ساعت دل
به آسمان باید گفت: ببار! به دریا گفت: ببخش! به درخت باید گفت: سبز باش! به کوه بایدگفت: بایست! و به همه جهان باید گفت: بوی جواد بگیرید تا بزرگ شوید، تا زیاد شوید، تا برکت پیدا کنید. به هستی باید گفت: احرام حج عشق ببند و در حریم دوست، دلهای خسته را صید کند و به کفاره این صید، قصد جوانی کند! جوانه بزند، گل بدهد، شکوفه کند! گلی که روی گلبرگ های نوشته باشد: فرزند مهربانی، پدر هدایت، شهادت مبارک! مدینه، مشهد، بغداد، فرقی نمی کند؛ اگر ابن الرضا باشد، آن سال، سال عاشقی می شود، آن فصل، فصل دیدار می گردد، آن ماه، ماه نزدیکی نام می گیرد و آن هفته، هفته آینه می شود و آن روز، روز چشم و آن ساعت، ساعت دل می گردد. آه از آن زمان که ساعت دل، می ایستد! و زمان در دورن آن ذوب می شود. ای ستاره بی غروب، تو را با پدربزرگت، چه نسبتی است؟! که هر دو کاظم هستید و هر دو جواد! هر دو مایه امید و دستگیری امت هستید.