شرق: «بچههای مهتاب داستان افرادی است که بهدلیل شرایط نامناسب خانوادگی سالهایی از کودکی خود را در مراکز شبهخانواده بهزیستی میگذرانند».
قرار است تا چند ماه دیگر مادر شود. روی صندلی مینشیند و با ذوق از هفتههای اول بارداری خود میگوید. از انتظار برای مادرشدن و همسری که یک همراه همیشگی است.
روایتهای زندگی این دختر از یک جایی به بعد سخت پیش میرود. دختربچهای بوده که بیماری سختی مادرش را از او میگیرد. پس از آن، دلتنگیهای پدر، برای نبود همسرش، کمکم آلوده اعتیادش میکند. پدری که باید در روزهای نبود مادر خانه، دلگرمی فرزندانش میشد، تنها درد آنها را بیشتر کرده بود.
دو سالی از مرگ مادر گذشته بود که بچهها دیگر نه مادری داشتند و نه خبری از پدر بود. دختر و پسر 9 و 7 سالهای که بهدلیل بیکسی در خانه همسایه زندگی میکردند. همه همسایهها میدانستند که پدر در یکی از محلات جنوب شهر کارتنخواب شده است.
بچهها در خانه همسایهها، کارهایی مثل نگهداری از بچه و سالمند یا پاککردن سبزی و باقالی انجام میدادند و با همین سن کم خرج خودشان را درمیآوردند.
حالا گذشته را موبهمو به خاطر دارد، اما بین هر جمله مکثی میکند و مشخص است نمیخواهد هر روایتی از گذشته را بازگو کند. یاد همان روزها میافتد که هرازگاه همسایهها خبری از پدر برایش میآورند که زیر پل، در خرابهها یا حتی گوشه خیابان روز را شب میکند. تا روزی که چند خانم به محله میآیند تا آنها را برای مراقبت به مراکز شبهخانواده ببرند.
یاد مادر و پدر و زندگی که یکباره از هم گسسته، تمام روزوشب آنها را بههم گره زده بود. چند سالی در بیخبری کامل از پدر گذشت و آنها بهترتیب وقتی به 18 سالگی رسیدند با اندکی پول از این مراکز ترخیص شدند. خبرهایی به آنها رسید که پدرشان چند ماه قبل زیر پلی تمام کرده است.
همان تهمانده امیدشان برای ساختن یک خرابه هم تمام شده بود، اما با هر سختی که بود راه را پیش رفتند. یکی فارغالتحصیل کارشناسی دانشگاه تهران و دیگری فارغالتحصیل کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی شد.
ازدواج دختر، نقطه روشن زندگی این خواهر و برادر شد، آنها وارد خانوادهای شدند که با روی باز تمام زخمهای آنها را دید و پذیرفت. حالا ثمره این ازدواج، انتظار برای کودکی است که تا چند هفته دیگر به دنیا خواهد آمد.
روایت زندگی این خواهر و برادر، داستان جنگیدن، حتی در اوج تاریکیهایی است که در انتهای مسیر نقطه روشنی را پیدا میکنند. خودشان زندگی جدیدی ساختند و حالا در مسیری قدم میگذارند که هموار است. حالا درد نبود مادر و پدر برای هر دو آنها سخت است و گاهی در بین روایتهایشان بغض مانع ادامه صحبت میشود. آنها هرچند تنها، اما مسیر زندگی را پیش گرفتند.
منبع: sharghdaily-936396