شرق: «سفر دریایی با دنکیشوت» حاصل اولین سفر توماس مان به آمریکا در بهار 1934 است؛ سفری که در آن زمان دشوار بود و باید از طریق دریا انجام میشد. توماس مان در آن سال به دعوت ناشر آمریکاییاش برای یک سلسله سخنرانی عزم سفر به آمریکا میکند. سفر دریایی او و همسرش حدود 10 روز طول میکشد و توماس مان سفرش را با گشتوگذاری در رمان «دنکیشوت» همراه میکند.
بهاینترتیب در کتاب «سفر دریایی با دنکیشوت» از یک سو با سفرنامه نویسندهای مانند توماس مان روبهرو هستیم و از سوی دیگر با نظرات و ایدههای او درباره «دنکیشوت» سروانتس. چنین است که در سفری جهانی از اروپا به آمریکا در درون یک کشتی غولپیکر، نویسندهای جهانی درباره اثری جهانی نوشته است.
«سفر دریایی با دنکیشوت» چند سال پیش با ترجمه محمود حدادی به فارسی منتشر شده بود و چاپ جدیدی از این کتاب بهتازگی در نشر نو منتشر شده است. این سفرنامه به لحاظ تاریخی حائز اهمیت است؛ چراکه میتوان آن را از اولین اسناد ادبیات آلمانی در دوران هجرت دانست. هرچند در این کتاب کمتر اشاره مستقیمی به شرایط تاریخی آن دوران شده؛ اما در میان یادداشتهای توماس مان میتوان تصویری از وضعیت بحرانی زمانه او به دست آورد.
توماس مان در این دفتر کوتاه، هم مشاهداتش از سفر را نوشته است، هم نظراتش را درباره نویسندگی و «دنکیشوت» روی کاغذ آورده و هم از موسیقی و سینما و علم و رسانه در جهان مدرن صحبت کرده است. در این زمان، هنوز چهار سالی تا آغاز جنگ دوم جهانی مانده؛ اما در میان یادداشتهای توماس مان میتوان نشانههایی زودرس از وقوع فاجعه را مشاهده کرد؛ جایی که او از مسئله مهاجرت و یهودیان فراری حرف میزند یا به زبان خشونتآمیز تازه بهدورانرسیدههای نوین برلین اشاره میکند.
یادداشتهای توماس مان به تاریخ نوزدهم ماه می ۱۹۳۴ آغاز میشود. تاریخ نگارش این کتاب مهم است؛ چراکه همانطور که اشاره شد، میتوان آن را «جزء اولین اسناد ادبیات آلمانی در دوران هجرت» دانست. سالی پیش از این، هیتلر مجلس نمایندگان آلمان را به آتش کشیده بود و پایههای دیکتاتوری خود را بنا کرده بود. آلمان و اروپا در آستانه دورانی بحرانی بودند و کمی بعد بزرگترین موج مهاجرت روشنفکران، دانشمندان، هنرمندان و پزشکان شکل گرفت. آنهایی که دیر جنبیدند سرنوشتی جز مرگ نداشتند. دراینمیان توماس مان نیاز به سفری عاجل نداشت؛ چراکه در آن روزها او در سفری دانشگاهی در سوئیس به سر میبرد و وقتی پایههای قدرت هیتلر در آلمان شکل گرفت، آشنایانش هشدارش دادند که دیگر به آلمان بازنگردد. توماس مان در این زمان جلد اول اثر سترگش، «یوسف و برادرانش»، را منتشر کرده بود و کتاب به انگلیسی هم ترجمه شده بود. به این مناسبت ناشر آمریکاییاش از او دعوت کرد برای سلسله سخنرانیهایی به آمریکا برود. توماس مان این دعوت را میپذیرد و بهاینترتیب همراه با همسرش قصد سفر میکنند و از مقصد پاریس به بولونی میروند و از آنجا، در هجدهم ماه می به کشتی اطلس نورد فولندام سوار میشوند و در صبح روز بیستونهم به نیویورک میرسند.
در «سفر دریایی با دنکیشوت» توماس مان کمتر به مسائل شخصی پرداخته است. همچنین از آنجایی که هنوز چهار سالی تا افروختهشدن آتش جنگ دوم جهانی مانده است، از موضوعات روز کمتر نشانی در این کتاب دیده میشود.
با این حال در لحن حزنآلود توماس مان و نیز اشارات غیرمستقیم او میتوان نشانههای زودرس بحران جهانی را دید. توماس مان در جایی از یادداشتهایش با نگاه تیزبینش ماجرایی را تعریف میکند که هم نشانی از خانهبهدوشــی او دارد و هم تصویری است از وضعیت عام روشنفکران و نویسندگان در آن دوران. در یکی از روزهای سفر، یکی از کارکنان کشتی درباره قایقهای نجات توضیح میدهد و میگوید اگر آن روی دریا بالا بیاید و توفانی شود، چگونه باید از این قایقها استفاده کرد. کارمند کشتی به توماس مان میگوید: «آن وقت، بله، آن وقت من شما را
میبرم خانه».
شنیدن کلمه «خانه» برای توماس مان بینهایت عجیب است؛ هم ازآنرو که آنها چند روزی روی آبهای اقیانوس در سفرند و هم بهاینخاطر که توماس مان دقیقا نمیداند به کجا میتواند خانه بگوید: «خانه! چه جمله غریبی. طنینی دارد، چنانکه بینگاری کافی است ما بر سر امواج آدرسمان را به او بدهیم و بعد او هم با قایق نجاتش ما را تا پای در میرساند خانه! آیا دیگر هیچ معنایی هم دارد این واژه؟ آیا منظور از خانه کوسناخت در حاشیه زوریخ است، دهکدهای که من یک سالی میشود در آن ساکنم و بیشتر از آنکه خانهام باشد، میهمان آنم و در نتیجه نمیتوانم آن را به چشم نشانی این قایق نجات ببینم؟ یا منظور گذشته دورتر است، خانه من در کنار باغ هرتسوک در مونیخ، در پای رودخانه ایزار، خانهای که میخواستم عمرم را در آن به سر کنم و بعد معلوم شد آن هم سرپناهی موقتی است و منزلگاهی چندصباحی؟ خانه؛ برای رسیدن به آن، یقین که باید به گذشتهای باز دورتر رفت، به سرزمین کودکی و خانه پدری در لویک که درحالحاضر سر جایش است و با این حال عمیق در گذشته فرورفته است. هــان، ای ناجی و راهبر عجیب قایق نجات ما، با آن عینک و نشان طلایی که روی سرآستینت داری! خانهای که سراغ میدهی، معلوم نیست کجاست». توماس مان در این بخش از سفرنامهاش به ظرافت به مسئله مهاجرت خود اشاره میکند و جز این، به موضوعات دیگری مثل یهودیهای فراری همسفر، زبان خشونتبار صاحبمنصبان نوین برلین و... نیز میپردازد. او همچنین نقدهای خواندنی و دقیقی هم به جهان مدرن وارد میکند و همه اینها در کنار یادداشــتهای او درباره «دنکیشــوت»، این اثر او را به روایتی خواندنی و بااهمیت بدل میکند.
حدادی دو پیوست هم به ضمیمه کتاب توماس مان ترجمه کرده است. در آغاز متنی از هاینریش هاینه آمده که قرنی پیش از توماس مان به بررسی «دنکیشوت» پرداخته بود و در پایان کتاب نیز مقالهای در شرح مناسباتی تاریخی و سیاسی که بر اجتماع روزگار سروانتس سایه میانداخت، ترجمه شده است.
منبع: sharghdaily-921893