سرزمین سیستانوبلوچستان؛ دیار جوانمردان، باز هم مردانگی به خرج داد. دیروز گزارش جوانمردی به نام سلیم گهرامزهی اهل همین دیار را نوشتیم که با اینکه فرشته مرگ بالای سرش پرسه میزد اما با شجاعت وارد رودخانه عمیق سرباز شد و با عبور از آن، لوازم پزشکی را به دختربچه مبتلا به تالاسمی رساند که خطر مرگ تهدیدش میکرد.
به گزارش جام جم، به فاصله دوروز ازاین حادثه، جوانمردی دیگر ازهمین دیار به نام حامد صبوری از جان خود به خاطر نجات چهار نفر از غرقشدگی در رودخانه نیکشهر گذشت اما خود در آغوش مرگ به خواب ابدی فرو رفت. دو روز از آسمانی شدن حامد میگذرد. جوانیکه فقط ۲۳ سالش بود و در چابهار زندگی میکرد. روز حادثه، او به همراه تعدادی از اقوامش تصمیم گرفتند برای گشتوگذار از چابهار به ۵۰کیلومتری نیکشهر بروند و تفریحکنند اما حادثهای مرگبار در انتظار آنان بود.
اینها را عبدالغفار صبوری، دایی حامد به جامجم میگوید و ادامه میدهد: «پنج، شش تا ماشین بودیم که حرکت کردیم. وقتی به رودخانه نیکشهر رسیدیم مشغول پیاده شدیم و بچهها هم برای بازی به سمت رودخانه رفتند. مشغول صحبت بودیم که یکدفعه صدای جیغ و داد سه تا از دخترهای ۱۳ ــ ۱۲ سالهمان بلند شد که داریم غرق میشویم و کمکمان کنید. حامد که شنا بلد بود، به محض شنیدن جیغ و داد بچهها به رودخانه پرید و همزمان مادر یکی از دخترها هم که از این حادثه وحشت کرده بود، وارد آب شد. مادر در حال غرق شدن بود که حامد بهسرعت ابتدا او را از آب بیرون کشید و سپس بچهها را یکییکی نجات داد. من اصلا فکر نمیکردم رودخانه اینقدر عمیق باشد و وقتی وارد آن شدم، چیزی نمانده بود خودم هم غرق شوم.»
نجات چهار نفر، حامد را نیمه جان کرده بود و نمیتوانست خودش را روی آب نگه دارد. عبدالرحمان ۲۰ ساله که دایی کوچکتر حامد و شاهد جنگیدن او با رودخانه بود با اینکه شنا بلد نبود اما داخل آب پرید تا خواهرزادهاش را نجات دهد اما قدرت امواج خروشان رودخانه بیش از آن چیزی بود که تصور میکرد و هر دو زیر آب رفتند.اعضای خانواده که شاهد دست و پنجه نرم کردن حامد و عبدالرحمان با مرگ بودند، ازاهالی درخواست کمک کردند.
صبوری ادامه داد: «آنها شنابلد بودند و به محض اطلاع از حادثه به رودخانه پریدندوهردو را نیمهجان ازآب بیرون کشیدند.با اورژانس تماسگرفتیم و درخواست کمک کردیم. حامد و برادرم بعد ازخروج ازرودخانه استفراغ کردند. حامد را بهسرعت به بیمارستان نیکشهر بردیم و دکترها خیلی تلاش کردند تا او را نجات دهند اما متاسفانه نشد و خواهرزادهام به رحمت خدا رفت. برادرم عبدالرحمان اما حالش نسبتا بهتر بود که او را با خودروی شخصی به بیمارستان چابهار بردیم. یک روز آنجا بستری بود و بعد هم مرخص شد.»
دایی حامد با حسرت و صدایی پر از غم واندوه میگوید کارهای عروسی حامد راانجام داده بودیم وتابستان همین امسال قرار بود مراسم ازدواجش را برگزار کنیم اما متاسفانه حالا شاهد مجلس عزای او هستیم.
منبع: etemadonline-658621