«پزشکیان فرهنگ و نه ارشاد» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم بهنام ناصری است که در آن آمده:حضور رییسجمهور در اجرای سهشنبه شب «سمفونی سیمرغ» به رهبری فرهاد فخرالدینی بسیار خبرساز شد. آنچه میخوانید به هیچ رو در حکم داوری در باب عملکرد فرهنگی دولت نیست که میدانیم دشواریها و خواستههای بحق اما اجابت ناشده اهل هنر و ادبیات بیشمارند. موضوع این یادداشت، رویکرد نمادینی است که از تفاوت نگرشی به مقوله فرهنگ و هنر پرده بر میدارد.
عمده بازتابهای رسانهای حضور پزشکیان در اجرای سهشنبه شب خبری بود و متاثر از «دربرگیری» جایگاه حقوقی پزشکیان. برخی هم عمدتا در نوشتههایشان در میانه ایستادند؛ جایی در حد فاصل هیجان ناشی از رویت رییسجمهور یا تصویرش در اجرای زنده موسیقی از یکسو و قیاس این حضور و این دوران با سنواتی که فخرالدینی و فخرالدینیها ترجیح دادند دور از صحنه بمانند؛ صحنهای آراسته به سوداهای رسمی و حکومتی. البته اینها مشاهدات طبعا محدود کسی است که چندان علایق - به اصطلاح - آنلاین ندارد و ایبسا حدی از آنچه بناست در این یادداشت کوتاه بیاید، به نوعی و از منظری دیگر از قلمی یا حنجرهای جاری شده باشد.
حضور پزشکیان اگر چه به خودی خود اهمیت نمادینی دارد و از نگرشی متفاوت از قاطبه همتایانش از جمله سه رییس پیشین دستگاه اجرایی کشور حکایت میکند، اما بیش از آن باید به بالا رفتن او از پلههای صحنه به احترام هنرمند اشاره کرد. به این معنا، بار دیگر ناگزیریم به عبارت برسازنده نام دستگاه متولی فرهنگ و هنر مراجعه کنیم و البته سوءتفاهم جاری در آن. «نامنهاد»ی که فینفسه دوپاره است و نویسنده پیشتر در باب تقابل «فرهنگ» و «ارشاد» به مثابه مواد برسازنده دو نگرش مدیریتی در همین روزنامه نوشته است. در آغازگاه دولت سیزدهم، پس از آنکه وزیر وقت «ارشاد» در زمره معتمدان مجلس وقت قرار گرفت، مکتوبی به نام «برنامه»های وزارتخانه تحت مدیریت خود منتشر کرد. از همان دست که در آن دوره بسیار افتاد و دانستیم. به آن بهانه نوشتم که نگاه قائل به پویایی فرهنگ نمیتواند آن را با «ارشاد» قابل اجتماع بداند. چرا که فرهنگ، مقولهای هدایتپذیر نیست؛ نگاهی قائل به ارشاد، حقیقت را نزد خود میپندارد و هنرمند را جاهل به آن. نگاه قائل به فرهنگ به مثابه مقولهای خودبسنده و پویا، میداند که سودای مهار فرهنگ، بیانگر چیزی نیست جز دریافت اشتباه سوداگر از صورت مساله. شاید عمدهترین گواه تقابل این دو نگاه در تاریخ سیاسی سالهای بعد از 57 سخنان دو وزیر در دو دولت مختلف باشد که قبلا هم درباره آن نوشتم. وزیر دولت هفتم تصریح کرده بود که دوره «ارشاد» هنرمند و اهل فرهنگ سپری شده و کارگزاران دولتی عرصه فرهنگ نه چنین مسوولیتی دارند و به هیچ رو صلاحیتش را.
سالها بعد، همتایش در دولت نهم - هماو که معتقد بود [...]ها هم باید از کتابها حذف شوند تا خواننده متوجه سانسور و به قول محمد رضاییراد «جراحت متن» نشود - تو گویی 8 سال انتظار کشیده باشد، به محض شروع به کار در افاضاتی اعلام کرد (نقل به مضمون) که اتفاقا امروز بیش از هر چیز وقت ارشاد است و ما آمدهایم که فضای فرهنگ و هنر را ارشاد کنیم. این دو نگاه به مقوله فرهنگ، البته علت غایی مشکلات فرهنگی ما نیستند بلکه خود معلول علتهایی دیگرند؛ هر کدام از این دو نگاه، ریشه در تلقی از «نسبت میان ملت و دولت» دارند.
اگر فلِش را به سمت ریشههای نگرش عبور بدهیم، به نگاهی خواهیم رسید که معتقد است کار حاکمان هدایت مردم به مثابه موجوداتی است که صلاح کار خود را نمیدانند. زمانی هوشنگ گلشیری در اتاقک پشت غرفه ناشرش نشسته بود که گفتند وزیر در راه بازدید از غرفههاست؛ گفت خیلی هم خوب اما نویسنده که به دیدار وزیر نمیرود و اگر دیداری باشد، وزیر و وکیل و رییسند که باید بروند به دیدار نویسنده و نه بالعکس. اتفاقی که سهشنبهشب گذشته در تالار وحدت افتاد، گواهی است بر هماندیشی رییسجمهور با این نگرش. زمانی که به احترام فرهاد فخرالدینی روی صحنه حاضر شد تا دستکم یک بار هم که شده استعاره «تاج سر آفرینش» برای هنر در ایران صورت عینی پیدا کند.
منبع: etemadonline-687708