تیمور آقامحمدی متولد ۱۳۶۱ روستای گلی (چاراویماق) در استان آذربایجان شرقی، داستاننویس، شاعر و پژوهشگر است. او دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم است. عنوان رساله آقامحمدی «نقد و تحلیل ویژگیهای سبکی اشعار هوشنگ ایرانی» بود که در سال ۱۳۹۰ در قالب کتاب توسط نشر ثالث به چاپ رسید. داستانها و شعرهای او برنده جوایز ادبی گوناگون بوده و توسط منتقدان مورد تحسین قرار گرفته است. رمان نوجوان او با نام «رونی یک پیانو قورت داده» علیرغم انتشار در دوران همهگیری بیماری کرونا با استقبال روبهرو شد. مجموعه شعر «هرگز به جنگ سیگار تعارف نکن» سروده این شاعر در ششمین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر تقدیر و دو هفته بعد از انتشار توسط فرزدق اسدی به عربی ترجمه شد. آقامحمدی معتقد است «انسان ایرانی جز در داستان ایرانی کجا میتواند خودش را ببیند؟ نویسنده ایرانی از جان و جهان آدمهای اطرافش مینویسد، همچنان که نویسنده ژاپنی، آمریکایی، انگلیسی و سوئدی از مردم اقلیم خود مینویسد.» او معتقد است «اگر نویسنده به بوم و مسائل خودش فکر کند، حرفهایی برای عرضه دارد که برای مخاطب امروز جذاب است» ولی متأسفانه در بسیاری از آثار داستانی «نداشتن اقلیم از ضعفهای داستان ایرانی است».بهتازگی رمان «تو خواب میکائیل هستی» از او منتشر شده است. با هم پاسخ های آقا محمدی به پرسش های رویداد امروز را می خوانیم:
*چه شد که سراغ نوشتن رفتید و در نوشتن دنبال چه چیزی هستید؟
جایی گفتم «نوشتن چیزی شبیه عاشقی است، فقط در موقعیت عشق هستی، اینکه چه زمانی دقیقا برایت جدی میشود را نمیدانی.» از نوجوانی مینوشتم و قاعدتا نتیجهاش شعر و داستانهای ابتدایی بود؛ اما از شروع دوره دانشجویی یعنی 1379 همهچیز روی دیگری پیدا کرد برایم. مواجهه هر کسی با پدیدهها زمانی حائز اهمیت میشود که در میانه آن قرار گرفته باشد نه از دور و با فاصله. دهه هشتاد، آغاز رویکرد جدی من به امر نوشتن بود. از یک جایی به بعد متوجه شدم این نوشتن است که بیش از هر چیزی وجه هویتبخشی و معناآفرینی را در زندگیام دارد. بدون تعارف و ادا میگویم نوشتن برای من جزو دشوارترین امور است و حاضرم هر کاری کنم تا ننویسم؛ بنابراین زمانی که احساس کنم بدون آن هم میتوانم دست به لمس و فهم جهان بزنم، حتما این کار را میکنم. نوشتن و حیاتدادن به یک کاغذِ سفیدِ مرده، بنای دنیایی است که ابتدا به سمت نجات نویسنده میرود و بعد دست مخاطب را میگیرد تا یارای ادامهدادن و زیست دیگرگونه داشته باشد. همانگونه که یک کتاب میتواند به زندگی مخاطب زاویه بدهد و او را بدل به انسان تازهای بکند، درنتیجه تأثیری بهمراتب عمیقتر بر مؤلف خواهد گذاشت. نوشتن برای من پدیدهای شگفتانگیز و در عینحال طاقتفرساست، با نتیجهای لذتبخش.
*با توجه به اینکه شما در شهرهای مختلفی از جمله تبریز، ارومیه، تهران، قم و همدان زندگی کردهاید، رویکرد شما نسبت به مکان و جغرافیا در داستان چیست؟
اقلیم یک context (زمینه) بسیار مهم است. مجموعهشرایط و واقعیتهای زندگی هر کسی منجر به تأثیر و تأثر میشود. بدون زمینه نمیتوان در اندیشه خلق یک اثر ادبی و هنری اصیل بود. برای همین است که با تغییر اقلیم، ساختار هم دستخوش تغییر جدی میشود. انسانِ متعلق به هر جغرافیا زاده زمینههای آن است، انسان ایرانی تفاوتهای ظاهری و ماهویای با انسان روس، امریکایی، آلمانی، ژاپنی و... دارد. زیستن در اقلیمهای مختلف میتواند شما را با این واقعیت آشنا کند که ارزشداوری در مورد عملکرد آدمهای مختلف به این سادگیها نیست و شاید اگر ما هم در آن زمینه بودیم و با آن شرایط و مسائل روبهرو بودیم، تصمیمی مشابه میگرفتیم. فهم تفاوتهای اقلیمی به ما در درک دیگری کمک میکند.
از این رو در نوشتن هر داستان، اقلیم آن را بهعنوان عنصری فعال در نظر میگیرم؛ چون همانطور که میتواند اثر بگذارد، اثرپذیر نیز هست. یکی از مشکلات داستان امروز فارسی را کمتوجهی به اقلیم میدانم، داستانی که بتوان مکان رویداد حوادثش را بهراحتی تغییر داد، دچار مشکل است.
*شما بعد از نوشتن داستان برای بزرگسالان به سراغ مخاطب نوجوان هم رفتهاید و ماحصلش رمان «رونی یک پیانو قورت داده» است. از این تجربه برای ما بگویید.
هیچوقت فکر نمیکردم روزی برای این گروه سنی داستان بنویسم؛ اما مگر زندگی همیشه یک رو دارد؟ سالها پیش کلیپی از دو دانشآموز دختر دیدم که میرفتند از روی پل عابر پیادهای در اصفهان خودشان را پایین بیندازند. قبلش فیلمی از خودشان گرفته بودند که در آن میخندیدند. فکر اینکه چطور یک نوجوان که در آغاز زندگی است و پر از شور و نشاط ناگهان به مرگ میاندیشد و آن هم مرگی خودخواسته؟ چطور میشود به این سادگی دست از زندگی شست؟ آن زمان داشتم روی رمان «همه» که یک اثر بزرگسال است کار میکردم؛ بعد از تمامشدن آن رمان، فکر دو دختر اصفهانی از من دور نشد، دست به کار شدم و پلات (طرح) یک رمان نوجوان را نوشتم؛ نتیجهاش شد داستانی که قهرمانش یک دختر چهارده ساله است و درگیر ماجرای خودکشی هممدرسهاش میشود.
به تجربه دریافتم مخاطبان بزرگسال و نوجوان تفاوتها، سختیها و جذابیتهای خودشان را دارند. هنوز هم با اینکه دومین رمان نوجوانم چند هفتهای است به کتابفروشیها آمده، خودم را یک نویسنده بزرگسال میدانم که دارد در حوزه نوجوان تجربه میکند؛ دنیایی که هر روز حیرتانگیزتر از قبل میشود، یک دنیای پویا و دوستداشتنی.
*برای نوشتن کارهای داستانی، چقدر پژوهش میکنید؟
به مهندسی داستان معتقدم. جزئیات و واقعیتهای داستانی بهقدری برایم اهمیت دارند که در بناکردن ساختمان اثر و ساماندادنش سعی میکنم به وجوه مختلف هر چیزی بیندیشم. زمان نوشتن رمان «همه» برای دیدن زادگاه پدریام هجده ساعت در یک روز رانندگی کردم. رفتم آنجا را دیدم، در خانه یکی از اقوام چای خوردم و برگشتم. در قسمتی از رمان رونی، او میخواهد به فرزند یکی از ساکنان آپارتمان ریاضی درس بدهد، کتاب ریاضی آن مقطع را پیدا کردم و درسی که آبان به آن میرسیدند را مشخص کردم و در داستان آوردم. دهها نمونه از این وسواس را در نوشتههایم انجام دادهام. همیشه به این فکر میکنم که مخاطب من آدم محترمی است و نباید کمفروشی کنم و هرچه در توان دارم باید به کار بگیرم. جالب اینجاست که پیش نیامده ریزهکاریای در اثرم باشد و دستکم چند نفر متوجه آن نشده باشند و به من نگویند. ایدهآل من داستانی است حسابشده با جزئیات فراوان اما صورت و فرمی ساده و بهدور از تکلّف و پیچیدگیهای مخلّ. بله، پژوهش برایم مهم است و سخت به آن پایبندم؛ ولی اجازه نمیدهم پژوهش مرا در خود غرقه کند و مانع از نوشتن باشد، همهچیز در خدمت داستان باید باشد نه دستانداز و بازدارنده آن.
*بهتازگی رمان «تو خواب میکائیل هستی» از شما منتشر شده، درباره آن توضیح میدهید؟
رونی به من کمک کرد تا دنیای دخترانه را تماشا کنم و میکائیل مرا به جهان پسرانه برد. «تو خواب میکائیل هستی» به زندگی چهار نوجوان پانزده ساله میپردازد که در موقعیت و معرض انتخاب قرار دارند. انتخاب رؤیاهای شخصی شجاعت میخواهد چرا که گاه تبعاتی به دنبال دارد. به قول ژان پل سارتر «انسان محکوم به آزادی است» و این آزادی ناشی از حق انتخاب اوست، حتی اگر در زندان محبوس باشد. ما آزادی انتخاب داریم ولو اگر محدود باشد. برگزیدن یک مسیر از سایر مسیرها تعیینکننده ادامه زندگی است. میکائیل در شرایطی است که باید انتخاب کند: مسیر متعارف یا رؤیای شخصی؟
وقتی میکائیل را مینوشتم دوست داشتم داستانی تر و تمیز بنویسم و نوجوان امروز ایرانی را وارد آن کنم. تلاش کردم جنبههای مختلف شخصیتی بچههای پیرامونمان را در نظر بگیرم و به مسائلشان نزدیک شوم. کوشیدم از ساحت غریبگی به ساحت آشنایی وارد شوم و از چیزهایی بنویسم که در اقلیم و بستر ایران امروز وجود دارد.