شرق: یکی از پایههای نظم کنونی جهان سرمایهداری بر استعمار بنا نهاده شده و این واقعیتی است که تلاش میشود پنهان شود یا به دست فراموشی سپرده شود. اما بسیاری از رمانهای تاریخی و بهطور کلی داستانهایی که بر بستر تاریخ نوشته شدهاند از این فراموشی تن میزنند و روایت دیگری از تاریخ به دست میدهند. رمان «برزیل سرخ» نوشته ژان کریستف روفن، داستانی است که بر پایه واقعیت تاریخی نوشته شده است. در این رمان با رفتار استعمارگران فرانسوی و جزئیاتی از زندگی بومیان آمریکا در قرن شانزدهم میلادی روبهرو هستیم. خود روفن در یادداشت پایانی کتاب به این نکته اشاره کرده که رنسانس همچنین تأثیر شگفتی در داستانهای معاصر دارد، اما نکته عجیب این قسمت از تاریخ فرانسه این است که به دست فراموشی سپرده میشود. او میپرسد چرا چنین حوادث دراماتیکی هیچ جایگاه ویژهای در حافظه جمعی نداشتهاند؟
او میگوید بدون مقایسه با کریستف کولومب یا مارکوپولو، نامهای ژاک کارتیه، شوالیه دولاسان، آرگو و دوپلکس، پژواکی درونمان دارند، حتی اگر به خاطر خیابان یا مکانی باشد که به آنها تقدیم شده است. لوییزیانا، مستعمرههای سنتلوران، هندوچین و پوندیچری برایمان مثل جاهای امروزی فرانسهاند، اما نام برزیل اینگونه نیست و نام «ویلگانیون» به فراموشی سپرده شده است. روفن سالها در برزیل زندگی کرده و ایده رمان «برزیل سرخ» اولینبار وقتی به ذهنش رسید که ده سال بود در برزیل زندگی میکرد و بهطور دقیقتر به روزی برمیگردد که از یک موزه کوچک در مرکز شهر ریو دیدن میکرد؛ موزهای که نامش پاسو رئال است. روفن درباره این موزه نوشته: «باید تلاش ویژهای برای معرفی این ساختمان بازمانده از دوران استعمار پرتغال، که امروزه لای آسمانخراشها و اتوبانها خفه شده است، بشود. موزه، نقاشیهای انتزاعی از خلیج در زمان کشفش را به نمایش گذاشته بود.
در آنجا بهجای تختهسنگهای کوپاکابانا، باتلاقهای زردی را میبینیم که در گذشته پرندگان بر فرازش پرواز میکردند و جای جنگلهای بکر ساحل را مناطق زاغهنشین گرفتهاند. فقط کوه کلهقندی، یگانه بازمانده خلیج، قابل شناسایی بود». روفن نوشته که به نظر نمیرسد برخورد تمدنها بتواند چیز ماندگاری بنا کند، اما هیچکجا مثل آمریکای لاتین نیست که با سیر در مناظر ساحلیاش بتوان ردپای اولین و دراماتیکترین کشتی پهلوگرفته را یافت که به واسطه آن تمدنی روی تمدن دیگر بنا شده باشد و بتوان آن لحظه را آنقدر زنده و نزدیک حس کرد. درباره آمریکای مرکزی و آند، این ارتباط منجر به رؤیای خونین جوامع تکاملیافته، پیچیده و از بعضی جهات قابل مقایسه شد. در برزیل هیچکدام اینها اتفاق نیفتاد، چون دنیای سرخپوستی در آنجا متفرق، منسوخ و ضعیف بود. از بعضی جهات، تخلیه بار کشتیهای غربی در آنجا روی چیزی که میتوانست طبیعت بکر نامیده شود، تأثیر گذاشت.
روفن در ابتدا با این امید که بتواند در فضای خالی این سرزمینهای جدید، نوعی ارتباط سری با جامعهاش را کشف کند، به چنین مسیری وارد شد. در بخشی از رمان «برزیل سرخ» میخوانیم: «فرانسه در این سالها در جنگی ویرانگر و خالی از زندگی به سر میبرد. در آخرین سالهای قرن گذشته، رؤیاهای شارل هشتم، پادشاه فرانسه، ایتالیا را به میدان جنگ قدرت برای ژنرالهایش تبدیل کرده بود؛ جدال قدرتها برای قلمرو بیشتر و حکمرانی بر مناطق تسخیرشده. با وجود پیروزیهای فراوان و سلطه فرانسه بر بخشی از ایتالیا، خیانتها و اتحاد مخالفان علیه پادشاه، باعث شد با از دست دادن بسیاری از فتوحاتش به فرانسه بازگردد. میلان درگیر تنشهای قدرتطلبان شد...». «برزیل سرخ» اخیرا با ترجمه فروزان غفاریان در نشر ثالث منتشر شده است.
«پسر اسرارآمیزش» عنوان رمانی است از هانا مککینن که این کتاب نیز بهتازگی با ترجمه تهمینه کریمی در نشر ثالث به چاپ رسیده است. این رمان نخستینبار در سال 2019 منتشر شد و بیش از هر چیز به پیچیدگیهای عشق، فقدان و رازهایی مربوط است که ما را به هم پیوند میدهند. داستان این رمان روایتی است از زندگی شخصیتی به نام جاش که پس از مرگ ناگهانی شریک زندگیاش، گریس، به نقش یک والد مجرد وارد میشود. او در حالی که با چالشهای قانونی و احساسی سرپرستی پسر هفتساله گریس، لوگان، دستوپنجه نرم میکند، حقایق نگرانکنندهای درباره گذشته گریس کشف میکند. این رمان، ترکیبی استادانه از تعلیق و عمق احساساتی است که به بررسی موضوعات خانواده، هویت و تلاشهایی که برای محافظت از عزیزانمان انجام میدهیم میپردازد. مترجم کتاب در بخشی از مقدمهاش نوشته که «پسر اسرارآمیزش» تنها داستانی درباره کشف رازها نیست، بلکه بررسی عمیقی است از معنای والدبودن و فداکاریهایی که برای خانواده انجام میدهیم. مککینن نویسندهای است که بیشتر به خاطر تریلرهای جذابش شناخته میشود.
او در این رمان روایتی خلق کرده که هم دلخراش و هم پر از تعلیق است. توانایی او در خلق شخصیتهای پیچیده و بافتن طرحهای پیچیده از ویژگیهای قابل توجه این رمان است. در آغاز این داستان میخوانیم: «اگر از کسانی که دوستشان داری، محافظت کنی، با وجود اینکه متوجه میشوی شاید آنها برای محافظتشدن متعلق به تو نیستند، تا کجا پیش میروی؟ وقتی شریک دیرینه جاش، یعنی گریس، در حادثهای دلخراش میمیرد، او با کوهی از اندوه و مسئولیت حضانت کامل لوگان، پسر هفتساله گریس، تنها میماند. جاش پدر بیولوژیکی نیست، ولی از همه لحاظ برای لوگان پدری کرده و با رفتن گریس، لوگان بیش از پیش به او نیاز دارد. جاش میخواهد کار درست را برای لوگان انجام دهد، به همین دلیل، کارهای قانونی حضانت او را شروع میکند چیزی که قطعا ضروری به نظر میرسد.
اگرچه گریس همیشه این مسئله را بهعنوان تشریفاتی غیرضروری نادیده میگرفت. اکنون که جاش تلاش میکند تا کارهای اداری مربوط به گواهی تولد لوگان را انجام دهد، از خود میپرسد آیا دلایل نگرانکنندهای برای بیمیلی گریس نسبت به رسمی کردن خانوادهشان وجود داشت. هرچه بیشتر در گذشته زنی که عاشقش بوده، جستوجو میکند، متوجه میشود که باید از رازهای تاریک بسیاری پرده بردارد و حقیقتی چون محل تولد لوگان، منجر به مسئلهای ناگوارتر از آنچه او تصورش را میکرده، میشود».
منبع: sharghdaily-953370