احسان یارشاطر فرزانه همروزگار ما، در پاسخ به کسانی که گفته بودند ما از این آثار هنری جدید که بهعنوان هنر مدرن خوانده میشوند، چیزی سر درنمیآوریم و آنها را مشتی کار و اشیای بیهوده و بیارزش میدانستند، در کتاب حکمت تمدنی، اینطور پاسخ میدهد که: اولا هنر مدرن مخاطب عمومی ندارد و ثانیا تماشاگر آن برای لذتبردن و در مرحله بعدی فهم آن، باید به اندکی دانش، سواد خوانش و جستوجوگری خود را مجهز کند. ذات جستوجوگرانه هنر مدرن، برآمده از ذات جستوجوگرانه یا به عبارت دیگر ذات تجربهگرایانه انسان مدرن است. به معنای دیگر در هنر هم مانند دیگر حوزهها نمیتوان بدون گذراندن مقدمات به درکی از آن رسید. مگر میشود بدون آنکه مقدمات ریاضی مثل ضرب و تقسیم را دانست، بتوان درباره احتمال و جذر و... حرفی به میان کشید. مگر میشود شیمی را ندانست و از نتایج درهمتنیدگی مولکولها و نتایجش آگاهی نداشت و آن وقت آن را بیهوده و بیکاربرد خواند و این علم را در سر و شکل دادن به هر آنچه پیرامون ما قرار دارد، بیاثر دانست. پس در مرحله اول در مواجهه با اثر هنری مثل مواجهه با هر پدیده و موضوع دیگری، به دو ابزار برای درک و تحلیل آن نیاز داریم؛ یک، قدری مطالعه و سواد هنری، و دوم، ذهنی باز، بیقضاوت و البته بهشدت کنجکاو و تجربهگرا. حال با کمک این دو ابزار باید تمییز دهیم وقتی در برابر اثر هنری قرار میگیریم، در برابر چه چیزی ایستادهایم. اساسا این قالب یا این حجم یا این شیء یا این اجرای پرفورمنس یا اینستالیشن، چیست و چه میخواهد بگوید! مثل هر رشته، کار یا موضوعی اگر در مواجهه با اثر هنری نیز، بدون سواد و دانش حداقلی یا با پیشداوری و قضاوت مواجهه کنید، در حداقلیترین حالت با بیتفاوتی و در حداکثر آن با دشنام و کجفهمی و انکار از کنارش عبور خواهید کرد. و این نهفقط صدمهای به هنر، بلکه بیشازآن صدمهای به شما بهعنوان مخاطب میزند که از کنار درّ و گوهری که میتوانست نگاه تازهای به جهان، به شما عرضه کند یا معنای تازهای را در ذهن شما متولد کند، بیبهره رد شدید. بهعنوان مقدمات ورود به موضوع، اگر شما ندانید اثر هنری تجسمی که میبینید، کلاسیک است یا مدرن و چه خصوصیتهایی دارد یا یک اثر هنری معاصر است که با مدرن و کلاسیک تفاوتهایی دارد، طبیعی است که در مرحله اول اساسا بیش از آنکه نمیدانید با چه چیزی مواجه میشوید، راهی هم برای مواجهه و دیالوگ با هم نمیتوانید پیدا کنید. متأسفانه در ادامه این نبود دریافت و فهم درست است که این سؤال هم پیش میآید که مثل همه کسانی که میگویند انتگرال و اتحاد در ریاضی چه فایدهای دارد، یک اثر هنری چه کاربرد، کارایی و اهمیتی دارد که بخواهیم با آن مواجه شویم یا آن را درک و فهم کنیم. مهمترین پاسخ را توماس مرتن داده است، آنجا که میگوید: «هنر به ما امکان میدهد خودمان را پیدا کنیم». چیزی که انسان در نهایت و غایت زیستن خود به دنبال آن است. یا آنجا که هنری متیوز با گفتن: «هنر، پنجرهای است که از طریق آن به دنیای جدیدی نگاه میکنیم». به کارکرد آیندهکاوی هنر و برانگیختن خلاقیت اشاره میکند. هنر هرچه پیشرفت داشته، قدرتی یافته است تا احساسات را بیرون کشیده و بیان کند، روحهای آزرده را بهبود بخشد، سؤالات تازه مطرح کرده و به مخاطب خود نگاهی تازه به دنیا بدهد.
نگاه تاریخی به روبهروشدن با اثر هنری تجسمی
توسعه تاریخی تحلیل هنر به طور درخورتوجهی از دوران کلاسیک به دوران مدرن و معاصر تکامل یافته است. در طول دوران کلاسیک، هنر اغلب بر حسب پایبندی آن به آرمانهای زیبایی و تناسب، دو آرمان اصیل هنر، تحلیل میشد. در قرون وسطا، تحلیل هنر بهشدت تحت تأثیر مضامین مذهبی و معنوی قرار گرفت. آثار هنری اغلب براساس توانایی هنرمند در انتقال روایات مذهبی و نمادگرایی ارزیابی میشد. رنسانس بازگشتی به آرمانهای کلاسیک را رقم زد، اما با تأکیدی جدید بر رئالیسم و تجربه انسانی. تحلیل هنر شروع به در نظر گرفتن تکنیک، دیدگاه و استفاده هنرمند از نور و سایه برای ایجاد حس عمق و واقعگرایی کرد، اما با این مضامین همچنان غریبه بود و نگاه سنتی خود به حظ بصری و اهمیتدادن به زیبایی و بازنمایی را از دست نداده بود. دورههای باروک و روکوکو سبکی پویاتر و آراستهتر معرفی کردند. تجزیه و تحلیل در این مدت بر تأثیر احساسی آثار هنری، استفاده چشمگیر از نور و حرکت و انرژی منتقلشده از طریق ترکیب متمرکزتر شد. نئوکلاسیک سادگی و عظمت کلاسیک را زنده کرد، درحالیکه رمانتیسیسم بر احساسات و فردگرایی تأکید داشت. دوران مدرن بود که به تحلیل اثر بهنوعی اساسا رسمیت داد و چیزی بهعنوان نقد هنری سر برآورد. در دوران مدرن، تحلیل هنر متنوعتر شد و جنبشهای مختلف بر جنبههای مختلف هنر شکل گرفت و ابزارهایی برای نوشتن از هنر اساسا به دست داد. بهعنوان مثال، امپرسیونیسم بر ثبت تأثیرات زودگذر نور متمرکز بود، درحالیکه کوبیسم فرمها را به اشکال هندسی تجزیه میکرد. از این دوره چیزی بهعنوان مورخان هنر به طور جدیتر اعلام موجودیت کرد که از تحلیل سبکی برای دستهبندی هنرهای غیرمستند استفاده کردند و آثار را براساس ویژگیهای رسمی به دورهها یا هنرمندان خاص اختصاص دادند و بهعنوان تاریخ هنر تدوین شد. البته با پیچیدهشدن اثر هنری در دوران مدرن به نوعی نیاز به تحلیل و نقد و شناخت و فهم اثر هنری هم بیشتر شد و عرضه به نوعی تقاضای تحلیل اثر و کسانی که از اثر بنویسند را ایجاد کرد. اما امروزه، نوشتن و مشاهدهکردن اثر هنری کمی دشوارتر و چندوجهیتر و بینارشتهایتر شده است، زیرا هنر معاصر پا را از چارچوبهای رسمی اثر هنری فراتر گذاشته است. تحلیل هنر معاصر چندوجهی است و نهتنها جنبههای بصری یک اثر هنری، بلکه چارچوب مفهومی، زمینه فرهنگی و تأثیر اجتماعی آن را نیز در بر میگیرد. پیشرفتهای فناوری منجر به روشهای جدیدی برای تجزیه و تحلیل مواد و تکنیکها شده است و علم حفاظت در درک ویژگیهای فیزیکی آثار هنری بسیار مهم شده است.
در طول تاریخ، روشها و تمرکز تحلیل هنر تغییر کرده است تا تغییر ارزشها و اولویتهای جامعه را منعکس کند. از جنبههای مادی و فنی گرفته تا مفهومی و زمینهای، تحلیل هنر به تکامل خود ادامه میدهد و بینش عمیقتری را درباره آثار هنری هر دوره ارائه میدهد و اکنون شیوه مواجهه، روبهروشدن و تحلیل و شناخت اثر هنری خود یک ژانر در حال توسعه و شناختهشده در اکوسیستم هنرهای تجسمی در جهان است. در مواجهه با یک اثر هنری کلاسیک شما در جستوجوی زیبایی هستید و مهارتی که هنرمند در اجرای دقیق جزئیات به کار برده است، برایتان محل تماشا و دقت است.
در یک اثر مدرن شما به تکنیکها و روشها هم اهمیت میدهید و آنجا شیوه و سبک پا به میدان میگذارند و این بار جزئیات نه از جهت مهارت در اجرا بلکه از جهت تفاوت در اجرا برایتان مهم میشود. رنگها و خطوط هرکدام نشانه و برداشتی در خود دارند و شکلهای هندسی و فرمها برای مشاهده محل توجه خواهد بود. اما هرچه پیش میرویم و وارد دنیای معاصر میشویم، مخاطب و شیوه مواجهه ما با یک اثر معاصر فراتر از گذشته است. ما در اثر معاصر دیگر دنبال زیبایی به آن شکل و فرم و شکل و سبک شاید نباشیم که هرچند همه آنها مهم است، ولی ساحت و ظرف زمانه اثر و پیامی که در حال بیان آن است، برای ما مهمتر میشود. اثر بهمثابه یک رسانه و یک مانیفست است که میخواهد چیزی بگوید و مخاطب باید آن حرفهای مستتر را بکاود و کشف و تحلیل کند. ازاینرو تاریخ، فرم امضای هنرمند، جایی که امضا کرده، مدیوم و شیوهای که برای بیان برگزیده و جایی که آن را به نمایش گذاشته و شیوه نمایش و بسیاری از جزئیات داخل و بیرون اثر دیگر مهم است.
درحالیکه تحلیل هنر مدرن ممکن است بر جنبههای رسمی و زمینه تاریخی تمرکز کند، تحلیل هنر معاصر تمایل دارد بر عمق مفهومی و ارتباط اجتماعی تمرکز کند. هر دو نیاز به درک عمیقی از زمینه هنر دارند، اما رویکردها و تأکیدات میتوانند به طور درخورتوجهی متفاوت باشند.
برای مثال پیکاسو در شروع رئالیست و واقعگرا بود و هرچه پختهتر و عمیقتر شد، به شکستن قوانین پیش از خود دست زد و کوبیسم را خلق کرد. همان جایی که از دایره فهم زمانه خود بیرون زد، به اثر هنری اثر گذار نزدیک شد. آثار او شاید از منظر مخاطب عام کودکانه، ساده و بیاهمیت تلقی شود، اما در تاریخ هنر و تأثیراتی که بر هنرمندان بعد از او گذاشت و دریافتهای تازهای که ایجاد کرد، انکارنشدنی است. به طوری که میتوان به جرئت گفت جهان بدون پیکاسو قطعا از مقداری از خلاقیت و نگرشهایش را از دست خواهد داد.
۱۰ گام برای مواجهه با یک اثر هنری
همانطور که گفته شد، هنگام مواجهه با یک اثر هنری، مهم است که با ذهنی باز و کنجکاو به آن نزدیک شوید و از آن مهمتر اگر درکی از آن به دست نمیآورید، باهوش باشید و آن را رد یا از آن خدای نکرده بدتر، مسخره نکرده و عبور کنید. در اینجا میخواهم به شیوه خودآموزهای آموزشی، موضوع را قدری سادهسازی کنم و چند گام برای مواجهه با یک اثر هنری و رسیدن به درکی حداقلی از آن را پیشنهاد دهم.
۱. قدرت و شیوه طراحی و خطوط از ابتدای هنر کلاسیک تا هنر معاصر امروز، راهی برای فهم اثر هنری بوده و میتوانند چشم شما را به اطراف اثر هنری هدایت کنند و حرکت یا ثبات را در آن نشان دهند. طراحی و خطوط در کنار رنگ بخشی از الفبای هنر است. حتی وقتی با اثری مواجه میشوید که هیچکدام از آنها را ندارد.
۲. بعد از رهگیری خطوط، اشکال را شناسایی کنید. به دنبال اشکال هندسی یا فرمهای شناختهشده باشید که توجه شما را جلب میکند و در نظر بگیرید که هنرمند به چه دلیلی و برای انتقال چه پیام و منظوری از آنها استفاده کرده است. در این مسیر حتی توجه به فرم و قالب اثر هم مهم است.
۳. به رنگ و نحوه استفاده از آن دقت کنید. رنگها هم میتوانند حالات و احساسات مختلف را برانگیزند یا نمایندگی کنند و شیوه استفاده از آنها راهی برای بیان و انتقال پیام توسط هنرمند هستند.
۴. بافت و ضربههای قلممو را با دقت نگاه کنید. در هنر کلاسیک تلاش بر این بود که ضربه قلم پنهان شود که مخاطب آنها را نبیند و حس کند با یک اثر طبیعی و ارگانیک روبهرو است و در هنر مدرن عامدانه ضرب قلم به نمایش گذاشته میشود و در هر دو منظوری وجود دارد. روشی که یک هنرمند رنگ را اعمال میکند، میتواند به اثر عمق، جذابیت و ابعاد دیگری بیفزاید و به شما بینشی درباره تکنیک هنرمند ارائه کند. در دوران رواج هنر مدرن از حوالی دهه 1860 تا دهه 1960، هنگام تجزیه و تحلیل این هنر، بر عناصر شکلدهنده آن مانند اشکال، رنگها و ترکیببندی و اینکه چگونه این عناصر و ایدهها یا احساسات کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، تمرکز شد.
۵. تحقیق و مطالعهای کوتاه درباره زندگی و دیدگاههای هنرمند و درک پیشینه و زمینهای که در آثارش را در آن خلق کردهاند، میتواند در درک بهتر و عمیقتر آثار، کمک کند. پس بهتر است متنهای پیرامون آثار همچون استیتمنت و بیوگرافی هنرمندان، مصاحبهها و اظهارنظرهایشان (خصوصا هنرمندان معاصر) را بخوانید.
۶. نسبت به زمینه تاریخی که اثر در آن خلق شده، بیتفاوت نباشید. بسیاری از آثار هنری پاسخی به وقایع تاریخی یا تفسیری درباره آن هستند.
۷. ژانر و سبک اثر هنری را بیابید. تشخیص اینکه آیا اثر هنری منظره، پرتره، نقاشی تاریخی یا طبیعت بیجان است میتواند به شما کمک کند آن را در یک سنت هنری گستردهتر قرار دهید و آن را بهتر درک کنید.
۸. صبوری به خرج دهید و زمان کافی برای تماشای اثر هنری بگذارید. هرچه بیشتر نگاه کنید، ممکن است جزئیات، مفاهیم و درک بهتری پیدا کنید.
۹. معنای خود را بسازید. از تخیل خود برای تفسیر اثر هنری استفاده کنید. اینکه اثر هنری چه داستانی برای شما تعریف میکند و چه ارتباطی با تجربیات یا دنیای اطراف شما دارد؟ با طرح این سؤال شما هم داستان خود را میسازید و در مقام خالق یک اثر هنری قرار میگیرید که برداشت و تفسیر شخصی و متمایز خود را دارد و میتوانید آن را با دیگران به اشتراک بگذارید.
۱۰. در بحث شرکت کنید و درباره اثر هنری گفتوگو کنید. دیدگاهها و برداشتهای افراد مختلف درباره یک اثر میتواند در درک بهتر آن به شما کمک کند.
به یاد داشته باشید که مواجهه با یک اثر هنری، مثل مواجهه با طبیعت و جهان و در یک قالب کلی زندگی، یک تجربه شخصی و متمایز است که میتواند به اندازه خود اثر هنری منحصربهفرد باشد. از روند کشف لذت ببرید و اجازه دهید اثر هنری به روش خود با شما صحبت کند. و اگر از تمامی مسیر فوق نتوانستید به درکی از اثر هنری برسید، توصیه اکید دارم آن را مثل هر چیز جدید در دنیا رد نکنید، بلکه راهحل و مسیر خودتان را برای ارتباط با هنر پیدا کنید. هنر عمیقترین تجربه انسانی است که مثل هر حوزهای در حال رشد است و باید برای فهم زمانه خود به درکی از آن رسید.
*بخشی از شعر سهراب سپهری
منبع: sharghdaily-932285