افزایش یا کاهش قیمت سهام در بورس متأثر از عوامل متعددی است. تحلیلگران برای پیش بینی روند قیمتی سهام از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند. دو دسته اصلی تحلیل‌های بنیادی و تکنیکی مورد استفاده کارشناسان قرار می‌گیرد. تحلیل بنیادی روشی علمی و مبتنی بر داده‌های کلان اقتصادی و داده‌های مربوط به شرکت و عملکرد مالی آن است. تحلیل تکنیکی نیز مبتنی بر روند گذشته قیمت سهام است که هرچند از پشتوانه نظری و علمی ضعیفی برخوردار است اما با استفاده از تکنیک‌های آماری می‌تواند تا حدی روند قیمت سهام را پیش بینی کند. 

اما چرا گاهی برخلاف تحلیل‌های تکنیکی و بنیادی، قیمت سهام ریزش می‌کند؟ 

در اینگونه موارد دلیل اصلی ریزش یا صعود قیمت سهام به انتظارات معامله گران برمی‌گردد. انتظار و دیدگاه معامله گران متغیر مهمی است که در روش‌های تکنیکی و بنیادی به آن توجه کافی نمی‌شود. 

در واقع در اغلب تحلیل‌های اقتصادی و روش‌های علمی که در دانشگاه تدریس می‌شود، از اهمیت ذهنیت و انتظارات فعالان اقتصادی غفلت می‌شود و یا وزن اندکی به آن داده می‌شود. در حالی که انتظارات و پیش بینی‌های فعالان اقتصادی می‌تواند به صورت پیش بینی خودمتحقق یا خودکامبخش عمل کند.

اقتصاددانان این مسئله را ذیل مبحث «نظریه ارزش» و مفهوم «ذهنی بودن ارزش» دسته بندی می‌کنند. نظریه ارزش شاخه‌ای از علم اقتصاد است که تلاش می‌کند توضیح دهد که مردم چگونه به کالاها و خدمات ارزش می‌دهند. نظریه‌های ارزش بررسی می‌کنند که چگونه افراد بر اساس تصوراتشان از میان مزایا و هزینه‌های گزینه‌های مختلف، انتخاب می‌کنند. 

در قرن‌های 18 و 19، اقتصاددانان کلاسیک مانند ادام اسمیت، دیوید ریکارد و کارل مارکس به نظریه ارزش کار اعتقاد داشتند که امروز نقایص آن روشن است و منسوخ شدن آن مورد توافق اقتصاددانان است.

نظریه ارزش کار یک نظریه اقتصادی است که می‌گوید ارزش یک کالا یا خدمت با مقدار نیروی کار صرف شده برای تولید آن تعیین می‌شود. بر اساس این نظریه، هر چه کار انجام شده برای تولید یک کالا یا خدمت بیشتر باشد، ارزش آن بیشتر است. این نظریه ابتدا توسط اقتصاددانان کلاسیک ارائه شد و بعداً توسط کارل مارکس به عنوان مؤلفه اصلی نقد او از سرمایه داری مطرح شد.

اما نظریه ذهنی ارزش نشان می‌دهد ارزش یک کالا یا خدمات توسط ترجیحات و ادراک ذهنی مصرف کننده منفرد تعیین می‌شود. بر اساس این تئوری، ارزش یک کالا یا خدمت توسط هیچ کیفیت ذاتی خود کالا یا خدمت تعیین نمی‌شود، بلکه بیشتر به این بستگی دارد که فرد چقدر حاضر است برای آن -بر اساس ترجیحات ذهنی خود- بپردازد. این نظریه نشان می‌دهد که افراد مختلف بسته به ترجیحات و شرایط منحصر به فرد خود، ممکن است ارزش‌های متفاوتی را برای یک کالا یا خدمت یکسان قائل شوند. 

بنابراین ارزش ذاتاً ذهنی است. افراد دانش، تجربیات و نیازهای متفاوتی دارند که منجر به ارزش‌گذاری‌های ذهنی گوناگون می‌شود. بدین ترتیب در بازار سهام نیز کسی که انتظار رشد قیمت را دارد اقدام به خرید می‌کند و کسی که انتظار دارد قیمت سهام کاهش یابد، به فروش آن اقدام می‌کند.   

در این فرایند قیمت‌های بازار به‌عنوان سیگنال‌ اصلی عمل می‌کنند. سیستم قیمت به عنوان مکانیزمی برای انتقال اطلاعات در بازار عمل می‌کند. قیمت‌ها سیگنال‌هایی هستند که افراد را در اتخاذ تصمیمات اقتصادی آگاهانه راهنمایی می‌کنند و هماهنگی فعالیت‌های اقتصادی را بدون نیاز به برنامه ریزی مرکزی (دولتی) تسهیل می‌کنند. از این رو است که اقتصاددانان همواره بر سازوکار بازار تاکید دارند و دولت را از مداخله در بازار منع می‌کنند. 

در واقع مداخله دولت موجب اختلال در دریافت سیگنال برای فعالان اقتصادی می‌شود. اختلال در انتقال اطلاعات موجب شکل گیری انتظارات نادرست، سرمایه گذاری غلط و در نهایت تخصیص‌های نامتوازن در بازارها می‌شود. 

بنابراین، هم تحلیلگران و هم سیاست‌گذاران باید به اهمیت ذهنیات فعالان بازار سرمایه توجه داشته باشند. اعتماد سهامداران به بازار سرمایه عنصر کلیدی در تداوم حضور آنها در بازار است. اگر سهامداران به سیاست‌گذار و سازوکار معاملات بورس تهران بی‌اعتماد شود یا این ذهنیت را داشته باشد که سیاست‌گذار مداخله غیرشفاف در بازار دارد، به خروج سرمایه خود و سرمایه گذاری در دیگر بازارهای دارایی اقدام خواهند کرد. 

علاوه بر این، انتظارات و ذهنیات سهامداران درباره وضعیت کلان اقتصادی کشور بر رفتار آنها اثرگذار خواهد بود. از این رو، در شرایطی که اقتصاد کشور دچار تورم دو رقمی و در محدوده 40 درصدی است، دولت با کسری بودجه مواجه است و بازارهای مسکن، ارز، طلا و سکه دچار جهش‌های مقطعی می‌شوند، فعالان اقتصادی به داده‌های شفاف، گزارش دهی منظم دولت و انتشار اطلاعات نیاز دارند. دولت اگر در بازسازی اعتماد سهامداران به بازار سرمایه ناکام است، دست کم می‌تواند با انتشار کامل و منظم اطلاعات کمک کند که انتظارات و ذهنیت فعالان اقتصادی با واقعیت اقتصاد ایران مطابقت بیشتری پیدا کند.