شرق: «یادداشتهای زیرزمینی» یکی از آثار قابل تأمل داستایفسکی است که تفسیرها و قرائتهای مختلفی از آن نوشته و منتشر شده است. این کتاب اخیرا با ترجمه بابک شهاب از زبان اصلی روسی در نشر وال به چاپ رسیده است. «یادداشتهای زیرزمینی» به تعبیر لِف شستوف، «استغفار آشکار اما غیررسمی داستایِفسکی از عقاید و آرمانهای گذشتهاش است» و در عین حال به گفته ملکم بردبری، این اثر داستایفسکی را میتوان نخستین رمان مدرن دانست که حالوهوای کنایهآمیزِ هوشمندانه و بیگانهای دارد و «حس بیمعنایی هستی که بر بسیاری از آثار ادبی قرن بیستم -از آثار کنراد و کافکا گرفته تا بکت و دیگران- حاکم است، نخست در آثار داستایفسکی دیده میشود». یکی از دلایل مدرنخواندن این اثر شاید شخصیت اصلی رمان باشد که یک ضدقهرمان مدرن و پرتناقض است. این رمان را نخستین رمان اگزیستانسیالیستی نیز خواندهاند. داستایفسکی «یادداشتهای زیرزمینی» را در چهلسالگی و پس از گذراندن دورانی سخت از تبعید، فقر و بیماری نوشت. این تکه از داستان نگرش حاکم بر اثر را بهخوبی نشان میدهد: «شاید حتی بتوانم در چنان دقایقی برای خود گونهای از لذت -لذت ناامیدی- را بیابم، اما واقعیت این است که آدمی داغترین لذتها را اتفاقا در قعر ناامیدی میچشد، بهویژه زمانی که دیگر هیچ امیدی ندارد به رهایی از مخمصهای که در آن گرفتار آمده است. هیچ کاری نکردن نیکوتر است! بیکنشیِ آگاهانه نیکوتر است! بنابراین، درود بر زیرزمین!». داستایفسکی میگوید برایش بینهایت دشوار است که داستان زایش دگرباره اعتقاداتش را بگوید، اما این داستان را بهنوعی از زبان راوی «یادداشتهای زیرزمینی» به انجام میرساند. او از خودش تعریف میکند و شاید به همین دلیل است که بین خودِ داستایفسکی و راوی «یادداشتهای زیرزمینی» شباهتهایی وجود دارد. شستوف، «یادداشتهای زیرزمینی» را مهمترین نماد زایش دگرباره اعتقادات داستایفسکی میداند، اگرچه سراسر کتاب خیالی و ابداع نویسنده است و داستایفسکی قصد داشته در این اثر روحیات انسانی را نشان دهد که با دیگر مردمان تفاوت دارد. بااینکه داستایفسکی تأکید میکند که «یادداشتهای زیرزمینی» و راوی آنها ابداعشدهاند و اصرار دارد که تنها «یکی از نمایندگان نسل زنده» را به تصویر کشیده، اما نسبت داستایفسکی با «زیرزمین» انکارنشدنی است؛ چراکه زیرزمین، به قول شستوف نزد داستایفسکی بیگانه نبود، بلکه تصویری چنان زنده بود که حتی میتوان این تصویر را خویشاوند او دانست. «او خود از هراسهایی که بر وی آشکار شده بود ترسیده بود و همه قدرتهای روحِ خویش را بسیج کرد تا خودش را از آنها مصون دارد، با هرچه دم دستش بود، حتی با نخستین ایدهآلهایی که تصادفی پیداشان کرده بود. اینگونه بود که کاراکترهای شاهزاده میشکین و آلیوشا کارامازوف آفریده شدند. از همینروست مواعظ جنونآمیزی که دفتر خاطرات یک نویسندهاش را از خود انباشتهاند. همه اینها تنها برای این است که به ما یادآوری کند راسکولنیکوفها، ایوان کارامازوفها، کیریلوفها و دیگر شخصیتهای رمانهای داستایفسکی سخنگوی خودشاناند و وجه اشتراکی با آفرینندهشان ندارند». شستوف معتقد است «یادداشتهای زیرزمینی» فریاد جگرخراش وحشت از گلوی مردی است که ناگهان این حقیقت تلخ و هولناک را دریافته بود که سراسر زندگیاش امید واهی و وانمود بوده است. رؤیای زندگی تازه در دوران کار اجباری از بین رفته و ایمان داستایفسکی هم همراهش ناپدید شده بود.
منبع: sharghdaily-951753