بهمن خاوری درباره فرار با رومینا اشرفی در ادامه گفت: رومینا به من گفت که به دنبالش بروم، چون دیگر تحمل ماندن در خانه پدرش را نداشت و در اصل به من پناه آورده بود یکبار هم من یکی از اقوام را نزد پدر رومینا فرستادم تا رومینا را برایم خواستگاری کند، اما پدر رومینا تهدید کرده بود که ما را با شلیک گلوله میکشد و دخترش را به من نمیدهد.
بهمن میگوید رومینا به خواسته خود فرار کرد
بهمن خاوری در ادامه افزود: مدام به رومینا میگفتم سن تو کم است و صبر میکنیم تا پدرت رضایت دهد، ولی رومینا از خانه با پای خودش به خانه خواهر بزرگ من آمد و اصلا آدم ربایی در کار نبود. پدر رومینا از من شکایت کرده بود شنیده ام مدام رومینا را کتک میزد رومینا بارها و بارها گفته بود که پدرش مانع ازدواج ما میشود و چارهای جز فرار نمیدید. بعد از اینکه رومینا با خواست خودش به خانه خواهر من آمد و به من پناه آورد از پاسگاه به من زنگ زدند رومینا گوشی تلفن را گرفت و گفت آدم ربایی و دزدی در کار نبوده و من به خواسته خودش به خانه خواهر بهمن آمدم.
حرفهای خواهر بهمن وقتی رومینا مهمان خانه شان بود
خواهر بهمن خاوری که رومینا ۶ روز مهمان خانه شان بود گفت: در این چند روز که رومینا در خانه من مهمان بود مثل یک دسته گل از او امانتداری کردم حتی پسر و برادرم بهمن را به خانه دیگران فرستادم تا رومینا در خانه من احساس راحتی و امنیت داشته باشد. رومینا دختر خوب و مهربانی بود و زمانیکه با پدر رومینا در پاسگاه آستارا رو به رو شدم حرفهای ناشایستی را چند بار تکرار کرد که مجبور شدم سیلی به گوش پدر رومینا بزنم پدر رومینا در پاسگاه آستارا با نقشه دخترش را به خانه کشاند در حالیکه گفته بود به ازدواج بهمن و رومینا رضایت میدهد که متوجه شدیم رومینا توسط پدرش به قتل رسیده است.
عموهای رومینا نقشه قتل او را داشتند
بهمن خاوری تصریح کرد: وقتی رومینا به خانه پدرش بازگشته بود عموهایش هم به پدر رومینا گفته بودند رومینا باید کشته شود اگر تو نمیتوانی رومینا را به قتل برسانی خانوادههای ما را نگهدار و از آنها مراقبت کن و ما رومینا را میکشیم.
روایت خواهر بهمن از ماجرای رومینا؛ در پاسگاه به پدر رومینا سیلی زدم!
بهمن خاوری جوان ۲۹ ساله تالشی که دلباخته رومینا ۱۴ ساله بود و یکم خرداد ماه پدر رومینا اشرفی را با داس هنگامی که خواب بود سر برید ماجرای فرار رومینا از خانه پدری را تعریف کرد و گفت: من رومینا را دوست داشتم و دل مان میخواست با هم ازدواج کنیم، اما به خاطر تفاوت فرهنگی و مذهبی اجازه ازدواج نداشتیم رومینا همیشه از وضعیت خانه پدری اش مینالید و شکایت داشت و رومینا میگفت پدرش مردی عصبی و خشمگین است و همیشه داس در کنار دستش بود و وقتی مشکلی در خانه رخ میداد به سرعت عصبانی میشد و رومینا یا مادرش را کتک میزد.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران