شرق: کیم مونسو از نویسندگان شاخص اسپانیایی است که در ایران هم چندین اثر از او منتشر شده و اخیرا نیز مجموعه داستانی از او با عنوان «گوادالاخارا» با ترجمه پژمان طهرانیان در نشر نی بازچاپ شده است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۹۶ به کاتالانى منتشر شد و با استقبال خوبی از سوی منتقدان و خوانندگان روبهرو شد. «گوادالاخارا» یک سال پس از انتشار، جایزه معتبر «کوه طلا»ى منتقدان بارسلونا را به دست آورد و تاکنون به زبانهای متعددی هم ترجمه شده است.
ترجمه فارسی کتاب «گوادالاخارا» از برگردان انگلیسى اثر انجام شده؛ برگردانى از پیتر بوش که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است. آنطورکه مترجم توضیح داده، از مجموع چهارده داستان کتاب اصلى، دو داستان به دلایلى ترجمه نشدهاند و در عوض داستان «تب» که با فضاى این کتاب همخوانى داشت، از مجموعههاى دیگر انتخاب و ترجمه و به این کتاب اضافه شد.
داستانهایی که در کتاب «گوادالاخارا» آمدهاند به پنج بخش تقسیم شدهاند: بخش اول تکداستانی بلند است که با روایتی دایرهای، سنت خانوادگی مهیبی را واکاوی میکند. بخش دوم، چهار داستان است که ارجاعاتی عجیب هستند به داستانها و افسانههای اساطیری و تاریخی در قالب بازگوییهای بازیگوشانه مونسو که حرفهای مهمی برای دنیای امروز دارند. بخش سوم پنج داستان است که به ظاهر واقعگرایانهتر هستند اما موقعیتهایی دور از ذهن را برای خواننده تجسم میبخشند. بخش چهارم تکداستانی بلند است که با روایت گستردهاش دور باطلی را به تصویر میکشد. دو داستان بخش پایانی نیز بیش از هرچیز واگویههای ذهنی شخصیتهایی پیچیده هستند. در بخشی از داستان اول کتاب با عنوان «زندگی خانوادگی» میخوانیم: «آرماند بهدو رفت توى کارگاه. با دهانش صداى لوکوموتیو درمیآورد و روى خاکارههاى کف زمین محکم پا میکوبید تا ترقتروق صدا کنند: هرچه بلندتر بهتر. دوبار دور میز کار نجارى را طواف کرد و به ابزارى که با نظمِ تمام بهردیف روى دیوار چیده شده بودند نگاه انداخت: ارهها، اسکنهها، گیرهها و رندهها همه سرِ جاى خودشان (جاهاى هرکدام با طرحهاى سردستىِ مدادى مشخص شده بود)؛ و بعد پا به راهرویى گذاشت که پشتش خودِ خانه بود. عمو رگوئارد پشت خانهاش را کارگاهش کرده بود و با اینکه آدمبزرگها همیشه از درِ اصلى وارد خانه میشدند، آرماند دوستتر میداشت از طریق کارگاه وارد خانه شود. برایش جالب بود که محل کار عمویش درست پشت خانهاش هست. اما او خودش در آپارتمان زندگى میکرد و کارگاه نجارى پدرش هم در طبقه همکفِ ساختمانى بود چهارتا چهارراه آنورتر از محل زندگیشان. پسرعموهایش هم خانه و زندگیشان وضعیت مشابهى داشت. عمو رگوئارد تنها فرد فامیل بود که کارگاه و خانهاش را یکجا با هم داشت که با یک اتاقخواب کوچک از هم جدا میشدند، اتاقى که حالا انبارى شده بود. از کارگاه که بیرون میآمدى، به مهمانخانه میرسیدى با یک میز بزرگ، چلچراغ، مبلها، راهروها و درهاى اتاقخوابها». کیم مونسو از نویسندگان معاصری است که در سال 1952 در بارسلونای اسپانیا متولد شده است. مونسو که نام اصلیاش خواکیم مونسوئی گمس است، در دانشگاه گرافیک خوانده و بعد از آن هم در همین رشته مشغول به کار شد، اما خیلی زود شغلش را عوض کرد و به خبرنگاری و نویسندگی برای نشریات و رادیو و تلویزیون ایالتی کاتالان روی آورد. سپس او به داستاننویسی پرداخت و بهجز نوشتن برای رسانهها و داستاننویسی، در طراحیهای کمیک، ترانهسرایی، بازیگری، فیلمنامهنویسی و مترجمی هم فعالیت کرده است. مونسو به زبان کاتالانی مینویسد و تاکنون جوایز متعددی هم به دست آورده است. مونسو چندان تأثیری از داستاننویسی کاتالانی نگرفته و البته میتوان ردی از تأثیر پره کالدرس و فرانسسک ترابال را در آثار او دید. دونالد بارتلمی، خولیو کورتاسار و رمون کنو را میتوان نویسندگانی دانست که الگوی مونسو در داستاننویسی بودهاند. مترجم «گوادالاخارا» در بخشی از یادداشت ابتدایی کتاب نوشته که آثار مونسو را توصیفکننده بدعتها و محبسهایى دانستهاند که انسان براى خود میسازد؛ حصارهاى مدور خودساختهاى که گیرمان میاندازند.
همانطور که اشاره شد، از مونسو تاکنون چندین اثر به فارسی ترجمه شده که یکی از آنها «زخم و نوزده داستان دیگر» نام دارد. این کتاب با ترجمه مشترک پژمان طهرانیان و نوشین جعفری در نشر نی به چاپ رسیده است. در مجموعه «زخم»، بیست داستان کوتاه از مونسو انتخاب شدهاند که در دو بخش داستانهای دهه هفتاد میلادی و داستانهای دهه هشتاد میلادی به بعد منتشر شدهاند. در پایان کتاب نیز متن سخنرانی کیم مونسو در نمایشگاه کتاب فرانکفورت سال 2007 ترجمه و منتشر شده است. هشت داستان بخش اول کتاب با نامهای «انشا: یکشنبه خود را چگونه گذراندم»، «تامسون، براون، کوریرو، فیلیپس و...»، «هلوی سیب»، «گردون»، «عروسکهای روسی»، «انتخاب»، «در سینما» و «الدبرکوب» از ترجمه انگلیسی کتاب oclock که در سال 1986 منتشر شده، انتخاب و ترجمه شدهاند. دوازده داستان بخش دوم کتاب نیز از ترجمههای اسپانیایی دو کتاب «هزار ابله» و «چرایی چیزها» انتخاب و ترجمه شدهاند. عناوین این داستانها عبارتاند از: «سی سطر»، «ایمان»، «با قلبی در کف دست»، «پسر و خانم»، «چنگال»، «خوشا به آن روزها!»، «زخم»، «قربانی»، «مبارکها باشه!»، «قارچشناسی»، «قدرت اراده» و «داستان». در بخشی از داستان «سی سطر» این مجموعه میخوانیم: «آقای نویسنده با احتیاط شروع به تایپکردن میکند. باید داستان کوتاهی بنویسد. این اواخر همه از مزایای داستان کوتاه میگویند، اما اگر قرار بر روراستی بود، او اعتراف میکرد که بهطور کلی از داستان و مخصوصا از داستان کوتاه بیزار است. با همه اینها، برای اینکه از قافله عقب نماند، خودش را مجبور میبیند وارد موج جعلی متظاهرانی شود که خودشان را طرفدار ایجاز جا میزنند. برای همین، ترس برش میدارد از سرخوردن سبکبال انگشتانش روی دکمهها و جاریشدن کلمات، یکییکی پس از دیگری و به دنبال آن شکلگرفتن سطرها یکییکی از پی سطری دیگر، بدون اینکه او بتواند روی موضوعی برای داستان تمرکز کند، چون به دور و درازها خو گرفته است: بعضی وقتها باید صد صفحه بنویسد تا خودش سر درآورد که دارد چه مینویسد، و بعضی وقتها حتی دویست صفحه کفایت نمیکند. هیچوقت بابت طولانیشدن نوشتههایش نگرانی به خود راه نداده است. هرچه طولانیتر بهتر: به هر سطر جدیدی خوشامد گفته چون سطرها، یکی پس از دیگری، هم نشاندهنده حجم عظیم کارند هم عظمت اثرش. و برای همین-حتی اگر هم یک، دو یا پنجاه سطری که در طول یک روز نوشته عملا چیزی به داستانش اضافه نکند- هرگز حذفشان نمیکند».
منبع: sharghdaily-944444