hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > مرهمی برای رنج نورین

مرهمی برای رنج نورین

آدم‌های به آخر خط رسیده زیادی ما را پیدا می‌کنند و دست یاری به سوی خوانندگان «شرق» دراز می‌کنند. نورین از ایلام است؛ 25‌ساله، با پدر و مادری بیمار و ازکارافتاده. عکس‌های خانه خراب‌شده‌شان را در واتس‌اپ پشت هم ارسال می‌کند.

آدم‌های به آخر خط رسیده زیادی ما را پیدا می‌کنند و دست یاری به سوی خوانندگان «شرق» دراز می‌کنند. نورین از ایلام است؛ 25‌ساله، با پدر و مادری بیمار و ازکارافتاده. عکس‌های خانه خراب‌شده‌شان را در واتس‌اپ پشت هم ارسال می‌کند. در بیوی واتس‌اپ نوشته‌ام که لطفا ویس ارسال نکنید، اما نورین احتمالا حتی توان دیدن درست کلمات را ندارد. مطالب را با صدای لرزان پشت هم ردیف می‌کند و صدا را برایم ارسال می‌کند. صدایش می‌لرزد. اولش می‌گویم شاید دهلران سرد باشد... اما صدای فریادهای زن‌دایی‌اش را که می‌شنوم، دلیل لرزیدن صدای نورین برایم واضح می‌شود.

مادر نورین قند دارد و باید هر‌چه سریع‌تر پایش را قطع کنند. از طرفی سقف خانه ریخته و دیگر شرایط طوری نیست که بتوانند در خانه زندگی کنند. آنها مجبور شدند‌ خانه را به دست بنا بسپارند تا دستی به سر و روی خانه بکشد و آنها خانه را بفروشند و بتوانند جایی را برای گذراندن زندگی تهیه کنند. 40 روز پیش که این تصمیم را گرفتند، فکرش را هم نمی‌کردند که برادر جوان نورین با اسلحه شکاری کار خودش را تمام کند و دومین برادر او هم بر اثر خودکشی از دست برود. هزینه‌های کفن و دفن و مشکلات عصبی که برای پدر نورین پس از مرگ برادرش پیش آمد، باعث شد‌ آنها نتوانند به‌موقع هزینه کارگران را پرداخت کنند. حالا کارگران از کار دست کشیده‌اند و میهمانی خانه دایی هم تمام شده و زن‌دایی دیگر تحمل نگهداری از این می  همانان ناخوانده را ندارد.‌

صدای نورین پشت تلفن می‌لرزد‌: «به خدا، به خدا خانم همتی من فقط 25‌میلیون‌و 600 بدم به کارگرا که خونه رو تموم کنن تا بتونیم خونه رو بفروشیم... خانم همتی زن‌داییم داره فحش می‌ده... تو رو خدا ناراحت نشید...».

صدای زن‌دایی از صدای نورین واضح‌تر است. غلیظ نفرین‌شان می‌کند. ما توانستیم یک فرصت 72‌ساعته برای نورین و پدر و مادرش بگیریم تا نورین هزینه‌های کارگران را پرداخت کند و حداقل یک اتاق برای اسکان نورین و مادر و پدرش تأمین شود. بعد نورین کارهای درمانی مادرش را بکند و بتواند بنشیند یک گوشه و ببیند قدم بعدی برای این زندگی که پر از ترک‌های عمیق است، چه باید باشد. نورین هنوز لباس سیاه برادر اولش را درنیاورده بود که برادر دومش هم خودکشی کرد. برادر اول قرص برنج خورد و دومی اسلحه شکاری دوستش را برداشت و دیگر برنگشت. این زندگی به قدری دردناک بوده که نورین برای پایانش فکرهای ترسناک داشته باشد. او می‌گوید: «خانم همتی مامانم میگه گاز رو باز بذارم که هر سه‌تامون راحت شیم. منم گاهی وقتا بهش فکر می‌کنم. اما راستش من همیشه دلم می‌خواست ازدواج کنم و شاید بتونم زندگی بهتری داشته باشم. اما مامانم بعد از قطع‌شدن پاش نیاز به کمک من داره. اون فکر می‌کنه با رفتن دو تا پسرش دیگه کاری از من برنمیاد. اما من این خونه رو درست می‌کنم و بعد برای بقیه زندگی تصمیم می‌گیرم». پدر نورین کارگر بازنشسته است؛ از همان کارگرهای دور میدانی که منتظر می‌ماندند کسی بیاید و آنها را برای کار در خانه و کارخانه ببرد. یک روزی در همین کارهای روزمزدی از روی داربست افتاد و استخوان لگنش شکست و هیچ‌وقت استخوان‌هایش مثل قبل سفت نشد. او همیشه درد دارد. پیرمرد داغدیده‌ای که همیشه خدا به خاطر نداشتن و فقر از زندگی عقب افتاده، حالا در آستانه 70‌سالگی شرمگین از حرف‌های درشت زن برادر همسرش سرش را از پتو بیرون نمی‌آورد و هر روز آرزوی مرگ می‌کند. زندگی خواب خوبی برای این خانواده هرگز ندیده و آنها حتی اندازه 25‌میلیون‌و 600 هزار تومان از این جهان سهمی ندارند که سربار نباشند. ما برای تأمین این مبلغ به کمک شما نیازمندیم. در صورت تمایل می‌توانید مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت 5041721209434720 بانک رسالت، به نام شهرزاد همتی پل‌سنگی واریز کنید.


 

منبع: sharghdaily-941985

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام