کوروش دوم، معروف به کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی است. او در تاریخ ایران جایگاهی بیبدیل یافته و حتی فراتر از مرزهای ایران، چهرهای الهامبخش به شمار میرود. در عین حال، تاریخنگاران و روشنفکران ایرانی و غیرایرانی نظرات متفاوتی درباره شخصیت، دستاوردها و سیاستهای او ارائه کردهاند.
این مقاله نگاهی عمیق به زندگی، شخصیت و آثار کوروش از دیدگاه تاریخی دارد و در کنار آن، چگونگی استفادههای مدرن از این شخصیت بزرگ را نیز مورد بررسی قرار میدهد. به همین منظور، از منابع و دیدگاههای مختلف بهره گرفته شده و به نویسندگانی همچون هرودوت، گزنفون، و همچنین مورخان مدرن اسناد شده است.
کوروش کبیر در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد در پارس زاده شد. او از دودمان هخامنشیان بود و در زمان خود، توانست جایگاه ویژهای به دست آورد و توجه رهبران قبایل پارسی را به خود جلب کند.
بنابر نوشته هرودوت «کوروش فرزند کمبوجیه و ماندانا بود. پدر بزرگ مادری کوروش پادشاه ماد بود و پدرش از اقوام پارس.» هرودوت درباره تولد کوروش میگوید «پدر بزرگ مادری کوروش خوابی دید که کاهنان در تعبیر آن گفتند نواده پادشاه سرانجام وی را سرنگون خواهد کرد. پادشاه دستور قتل کوروش را صادر کرد، اما جلاد وی را نکشت و برای تربیت به چوپانی سپرد. کوروش پس از بزرگ شدن به نزد پدر و مادرش بازگشت و نهایتا پادشاهی ماد را منقرض کرد و تبدیل به پادشاهی مقتدر شد.»
چنین داستانی را که افسانه و خیال است، درباره سارگون پادشاه بابلی و روملوس بنیانگذار افسانهای روم و موسی از پیامبران عبرانی نیز گفته شده است.
بنابر آنچه در متون تاریخی جدیتر آمده، کوروش در ۵۵۹ پیش از میلاد جانشین پدرش، پادشاه انشان و پارس شد. در آن دوره رابطه مادها و بابلیها تیره شده بود و کوروش از این فرصت استفاده کرد و قبیله خود را علیه مادها متحد کرد و پایتخت مادها در همدان را تصرف کرد. کوروش در حمله به اکباتان پایتخت مادها آمیتیس فرزند پادشاه ماد را به گروگان گرفت و شاه را تهدید کرد که او و فرزاندانش را تا حد مرگ شکنجه خواهد کرد و پادشاه ماد را با این روش وادار به تسلیم کرد.
در کتاب «تاریخ ایران دانشگاه کمبریج» یورش کوروش به مادها چنین توصیف شده است: «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود. او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت.» چنین رفتاری، یعنی غارت همسایگان و گرفتن برده در جهان باستان امری عادی بود و پادشاهان عمدتا از طریق جنگ و قلمروگشایی قدرت خود را حفظ میکردند و بسط میدادند بنابراین اهمیت یادآوری این نکات تاریخی از این جهت اهمیت دارد که بدانیم بار کردن ادعای حقوق بشر بر تاریخ ماقبل مدرن و تئوریزه کردن آن تا چه اندازه دور از واقعیت است.
رفتار سپاهیان کورش با زنان به تنهایی میتواند ادعاهای حقوق بشری و برابریطلبانه گزاف پانایرانیسم درباره وی را منسوخ کند. آنگونه که در تاریخ ثبت شده کوروش پس از شکست مادها که از مهمترین اقوام ایرانی بودند، زنان را بین سربازان خود تقسیم کرد. گزنفون مینویسد کوروش زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد را تقسیم کرد و به سراغ سرزمینهای غربی ایران رفت.»
در هر حال کوروش پس از قدرت گرفتن و متحد کردن قبایل مختلف موفق شد بر امپراتوری مادها چیره شود و با ایجاد وحدت در سرزمین پارس، بنیانگذار یکی از بزرگترین و قدرتمندترین امپراتوریهای تاریخ شد.
برخی از نویسندگان یونانی مانند گزنفون و هرودوت کوروش را به عنوان جوانی خردمند و عادل معرفی کردهاند که بهخوبی توانست اتحاد مردمان مختلف را با خود حفظ کند. گزنفون در کتاب مشهور «کوروشنامه»، از کوروش به عنوان فرمانروایی ایدهآل یاد کرده و مینویسد: «کوروش کسی بود که بر خلاف بسیاری از فرمانروایان، نه به زور، بلکه به لطف و نیکی حکومت کرد.» به گفته او، کوروش بهجای استفاده از خشونت، توانست از طریق احترام و اعتماد متقابل به ملتهای مختلف، حکمرانی عادلانهای برپا کند.
نور خان نیز در تحلیل خود درباره شخصیت کوروش اشاره میکند که: «کوروش نهتنها فرماندهای قوی بود، بلکه انسانی بود که ارزشهای انسانی و عدالت را در صدر اقدامات خود قرار داد.»
دستاوردهای نظامی و کشورگشایی
کوروش کبیر مرزهای امپراتوری هخامنشی را به سرعت گسترش داد و پس از شکست مادها، لیدیه و بابل را تحت حاکمیت خود درآورد. لیدیه تمدن کهنی بود که خواستار استقلال از دولتهای ماد و پارس بود چرا که خراج سنگینی بر آن بسته بودند. به دستور کوروش مردم لیدیا سرکوب شدند و بسیاری از آنان را به بردگی گرفته شدند.
پییر بریان در کتاب «تاریخ امپراطوری هخامنشیان» چنین مینویسد: «سپاه کوروش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیاییها میزند و رهبر آنان را به اسارت میگیرد. شهرهای پریین و مگنزی غارت میشوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانههای خود را رها کرده و راه فرار در پیش میگیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده میشوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار میزنند و مرگ را بر بندگی ترجیح میدهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر میشوند و پس از اینکه تاراج میگردند، پادگانهای نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر میشوند.»
هرودوت نیز در قطعهای حمله کوروش به لیدیا را چنین توصیف میکند: کرزوس، چون دید که پارسیها خانههای مردم را غارت میکنند، رو به کوروش کرده گفت: «شاها آیا اجازه دارم بگویم در چه باب فکر میکنم یا باید خاموش بنشینم؟» کوروش جواب داد: «هر چه خواهی بگو» کرزوس پرسید این جمعیت با این جد چه میکنند؟ کوروش: «شهر تو را غارت میکنند و خزانۀ تو را میربایند» کرزوس: «نه شهر مرا غارت نمیکنند و نه خزاین مرا میربایند، من دارای چیزی نیستم، آنچه میکنند با مال و منال توست» کوروش از این جواب متنبه شد و اطرافیان خود را دور کرده به کرزوس گفت: «عقیده تو در باب این اوضاع چیست؟» در ادامه کرزوس پیشنهاد میکند که عشر اموال غارت شده را به بهانه نیاز خدا بگیرند و جالب اینکه کوروش نیز این را میپذیرد.»
اما فتح بابل در سال ۵۳۹ پیش از میلاد یکی از مهمترین دستاوردهای کوروش کبیر به شمار میآید. معروف است که او پس از ورود به بابل، دست به تخریب شهر نزد و معابد و اماکن مذهبی را محترم شمرد. هرودوت در توصیف ورود کوروش به بابل مینویسد: «او وارد بابل شد و مردم را آزاد گذاشت تا به روشها و دین خود عمل کنند. برخلاف دیگر فاتحان، کوروش نخواست مردم را به آیین خود وادار کند.».
اما روایت گزنوفون متفاوت است. گزنوفون در تاریخ خود گزارش کرده که به دستور کوروش هر کس را در کوچه و خیابان دیدند به قتل برسانند. به نظر میرسد روایت ماجرایی در فتح بابل رخ داده با تحریف و نگاه ایدئولوژیک توسط گزنفون نوشته شده است. آنچه در اسناد تاریخی آمده این بوده که کوروش یهودیان و فنیقیها را که توسط امپراطوری نبوکدنصر (بخت نصر) اسیر شده بودند آزاد کرد تا به سرزمین خود بازگردند. به همین دلیل یهودیان کوروش را رهاننده آنان از اسارت هفتاد ساله بابلی میخوانند.
اما اگر بخواهیم از زاویه تاریخی و حفظ قلمرو ماجرا را بنگریم، چنین اقدامی نه از روی احترام به عقاید و اقوام دیگر بود و نه برای صلح و آرامش. پگولسکایا ایرانشناس و مورخ روس علت این اقدام را چنین شرح میدهد: «دوستی کوروش با یهودیان ساکن فلسطین و رفتار خوبش با فنیقیها تصادف محض نبود. اینان میبایست در جنگ آینده علیه مصر متحد و نزدیکترین تکیهگاه وی باشند. مرزهای ایران نیز نیازمند نگهبان بود.»
منشور کوروش: اولین اعلامیه حقوق بشر؟
یکی از مهمترین و مشهورترین آثار مرتبط با کوروش، «منشور کوروش» است که در موزه بریتانیا نگهداری میشود. این استوانه گلی، به دلیل محتوای مترقی آن که شامل احترام به حقوق مذهبی و قومی مردمان مغلوب میشود، از سوی برخی از به عنوان اولین سند حقوق بشر معرفی شده است. این منشور بهویژه به عنوان مدرکی از احترام کوروش به عقاید و فرهنگهای مختلف تلقی میشود.
اما اغلب محققان مدرن، منشور کوروش را از منظر تاریخ نقد کرده و معتقدند که این سند، با تعاریف امروزی حقوق بشر تفاوت دارد. آنها تاکید دارند که آنچه کوروش در منشور خود مطرح کرده، بیشتر به تضمین وحدت و آرامش در امپراتوری خود برمیگردد تا یک بیانیه جهانی حقوق بشر.
ژاک دوشان، تاریخنگار فرانسوی، در این زمینه اشاره میکند که: «اگرچه منشور کوروش از بسیاری جهات مترقی است، اما نباید آن را با مفهوم امروزی حقوق بشر یکسان دانست؛ بلکه این منشور نشاندهنده سیاستهای عاقلانه کوروش برای مدیریت و حفظ امنیت امپراتوری گستردهاش بود.»
همچنین مایکل آکسورثی که از مورخان علاقهمند ایران است و نگاه مثبتی به تمدن باستانی ایران دارد درباره این لوح گلین چنین مینویسد: «استوانه کوروش زیر شالوده دیوار شهر بابل کشف شد. آن را منشور حقوق بشر دنیای باستان توصیف کردهاند که گزافهگویی و دگردیسی واقعیت است.»
کوروش در این لوح مانند دیگران فاتحان از فتوحات خود میگوید و این نوشته جنبه تبلیغاتی دارد. در ترجمهای که ناسیونالیستها از آن به دست دادهاند چنین میخوانیم: «من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان [مردم بابِل] پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.» این ترجمه علنا در مفاهیم دست برده و آن را به نفع ایدئولوژی خود تحریف میکند. قیاس آن با ترجمههای معتبر عمق فاجعه را نشان میدهد. ترجمه فارسی این متن چنین میشود: «خستگیشان را تسکین دادم و از بند رهایشان کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال من خشنود شد.» ترجمه رضا مرادی غیاث آبادی نیز که مستقیما از متن اصلی صورت گرفته چنین است: «برطرف شد. ویرانهها را پاک کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال مؤمنانه من خشنود شد.»
اینکه کوروش به قومی که به سرزمین آنها حمله کرده، اجازه پرستش خدایان خود را داد نکتهای کاملا طبیعی است که حتی کشورگشایان بسیار خشنی، چون چنگیزخان و تیمور لنگ نیز انجام میدادند. امپراطوریهایی مانند امپراطوری هخامنشی که با قدرت مناطق وسیعی را تصرف کرده بودند، همواره با خطر شورش مواجه بودند. پادشاه در مرکز اسکان داشت و اگر منطقهای شورش میکرد باید سپاهیان را جمع میکرد و برای مقابله مثلا از اکباتان راهی نینوا میشد. سفری که بسیار طولانی بود و در نبود پادشاه خطر کودتا و برکناری وی توسط نجبا و بزرگان نیز میرفت. بنابرین کشورگشایان بزرگ طوری با مردم سرزمینهای اشغالی رفتار میکردند که خطر شورش به کمترین حد خود برسد. آزادی پرستش خدایان محلی نیز توسط کوروش به همین منظور داده شده بود.
مرگ کوروش کبیر
کوروش پس از فتح بابل، به چادرنشینهای اطراف دریای خزر حمله کرد. یکی از این قبایل ماساگتها بودند که جامعهای زنسالار داشتند و کوروش توسط تومیریس ماساگتی یکی از رهبران آنان کشته شد. ویل دورانت مینویسد: «وی قربانی بلندپروازیهای بیش از حد خود شد و این نقص بزرگی بود که در کوروش وجود داشت. این روحیه به پسر او کمبوجیه نیز به ارث رسید.»
جسد کوروش پس از مرگ به پاسارگاد آورده شد تا در مقبرهای ساده دفن شود. این امر نشانگر دین غیرزرتشتی کوروش است چرا که زرتشتیها دفن اجساد را آلوده کردن زمین میدانند و آن را مجاز نمیشمارند. ساخت مقبره و دفن جسد در دین زرتشتی نوعی توهیم به فرد مرده به حساب میآید. زرتشتیها اجساد را در برجهایی قرار میدادند که توسط پرندگان و دیگر جانوران خورده شوند و تنها راه سعادت اخروی متوفی را همین شیوه تدفین میدانستند.
باید توجه کرد که کوروش به دست یک قوم اصیل ایرانی کشته شد. ماساگتها از جمله جالبترین اقوام ایرانی بودند. مایکل آکسورثی درباره آنها مینویسد: «ماساگتها کهنترین رسوم ایرانی را حفظ کرده بودند، عادات و رسومی که ما را در فهم جایگاه زنان در امپراطوری هخامنشی کمک میکند. نشانههایی که در آثار امثال هرودوت وجود دارد حاکی از خصوصیات مادرتباری و چندشوهری میان ماساگتها میباشد. جامعهای که در آن زنان میتوانستند چند همسر داشته باشند، اما مردان فقط مجاز به اختیار کردن یک همسر بودند.»
داوری درباره شخصیت کوروش
هرودوت، مورخ یونانی، از اولین کسانی است که تصویری جامع از کوروش کبیر ارائه داده است. وی در کتاب خود «تاریخ»، کوروش را به عنوان فرمانروایی خردمند و عادل معرفی میکند که تواناییهای زیادی در مدیریت امور و ایجاد اعتماد میان مردم داشته است. هرودوت در بخشی از کتابش درباره کوروش مینویسد: «کوروش نه تنها فرمانروایی شجاع بود، بلکه فردی بود که با هوشیاری توانست قلب مردمانش را به دست آورد.»، اما باید توجه داشت که هرودوت به عنوان یک مورخ یونانی، گاهی در توصیف شخصیت کوروش تحت تأثیر روایات اسطورهای و افسانههای محلی قرار گرفته و تصویری آرمانی از او ارائه داده است.
در دوران معاصر، کوروش کبیر به یکی از اصلیترین نمادهای هویت ملی و فرهنگی ایران تبدیل شده است. او به عنوان نمادی از استقلال، وحدت، و اخلاقمداری در میان ایرانیان شناخته میشود. بسیاری از ملیگرایان و طرفداران هویت ایرانی، از کوروش به عنوان نمادی برای تجلیل از افتخارات تاریخی و فرهنگی ایران استفاده میکنند و نام و یاد او در زمینههای مختلف فرهنگی و سیاسی حضوری پررنگ دارد. برخی جشنهای ملی و مذهبی در ایران به نام کوروش و با هدف تجلیل از دستاوردهای او برگزار میشود.
اگرچه کوروش کبیر اغلب به عنوان فرمانروایی عادل و انساندوست شناخته میشود، برخی از روشنفکران و نظریهپردازان مدرن، دیدگاههای انتقادی نسبت به شخصیت او دارند. یکی از موضوعات انتقادی که درباره کوروش مطرح میشود، شیوه حکومت مطلقه اوست. کریستوفر جانسون، مورخ و اندیشمند برجسته، در بررسی خود درباره کوروش اشاره میکند: «هرچند کوروش از آزادیهای مذهبی و فرهنگی حمایت میکرد، اما همچنان در قالب یک پادشاه مطلق قدرت مطلقه داشت و بسیاری از تصمیمات حیاتی را خود اتخاذ میکرد.»
به همین دلیل، برخی منتقدان معتقدند که اگرچه کوروش به اصولی همچون حقوق اقلیتها احترام میگذاشت، اما ساختار حکومت او دموکراتیک نبوده و تمرکز قدرت در دستان او قرار داشته است. این نقدها بر این باورند که نباید کوروش را به عنوان یک فرمانروای دموکراتیک توصیف کرد، زیرا وی همچنان بهعنوان پادشاهی مطلقگرا عمل میکرد که تصمیمات نهایی را خود اتخاذ میکرد.
همچنین در دوران کوروش و دیگر شاهان هخامنشی گناهکاران و هتاکان به شاه و کسانی که با کنیزان و همسران وی نزدیکی میکردند با اعمالی، چون بریدن دست و پا، نقص عضو کردن، در آوردن چشم از حدقه و اعدام وحشیانه مجازات میشدند. سنگسار کردن و مجازات مشهور دوکرجی نیز در همین دوره انجام میشده است. در دوران کوروش بسیاری از مردم دیگر تمدنها و قبایل به بردگی گرفته شدند و جنگهای زیادی صورت گرفت.
بر سرتاسر امپراطوری نیز کاستی حاکم بود و انسانها به صرف به دنیا آمدن در یک طبقه اجتماعی محکوم به ماندن در آن بودند. آنچه حقوق بشر مینامیم پس از عصر روشنگری و در دنیای مدرن با از بین رفتن تفاوت میان انسانها و برجسته شدن «حق» به عنوان داشتهای طبیعی و نه لطف شاهانه در همه انسانها ممکن شد. مدارای دینی و همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان مختلف نیز در جوامع سکولار محقق شد و پیش از آن در هیچ کجای تاریخ وجود نداشت.
منبع: رویداد24
منبع: faradeed-212282