این فیلم سومین پروژهی کنت برانا بعد از دو فیلم قتل در قطار سریعالسیر شرق و مرگ روی رود نیل است که با اقتباس از رمانهای کلاسیک آگاتا کریستی ساخته است. کنت برانا همانند دو فیلم قبلیاش، دوباره در نقش هرکول پوآرو، یکی از معروفترین شخصیتهای جهان ادبیات کلاسیک ظاهر میشود. پوآرو نمادی از جهان داستانهای جنایی است و گویی ادبیات منهای این شخصیت چیزی کم دارد. او هماکنون یک الگو برای نویسندگان و منتقدان بهشمار میآید. پوآرو همانند راهنمایی است که داستانهای چند دهه بعد از خود را جلو میبرد.
دور از انتظار نخواهد بود که رمانهای جنایی معروف بواسطه تعلیق و گرانش هیجانی خود سروکلهشان در سینما پیدا شود. هرکول پوآروی آگاتا کریستی مدت زمان زیادی است که در سینما و تلویزیون حضور دارد. داستانهای این کاراگاه افسانهای دستمایه بسیاری از تولیدات تلویزیونی و سینمایی بوده است. اولین بار در سال ۱۹۸۹ مجموعهای تلویزیونی از داستانهای هرکول پوآرو تولید شد که تا سال ۲۰۱۳ نیز ادامه یافت. قبل از آن نیز در دههی ۷۰ میلادی دو فیلم مرگ روی رود نیل و قتل در قطار سریعالسیر شرق نیز بهترتیب در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۴ تولید شده بودند که توانستند، تاثیر مهمی روی مخاطبان دنیای داستانهای پلیسی و جنایی داشته باشند. کنت برانا با ساخت فیلم قطار سریعالسیر شرق اقتباس نسبتا جذابی را روانهی سینما کرد اما در فیلم مرگ روی نیل نتوانست این جذابیت را تکرار کند. حال باید دید که جنزدگیاش در ونیز چقدر توانسته در کنار بهترین اقتباسهای پوآرو قرار بگیرد.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم فاش میشود
یک جنزدگی در ونیز در ونیز آبی اتفاق میافتد. همانند دو اقتباس قبلی برانا در این فیلم نیز موقعیتی ناگزیر شکل میگیرد. قصری نفرینشده که مظنونین احتمالی در شبی بارانی همانند آنچه که در قطار سریعالسیر شرق و مرگ روی رود نیل اتفاق افتاد، گیر میافتند. هیچ راه فراری نیست و مثل همیشه راههای فرار بسته شده و فیلمنامهی شخصیتمحور رنگوبویی موقعیتمحور نیز به خود میگیرد. پوآرو تصمیم به بازنشستگی گرفته و هیچ پروندهای را قبول نمیکند. طرفدارانش درِ خانه او صف کشیدهاند اما به هیچکدام اجازه ملاقات داده نمیشود. تا اینکه یکی از دوستان قدیمی پوآرو، نویسنده کتابهای معمایی و جنایی به دیدناش میرود و او را با پیشنهادی وسوسهکننده به یک میهمانی میکشاند، شرکت در مراسم احضار روح!
پوآرو پیشنهاد را قبول میکند و بههمراه محافظ و دوستش برای دیدن یک احضار روح در شب جشن هالووین وارد قصری نفرینی میشود. یک جنزدگی در ونیز برخلاف فیلم قبلی کنت برانا یعنی مرگ روی نیل خیلی سریع وارد درام میشود و پیرنگاش را شکل میدهد. زنی که برای احضار روح وارد قصر شده، خیلی زود کشته میشود و پوآرو مورد سوقصد قرار میگیرد. از همینجا به بعد ما با داستانی کلاسیک طرف هستیم یک اثر جنایی که سرشار از نوستالژی داستانهای قدیمی است و مخاطب را به جهانی آشنا میبرد. قبل از دیدن این فیلم باید بدانیم که قرار است به تماشای یک اثر جنایی کلاسیک بنشینیم، قصهای که شاید برای مخاطبی که این روزها با انواع و اقسام جناییهای کرهای و نوردیک سروکار دارد ممکن است، خاطرهانگیز، جذاب اما عجیب بهنظر برسد.
کنت برانا بعد از اینکه با قطار سریعالسیرش به موفقیتی عجیب رسید، گویا تصمیم گرفته تا همهی داستانهای کریستی را به سینما بکشاند. پوآرو بهعنوان یک شخصیت کلاسیک جنایی باز هم مبرا از هر خطایی است. او برخلاف کارآگاهان دنیای جنایی این روزها نه گرفتار الکل است و نه خانوادهاش را از دست داده و نه قرار است اشتباه فاحشی را مرتکب شود. او حواسش به همه آدمها هست و چیزی از نظرش مخفی نمیماند و ایدهی همه قاتل هستند مگر اینکه خلافاش ثابت شود را پیش میبرد. شخصیت پوآرو برای این روزهای داستانهای جنایی قدری آرمانی بهنظر میرسد و برای مخاطبی که در دنیایی پر از سیاهی زندگی میکند، پوآرو و شرلوک هلمز شاید قدری غیرقابل باور باشد.
یک جنزدگی در ونیز، طبق قواعد جهان داستانهای جنایی با این سوال پیش میرود: «چه کسی پشت همه این ماجراها قرار دارد؟» مخاطب مطابق دو فیلم قبلی برانا چیزی بیشتر از پوآرو نمیداند و این کارآگاه افسانهای بهدنبال حل معمای چند قتل همه را به دنبال خود میکشاند. اول اینکه این فیلم نکتهی خاصی همراه خود ندارد. همه چیز تخت و ساده پیش میرود. آن شور و هیجان قتل در قطار سریعالسیر را فراموش کنید و به دنبال پیچشهای داستانی آن در این فیلم نباشید. جنزدگی در ونیز در کمال خونسردی و بدون تعلیق خاصی ساخته شده و گویی برانا نیز همانند خود پوآرو بهدنبال یک مرخصی طولانی مدت میگردد.
یک جنزدگی در ونیز، طبق قواعد جهان داستانهای جنایی با این سوال پیش میرود: «چه کسی پشت همه این ماجراها قرار دارد؟»
وقتی پوآرو بههمراه دوستش به قصری نفرینی میرود، نمایشی از دوران همهگیری طاعون برای بچههای یتیم اجرا میشود. این نمایش بهنوعی دربردارنده تاریخ وحشتناک قصر است. قاتل با این داستانها بهدنبال ربط دادن علت این جنایتها به مرگ کودکان در دوران همهگیری طاعون است. یک رگهی خرافی در فیلم به جریان افتاده که پوآرو هر جوری که شده باید ثابت کند، روحی در میان نیست و یک انسان دو پا در حال کشتن آدمهایی است که در میهمانی شرکت کردهاند. تعدادی از افراد حاضر در مهمانی باور دارند که روح کودکانی که در طاعون رها شدهاند تا بمیرند، برگشتهاند تا از پرستاران و پزشکان انتقام بگیرند اما پوآرو طبق معمول همیشه باوری به این داستانها ندارد.
در پرده اول جویس رینالدز کشته میشود و پوآرو نیز مورد حمله قرار میگیرد. او همه درهای عمارت را میبندد تا کسی از قصر خارج نشود. پوآرو مثل همیشه از تکتک آدمها بازجویی میکند اما در این میان چیزی برای مخاطب چندان جذاب نیست و گویی قصه چیزی کم دارد و آن قطعا تعلیق و اضطراب است. هیچ کسی در اینجا نمیترسد، نه میهمانان بیم جان خود را دارند و نه قتل تازهای تماشاگر را خواهد ترسانید. قتل در قطار سریعالسیر شرق را بخاطر بیاورید که چه هیجانی به راه افتاده بود، همه مسافرها باید خود را در کابینهایشان حبس میکردند و آنقدر تعلیق ریشهدار شده بود که تماشاگر همراه پوآرو در جستوجوی قاتل، نشانهها را کنار یکدیگر میچیند. اما در اینجا همه چیز گویی یک شوخی است و چیزی برای نگرانی وجود ندارد.
نه عنصر ترس و وحشت آنقدری قوی است که تماشاگر در بازی خرافات فیلم به دام بیفتد و نه جنایتها آنقدری هولناک هستند که تماشاگر احساس کند که در میان یک بازی قتل و ترس گیر افتاده است. درواقع تکلیف فیلم با خودش مشخص نیست نه شبیه یک فیلم ترسناک میماند و نه شبیه یک اثر جنایی. سرنخها نیز که عنصری جدانشدنی برای داستانهای جنایی محسوب میشوند در این فیلم کمترین نشانی از خود برای تماشاگر بهجای نمیگذارند. هیچ نشان چندان قدرتمندی وجود ندارد که ما را بهسمت حل معمای این قتلها ببرد. حتی جریان آن سیبها نیز اصلا کمکی به روند دراماتیکی داستان نمیکند و صرفا شبیه یک تزئین است. یک جنزدگی در ونیز لایهی دیگری نیز دارد و آن لایهی روانشناسی اساطیری است. روینا بخاطر حسادتی که نسبت به دخترش دارد او را به قتل میرساند. او نمیتواند ببیند دختری که بزرگش کرده به تصاحب یک مرد قرار است در بیاید. روینا با آن چنگال در دستانش داستانهایی را بخاطر ما میآورد که در سراسر اساطیر یونان پرسه میزنند.
یک جن زدگی در ونیز نسبت به آخرین اثر پوآرویی برانا یعنی مرگ روی رود نیل وفاداری کمتری نسبت به منبع اصلی خود دارد
یک جن زدگی در ونیز نسبت به آخرین اثر پوآرویی برانا یعنی مرگ روی رود نیل وفاداری کمتری نسبت به منبع اصلی خود دارد. داستان اصلی درواقع بسیار گستردهتر است و شخصیتها نیز دستکاری شدهاند. این فیلم که با تصاویر چشمنوازی از ونیز همراه است، نسبت به دو اثر قبلی برانا که هر دوشان برگرفته از داستانهای کریستی است، بسیار ضعیفتر مینماید و نمیتواند جایگاه خوبی در کنار اقتباسهای کریستی داشته باشد.
منبع: zoomg-364774