اگرچه نمیتوان موسولینی را فردی با ایمان نامید، اما او از بازگشت به ارزشهای سنتی حمایت میکرد. مهمتر از همه آن که موسولینی تاثیرپذیر از آموزههای ماکیاولی بود. او به این توصیه نظریه پرداز فلسفه سیاسی فلورانسی عمل کرد: "هیچ چیز به اندازه تظاهر به دین داری اهمیت ندارد، زیرا عقل مردم به چشم شان است و بیشتر در مقامی هستند که از راه شنیدههای شان داوری میکنند و کمتر کسانی میتوانند از نزدیک شاهد افعال شهریار باشند. همه مردم گمان میکنند شما همان گونه هستید که به نظر میآیید و کمتر کسی میداند که شما به راستی چگونه آدمی هستید و این گروه اندک را نیز شهامت مقابله با عقیده اکثریتی نخواهد بود که حامی قدرت حاکم و مورد حمایت آن هستند".
بنابراین، موسولینی در ملاء عام کلیسای کاتولیک را پذیرفت. او باز هم توصیه ماکیاولی به "شهریار" را مدنظر قرار داده بود که "نیازی نیست همگان را به ضدیت با دین وادار سازیم و کاتولیکها را ناراحت کنیم. در دعوای بین کلیسا و دولت این دولت است که متحمل شکست خواهد شد".
علاوه بر این، موسولینی و کلیسای کاتولیک دشمن مشترکی داشتند: لیبرالهایی که نه تنها اقتدار موقت کلیسا بلکه موجودیت آن را تهدید میکردند. پاپ پیوس یازدهم موسولینی را یک "فرستاده و فاشیسم را وسیلهای برای "بازآفرینی اخلاقی" قلمداد میکرد.
پاپها اساسا دولت ایتالیا را دشمن تصور میکردند. آنان مفهوم جدایی کلیسا و دولت را رد کرده بودند، موقعیت ممتاز خود را در جامعه از دست داده بودند و همیشه آن نظام را نامشروع میخواندند. با این وجود، پیوس یازدهم دست کم پذیرفته بود که برخلاف حاکمان پیشین موسولینی ممکن است شخصی باشد که خدا فرستاده باشد.
سرانجام در سال ۱۹۲۹ میلادی پیمان لاتران اختلاف بین دولت ایتالیا و کلیسای کاتولیک را حل کرد. با این معاهده در ازای برسمیت شناختن دولت ایتالیا از سوی پاپ، شهر واتیکان به عنوان یک کشور کاملا مستقل به پاپ داده شد. کلیسا رم را به عنوان پایتخت دولت ایتالیا به رسمیت شناخت در حالی که دولت واتیکان را به عنوان مرکز جهان کاتولیک برسمیت شناخت. همه اسقفها باید در برابر دولت ایتالیا سوگند وفاداری یاد میکردند که البته منطقی بود، زیرا آنان به معنای واقعی کلمه کارمندان دولت بودند که هم حقوق و هم مستمری دریافت میکردند. با این وجود، پیروزی بزرگ کلیسای کاتولیک زمانی بود که مذهب کاتولیک به دین واقعی دولت ایتالیا تبدیل شد.
علاوه بر قانونی که باید صلیب در تمام کلاسهای قرار داده میشد مذهب کاتولیک نیز به به عنوان یکی از دروس اجباری در چارچوب نظام آموزشی گنجانده شد. این یک پیروزی برای موسولینی نیز بود. موسولینی متوجه شد که دین ابزار قدرتمندی برای تقویت حمایت و کنترل تودهها است. در واقع، این آن چیزی بود که او از ماکیاولی آموخت.
او در برابر درخواست واتیکان مبنی بر اینکه فقط از کتابهای مورد تایید کلیسا برای آموزش دینی در مدارس استفاده شود سر تعظیم فرود آورد. او موافقت کرد که سالنهای قمار را تعطیل کند. او دانشگاه کاتولیک میلان را برسمیت شناخت، مخالفت خود را با طلاق اعلام کرد و برای نجات بانک رم که رابطه نزدیکی با واتیکان داشت، اما در آستانه ورشکستگی بود اقداماتی را انجام داد. علاوه بر بازگشت صلیب به کلاسهای درس کشور تعطیلات کلیسا به تقویم مدنی اضافه شدند.
پیوس به کشیشی که حزب مردمی کاتولیک را رهبری میکرد دستور داد استعفا دهد. با انحلال آن حزب موسولینی به نابودی دموکراسی ایتالیا پرداخت و قدرت خود را در قالب مفهوم "ایل دوچه" (پیشوا) به عنوان مظهر دولت فاشیستی مستحکم کرد.
در مقابل، پاپ پیوس یازدهم که سالها کتابدار واتیکان بود پس از آن تبدیل به کاردینال شد در مقام پاپی اصرار داشت که برادرش او را "عالیجناب" و "پدر مقدس" خطاب کند. او به تنهایی غذا میخورد، هر روز یک ساعت در باغهای واتیکان پیاده روی میکرد و از عکس گرفتن یا صحبت با تلفن خودداری میکرد. پاپ خواهان اقتدار بیشتر کلیسا در ایتالیا بود. او هم چنین خواهان غرامت مالی برای منطقه کشاورزی بزرگی در مرکز ایتالیا بود که پیشتر کلیسا پس از اتحاد آن کشور در سال ۱۸۷۰ میلادی از دست داده بود.
برای درک بستر تاریخی این موضوع باید اشاره کرد که مذهب کاتولیک در ایتالیا نقش بسیار مهمی داشته است. در طول جنگ جهانی دوم ۹۷ درصد از ایتالیاییها به عنوان کاتولیک رومی معرفی میشدند. با ظهور دموکراسی در ایتالیا در طول دهه ۱۸۰۰ میلادی واتیکان از عرصه سیاسی کناره گرفت و از ایفای نقش چشمگیر خودداری ورزید.
چگونه موسولینی غیر دیندار با پاپ دست دوستی داد؟
موسولینی نیز مانند ناپلئون یک دیندار کاتولیک نبود. اگرچه مادرش یک کاتولیک متعصب بود پدرش یک انقلابی سوسیالیست بود. موسولینی به پیروی از پدرش یک آتئیست (خداناباور) بود. مادرش او را به یک مدرسه شبانه روزی کاتولیک فرستاد، اما زمانی که یکی از همکلاسی هایش را با ضربه چاقو مجروح کرد از مدرسه اخراج شد. با این وجود، پس از آن زمان او تا حدودی آرام شد و توانست از دبیرستان فارغ التحصیل شود. او مدتی ناظم مدرسه بود و در آن دوره با زنی متاهل رابطه داشت. بعدا زمانی که موسولینی به قدرت رسید معشوقههای زیادی داشت و بسیاری تعجب میکردند که چگونه او وقت داشته در حالی که با معشوقههای زیادی سرگرم بود حکمرانی کند.
تردید وجود دارد که موسولینی در مراسم اعتراف کاتولیکها به گناهان خود نزد یک کشیش اعتراف کرده باشد. موسولینی در اوایل دهه دوم عمر خود سردبیر یک روزنامه بانفوذ سوسیالیستی شد. او ابتدا از مخالفت حزب اش با جنگ جهانی اول حمایت کرد، اما سپس متقاعد شد که ایتالیا باید وارد جنگ شود. پس از جنگ موسولینی از سوسیالیسم سرخورده شده بود. او روزنامه فاشیستی خود را با بودجه صنعتگرانی که امیدوار بودند در نهایت از این ارتباط سود ببرند راه اندازی کرد. حملات او به سودجویان از جنگ، شکست خوردگان، ژنرالهای نالایق و سیاستمداران فاسد به افزایش محبوبیت اش انجامید. در آن روزهای اولیه فعالیت مطبوعاتی موسولینی در نوشته هایش به کلیسا حمله کرد و خواستار مصادره اموال کلیسا و پایان دادن به یارانههای دولتی به کلیسا شد.
باندهای قلدر فاشیست موسولینی به شدت به سوسیالیستها در سراسر کشور حمله کردند. در خشونتهای انتخابات ۱۹۲۱ صدها نفر کشته و زخمی شده و کشیشها نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، اما پس از شمارش آرا حزب فاشیست جدید و محافظه کاران با هم اکثریت آرای اخذ شده را به دست آوردند و سوسیالیست ها، کمونیستها و حزب مردمی کاتولیک را شکست دادند. فاشیستها دشمن کمونیستها بودند. تمام اروپا از این بیم داشتند که حزب کمونیست لنین در برافروختن انقلابهای خشونت آمیز در اروپا موفق شود. بسیاری از اروپاییها فکر میکردند از آنجایی که فاشیستها دشمنان آشکار کمونیسمهای بی خدا بودند این احتمال وجود داشت که با کمک فاشیستها از نهاد کلیسا در برابر کمونیسم محافظت شود. بنابراین، فاشیستها دست کم گزینهای قابل تحملتر قلمداد میشدند.
اگرچه فاشیستهای ایتالیایی اتحاد نزدیکی با کلیسای کاتولیک ایجاد کردند، اما فاشیستهای آلمانی کلیساهای کاتولیک و لوتری را مورد آزار و اذیت قرار دادند. بعداً جنگ داخلی اسپانیا که از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ در گرفت به جنگی وحشیانه و خونین بین کمونیستهای جمهوری خواه و فاشیستهای ملی گرا به رهبری ژنرال فرانکو تبدیل شد. این نیز یک جنگ نیابتی بین روسیه از یک سو و آلمان فاشیست و ایتالیا از سوی دیگر بود. متفقین در آن درگیری بی طرفتر بودند. اگرچه هر دو طرف در قتل عام مقصر بودند، اما کمونیستها هزاران کشیش، راهب و راهبه را به طرز وحشیانهای به قتل رساندند.
موسولینی در حالی که به دنبال کسب قدرت است کلیسای کاتولیک را در آغوش میگیرد
موسولینی در اولین سخنرانی خود در پارلمان همه را شگفت زده کرد او قبل از سخنرانی با هیچ کسی در واتیکان مشورت نکرده بود. موسولینی اعلام کرد که فاشیسم یک جامعه مسیحی را در ایتالیا احیا خواهد کرد و فاشیسم یک کشور کاتولیک در خور یک ملت کاتولیک خواهد ساخت. موسولینی میخواست واتیکان حزب فاشیست تحت رهبری او را حامی واقعی خود بداند. حزب مردمی کاتولیک باید از بین میرفت تا سوسیالیستها منزوی شوند. این خواسته موسولینی بود. پاپ تصمیم گرفت به آرامی حمایت خود را از موسولینی که به نظر میرسید در سمت پیروز سیاست ایتالیا قرار دارد تغییر دهد.
باندهای فاشیست حملات خود را به کشیشان کاتولیک، اعضای حزب مردمی کاتولیک و سوسیالیستها افزایش دادند. سوسیالیستها با اعلام فراخوان اعتصاب ملی خواستار پایان دادن به خشونت از سوی دولت شدند. فاشیستها شدیدتر ضربه زدند و سالنهای اتحادیهها را به آتش کشیدند. موسولینی سران شبه نظامیان فاشیست را دور هم جمع کرد و آنان حملاتی را در سراسر کشور برنامه ریزی کردند. گروهی متشکل از ۲۶۰۰۰ اراذل و اوباش فاشیست با تفنگهای قدیمی ارتش و تیربار کنترل رم را در دست گرفتند.
نخست وزیر وقت برای دستور دادن به ارتش برای مقابله با فاشیستها وضعیت اضطراری اعلام کرد، اما پادشاه با امتناع از امضای آن فرمان او را غافلگیر کرد. ایتالیا یک سلطنت مشروطه تحت پادشاهی ویکتور امانوئل سوم بود. مانند پاپ پادشاه نیز از بیثباتیای که گروههای فاشیست ایجاد میکردند خسته شده بود و احتمالا احساس میکرد که همدستی با آنان آسانتر از شکست دادن شان میباشد. نخست وزیر به شکلی تحقیرآمیز استعفا داد و پادشاه از موسولینی دعوت کرد تا به عنوان نخست وزیر جدید دولت تشکیل دهد.
موسولینی با وعده تقویت مذهب کاتولیک در ایتالیا همه را شگفت زده کرد. موسولینی مشتاق بود تا به متحد جدید خود به پاپ نشان دهد که چگونه میتواند کلیسای کاتولیک را دوباره عظمت بخشد. بر خلاف هیتلر موسولینی متحد وفادار تری برای کلیسا بود. امتیازات کلیسا احیا میشد، حقوق روحانیون افزایش مییافت، دولت برای مرمت کلیسا بیشتر هزینه مالی برعهده میگرفت، کشیشان کاتولیک به ارتش خدمت میکردند و اکنون توهین به کشیش یا مذهب کاتولیک خلاف قانون محسوب میشد. موسولینی حتی با همسرش در کلیسای کاتولیک ازدواج کرد و فرزندان شان را غسل تعمید داد.
در آستانه سفر طولانی مدت مورد انتظار دوچه به سیسیل در سال ۱۹۳۷ میلادی یکی از شهروندان مشتاق گفته بود:"ما منتظر پدرمان مسیح هستیم. او به دیدار گله خود میآید تا ایمان بیاورند". پس از ملاقات با موسولینی، یک کشاورز از منطقه خارج از رم اعلام کرد: "او به نظر من مسیحی بود که به زمین بازگشته است".
با این وجود، گهگاه اراذل فاشیست پیروی کننده از موسولینی برای کشیشان قلدری کرده و آنان را مورد ضرب و شتم قرار میدادند. اگرچه موسولینی هرگز اراذل و اوباش خود را به طور کامل سرکوب نمیکرد، اما هرگز نسخه ایتالیایی شب قدارههای بلند هیتلر را که در آن اراذل نازی بسیاری از مخالفان را به قتل رساندند به روی صحنه نبرد. با این وجود، موسولینی معتقد بود بهتر است اوباش تحت حمایت اش گهگاه چنین اقداماتی را انجام دهند تا به طور مداوم به پاپ نشان داده شود که موسولینی تنها رهبری است که میتواند آنان را کنترل کند.
در واقع، موسولینی که پیش از به قدرت رسیدن به عنوان یک "کشیش خوار" شناخته میشد و جوخههای فاشیست روحانیون را کتک زده بودند پس از مدتی دریافت که میتواند از کلیسا برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود استفاده کند. بنابراین، او به جلب نظر مساعد روحانیون نسبت به خود پرداخت. این در حالیست که او در جوانی در لوزان در سوئیس در گفتگویی با یک روحانی پروتستان گفته بود:" خدا وجود ندارد، دین در مقابل علم یک پوچ است و در عمل یک بی اخلاقی و در انسان یک بیماری محسوب میشود".
اما چرا پاپ به حزب مردمی کاتولیک خیانت کرد تا از موسولینی حمایت کند؟ پاپ پیوس یازدهم مانند همه پاپهای عصر خود به دموکراسی بی اعتماد بود و آن را با سوسیالیسم، الحاد و کمونیسم یکی میدانست. لنین به غرب سرمایه داری اعلان جنگ داده بود و یارانش صدها کشیش را به قتل رسانده بودند و این همان وضعیت به زودی در جنگ داخلی اسپانیا تکرار شد. موسولینی و پاپ متحدان طبیعی علیه سوسیالیستها و کمونیستها بودند. هیچ کدام به آزادی بیان یا آزادی اجتماعات، حزب و انجمنها باوری نداشتند.
موسولینی به زودی با اولین چالش جدی به عنوان نخست وزیر ایتالیا روبرو شد. یک نماینده سوسیالیست بسیار شجاع به نام "جاکومو ماتئوتی" علیرغم آن که توسط اراذل فاشیست به مرگ تهدید شده بود در تریبون پارلمان شجاعانه اعلام کرد که انتخابات همراه با خشونت برگزار شده و نتیجه آن باید ابطال شود. موسولینی عصبانی بود. او به اراذل گفته بود:"این مرد نباید اجازه داشته باشد راست راست بچرخد". دستور مرگ از سوی او به طور مستقیم صادر نشد، اما اراذل پیرو موسولینی همانند باندهای مافیایی میدانستند باید چه کنند: وقتی رئیس شاکی شده همه میدانند باید چه کار کنند.
روز پس از آن، سه نفر از اراذل ماتئوتی را در مرکز شهر رم ربودند و او را تا سرحد مرگ کتک زدند. پس از تماس همسرش با پلیس جسد ماتئوتی در یک قبر کم عمق پیدا شد. در آن زمان ایتالیا هنوز یک دولت پلیسی تمامیت خواه نبود. بسیاری از شاهدان برای گفتن داستان خود پا پیش گذاشتند و همگان میدانستند که موسولینی پشت آن قتل بوده است. روزنامههای محافظه کار علیه او به انتشار مطلب پرداختند و خواستار احقاق عدالت شدند. بسیاری کارتهای عضویت خود در حزب فاشیست را پاره کردند. فاشیستها از راهپیمایی در ملاء عام میترسیدند. موسولینی دچار تردید شده بود و در این میان تنها یک نفر دچار تردید نشد و به کمک او شتافت: پاپ پیوس یازدهم.
او به روزنامه رسمی واتیکان دستور داد تا سرمقالهای را منتشر کند که در آن از همه کاتولیکهای خوب میخواهد که از مقامهای دولتی اطاعت کنند، از همکاری با سوسیالیستها خودداری ورزند و از اعتراض خشونت آمیز یا هر نوع اعتراض خودداری نمایند. آن مطلب موسولینی را به خاطر تمام کارهایی که برای کلیسا انجام داده بود مورد ستایش قرار داد، بدان معنا که او را از هرگونه ارتباط با قتل رخ داده مبرا دانست. موسولینی به قدری برای این حمایتسپاسگزار پاپ بود که فرزندان اش را در کلیسا برای فراگیری دروس دینی ثبت نام کرد. با این وجود، در آن زمان شایعاتی مبنی بر کودتای نظامی احتمالی برای سرنگونی موسولینی با حمایت پادشاه مطرح شده بود. هفت ماه پس از قتل ماتئوتی موسولینی با پارلمان صحبت کرد.
او در سخنرانی خود گفته بود: "اگر فاشیسم یک سازمان تبهکار بوده من رئیس این انجمن تبهکار هستم! شما معتقد بودید که فاشیسم تمام شده است، اما خواهید دید که ایتالیا صلح و ارامش میخواهد. ما آرامش را به ایتالیا به ارمغان خواهیم آورد این آرامش را در صورت امکان از طریق عشق و در صورت لزوم با زور به ایتالیا خواهیم آورد". اراذل فاشیست رهبران مخالف را به زندان انداختند و روزنامههای آنان را بستند. قوانین جدیدی برای ممنوعیت احزاب مخالف تصویب شد. تنها اتحادیههای فاشیست مجاز به فعالیت بودند و برگزاری اعتصاب ممنوع اعلام شد. شهرداران توسط دولت مرکزی منصوب میشدند، مطبوعات سانسور شدند و مجازات اعدام دوباره برقرار شد. موسولینی همسر ضد روحانی اش را متقاعد کرد تا برای خوشحال کردن پاپ غسل تعمید انجام دهد.
پاداش موسولینی به پاپ برای حمایت هایش در جریان قتل ماتئوتی مذاکرات برای انعقاد یک کنکوردا یا قراداد جدید با پاپ بود. این مذاکرات سخت بود و بیش از چهار سال به طول انجامید. بزرگترین مانع اصرار پاپ برای حفاظت از گروه ملی جوانان کاتولیک بود. دولت فاشیست توتالیتر (تمامیت خواه) موسولینی، اما نمیتوانست به هیچ گروه ملیای که ممکن بود با انجمن جوانان فاشیست تازه سازماندهی شده رقابت کند اجازه فعالیت دهد. موسولینی، اما در نهایت مصالحه کرد و وجود آن گروه را پذیرفت.
پیمان لاتران در اوایل ۱۹۲۹ میلادی امضا شد پیمانی که "هوبرت ولف" مورخ آن را "پیمان با شیطان" نامیده است. پاپ به عنوان حاکم مستقل بر قلمرو کوچک ۱۰۹ هکتاری واتیکان که شامل کلیسای سنت پیتر بود برسمیت شناخته شد. بعدا موسولینی پاپ را مجبور کرد که فعالیتهای خود را به حوزه مذهبی محدود کند. هم چنین، طبق توافق واتیکان حدود ۶۰ درصد از درآمد بادآورده خود را مجددا در اوراق قرضه دولتی سرمایه گذاری کرد.
موسولینی و پاپ پیوس یازدهم اکنون شریک یکدیگر بودند. موسولینی مستبدی سکولار و پاپ یک روحانی اقتدارگرا بود. کاتولیکها در سازمانهای فاشیستی و مدارس دولتی فعال بودند و در مقابل که دولت از کلیسا حمایت میکرد. دولت قواعد اخلاقی را علیه نمایشنامهها و فیلمها اعمال کرد.
سیاست پروناتالیستی (حمایت از زادوولد) از سوی موسولینی همراستا با خواسته پاپ
موسولینی برای افزایش جمعیت ایتالیا و تحکیم رژیم خود سیاستهای پروناتالیستی را اجرا کرد. هدف از این سیاستها احیای هنجارهای جنسیتی پس از جنگ جهانی اول با بازگرداندن زنان شاغل به خانه بود تا آنان بتوانند خانواده داشته باشند و نسل جدیدی از ایتالیاییها را ایجاد کنند. این یک موهبت و خواسته همیشگی برای کلیسا محسوب میشد.
در دوره پیش از فاشیسم خانوادهها نگران ناامنی اقتصادی خود بودند و این که فرزندان شان چه نوع زندگیای خواهند داشت. در کتب درسی مدارس دوره موسولینی در بخشی تحت عنوان "وظایف شهروند" آمده است:" دولت از فرد بزرگتر است و فرد در قبال میهن و کشور وظایفی دارد و در زمان صلح یا جنگ نمیتوان این وظایف را نادیده گرفت. اگر خانواده همان طور که گفتیم هسته مرکزی زندگی در دولت است کودکان باید به عنوان شهروندانی قانونمند با احترام قائل شدن برای دوچه و دولت بزرگ شوند و به قدری از خود فداکاری نشان دهند که در صورت فراخوانده شدن با رضایت خاطر در ارتش خدمت کنند".
مدارس در دوره زمامداری موسولینی مسئول پارکهای یادبود مردان شهر شدند مردانی که در جنگ جانباخته بودند. کودکان وظیفه تمیز نگهداشتن آن پارکها را برعهده داشتند و در روزهایی که فاشیستها رژهها یا جشنهای ملی برگزار میکردند از آن اماکن محافظت میکردند. علیرغم آن که دختران در فعالیتهای سیاسی شرکت میکردند و وظیفه به اصطلاح میهن پرستانه خود را با حفظ پارکها در کنار پسران انجام میدادند رژیم از آنان انتظار داشت که نقش جنسیتی سنتی و خانگی خود را بیاموزند. یادگیری سوزن دوزی برای دختران و نه پسران اجباری بود. در عوض، مطالعات پسران کاملا بر وظایف یک شهروند خوب و فعال متمرکز بود. به دختران آموزش متضاد مهارتهای خانگی داده میشد. این در حالی بود که به پسران آموزش داده میشد در قبال دولت و مراقبت از آینده آن اقداماتی را انجام دهند.
در واقع، مذهب برای اعمال فشار اخلاقی اضافی بر دانش آموزان مورد استفاده قرار گرفت تا آنان بدانند مدیون دولت هستند و باید دین خود را ادا کنند. هم چنین، تضمین شد که دیدگاه کاتولیکها در مورد نقشهای جنسیتی سنتی به کودکان آموخته شود و زنان و دختران از داستانها و روایتهای قهرمانی و حماسی فاشیستها حذف شدند. سربازان شجاعی که در کتب درسی به آنان اشاره میشد زنان را شامل نمیشدند. پسران جوان الگوهای هیجان انگیز و میهن پرستانهای برای تقلید داشتند در حالی که دختران فاقد الگوهای مشابهی بودند.
موسولینی قصد داشت زنان در راستای کارزار جمعیت شناختی او برای افزایش نرخ زاد و ولد که به نوبه خود توسعه طلبی استعماری را توجیه میکرد به موقعیتهای سنتی خود به عنوان همسران و مادران تبعیت کننده از مردان بازگردند. این شامل محدود کردن اشتغال زنان و تشویق به ازدواج، محدودیت در دسترس بودن وسایل پیشگیری از بارداری و افزایش شدت مجازاتهای زندان برای سقط جنین غیرقانونی بود. در دوره موسولینی مراسم رسمی رژه ملی تحت عنوان "نبرد برای تولد" برای قدردانی از پرکارترین زنان در امر زادوولد برگزار شد، اما این کار نیز نتوانست مانع از کاهش زادوولد ایتالیا در بلند مدت شود.
کیش شخصیت و مذهب سکولار موسولینی
موسولینی برای حفظ وجه تمایز مذهب سکولار خود و موقعیت خود به عنوان پیشوا تقویم جدیدی را با سال اول تنظیم کرد که از سال ۱۹۲۲ یعنی زمان حرکت هواداران سیاه پوش اش از ناپلی به رم آغاز میشد. او "روزهای مقدس" مانند ۲۳ مارس را برای یادآوری ظهور فاشیسم به ایتالیاییها تعیین کرد. او ۲۱ آوریل، تولد شهر رم را برای تاکید بر قصد خود برای بازآفرینی عظمت امپراتوری روم در تقویم درج کرد. زیارتگاههایی برای جانباختگان فاشیست با شعلههای جاویدان ساخته شد و هر مقر حزب فاشیست باید اتاقی را به عنوان یک کلیسای در نظر میگرفت. در میلان مدرسهای از فاشیسم عرفانی در سال ۱۹۳۰ برای تبلیغ فرقه دوچه تاسیس شد. در سال ۱۹۳۲ میلادی موسولینی سرانجام با تعریف فاشیسم موافقت کرد و نوشت:"فاشیسم یک مفهوم دینی از زندگی است که فراتر از هر فردی است و او را به مقام یک عضو یک جامعه معنوی ارتقا میدهد".
در همان سال جشن دهمین سالگرد "انقلاب فاشیستی" برگزار شد. مرکز آن ساختمان نمایشگاهی بود که در آن اتاقهای مختلف ظهور فاشیسم را به عنوان نوعی مکاشفه مترقی به تصویر میکشیدند که به درونیترین مزار جانباختگان فاشیست منتهی میشد. چهره موسولینی همه جا بود و شعارهای او "باور کن، اطاعت کن و بجنگ" و "موسولینی همیشه حق است" روی دیوارها حک شده بود همان طور که در تمام شهرها و روستاهای ایتالیا چنین بود! به زودی زادگاه او در پرداپیو به نوعی زیارتگاه تبدیل شد. توده به دوچه یا پیشوای خود اعتماد کرده بودند با این وجود، این خطر برای پیشوا وجود داشت که با افزایش اعتماد به او مردم بیشتر انتظار داشته باشند او مشکلات شان را حل کند.
موسولینی کتابهایی درباره روانشناسی جمعیت از نویسندگانی مانند "گوستاو لوبون" را خوانده بود. شیوه استادانهای که او در آن ذهن تودهها را دستکاری می کرد، مدیون آثار چنین نویسندگان بود. با این وجود، اگر یک رهبر تبدیل به بت شده نتواند انتظارات مردم را برآورده سازد آنان او را نابود خواهند کرد چنان چه موسولینی در ژوئیه ۱۹۴۳ میلادی از قدرت ساقط شده و توسط پارتیزانها در آوریل ۱۹۴۵ میلادی اعدام شد و جسدش را در میلان در ملاء عام آویزان کردند.
در ژانویه ۱۹۳۸ میلادی او بیش از ۲۰۰۰ کشیش از جمله ۶۰ اسقف را برای شرکت در جشن سیاست کشاورزی خود فراخواند. آنان در مراسم شرکت کرده و نه در زیارتگاه مسیحیان بلکه بر بنای یادبود جانباختگان فاشیست گل قرار دادند. آنان در حالی که موسولینی در بالکن ایستاده بود در مراسمی شرکت کردند که در آن باید پس از ورود موسولینی او را تشویق کرده و برایش او دعا میکردند و فریاد میزدند: "ایل دوچه"! استخدام کشیشان برای عبادت یک حاکم سکولار به معنای تحقیر جانشینان خدا بر روی زمین بود. موسولینی از این طریق به هیتلر این پیام را انتقال داد که دستکاری کلیسا برایش کار آسانی بوده است. او به خود میبالید که با چند امتیاز مالیاتی و بلیت رایگان راه آهن برای روحانیون واتیکان را چنان محکم در چنته خود داشت که حتی توانست تهاجم همراه با نسل کشی خود به حبشه را نیز "جنگ مقدس" اعلام کند.
در مقابل، اما حربه کلیسای کاتولیک در مذاکره با رژیمهای سکولار و بالقوه متخاصم از جمله رژیمهای تحت رهبری ناپلئون و موسولینی نشان داد که کلیسای کاتولیک توانسته بود در دنیایی که به طور فزایندهای سکولار میشد زنده مانده و پیشرفت کند.
دیوید کرتزر مورخ داتنشگاهی امریکایی اشاره میکند که مشاوران پاپ پیوس خود را در حال نبرد علیه اتحاد شیطانی کمونیست ها، پروتستان ها، فراماسونها و یهودیان میدانستند. او در کتاب معروف خود درباره رابطه و موسولینی میاشاره میکند که چگونه فاشیستها و کلیساها به طور یکسان در تلاش برای توجیه قوانین جدید بودند: "نژادپرستی" خوب بود، اما "نژادپرستی اغراق آمیز" بد بود. "یهود ستیزی" تا زمانی که ایتالیایی بود خوب بود، اما "یهود ستیزی آلمان" یک چیز دیگر بود.
منبع:فرارو
منبع: faradeed-187971