hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > می‌خواستم به معتادان ماندگار سینما بپیوندم

می‌خواستم به معتادان ماندگار سینما بپیوندم

فقط در سینماست که می‌شود برای معتادها سوت و کف زد. اصلا هر چه بیشتر مبتلا باشی شهرت را محکم‌تر در آغوش می‌کشی. مردم هم داوران باتجربه‌ای شده‌اند از بس که بازیگر دیده‌اند در جامعه و وقتی نقشی را باور می‌کنند باید اعتراف کرد که کار بازیگرش ردخور نداشته است.
 اینها را گفتیم تا برسیم به مهسا؛ معتادی که بیشتر مادر بود و آنقدر برای رسیدن به حقش ایستادگی کرد که بالاخره خودش چون سیمرغ از خاکستر برخاست و سیمرغ بر شانه بازیگرش نشاند. سارا بهرامی برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از سی و ششمین جشنواره فیلم فجر همزمان با اکران «دارکوب» و نمایش شاه‌نقش بازیگری‌اش با همشهری گفت‌وگو کرده‌است. خودش می‌گوید در تنظیم لحن مصاحبه،  علاقه‌اش به فیلم دارکوب و آنچه را در آن اتفاق افتاده،  درنظر بگیریم و امانتدار احساسش باشیم.

مادر مظلوم فیلم «گیتا» و همسر سرشلوغ فیلم«ایتالیا‌ ایتالیا» شاید کمتر کسی را در نگاه اول برای دادن نقش مهسای «دارکوب» به شما ترغیب می‌کرد. شما به‌عنوان یک بازیگر گزیده‌کار و با پیشینه تئاتری اما توانستید نقش مهمی ایفا کنید و غافلگیر‌کننده هم باشید. چقدر خودتان مشتاق ایفای چنین نقشی بودید؟

اول از همه باید تأکید کنم که دلیل انتخاب من برای نقش مهسا و شانس حضور من در این فیلم را باید از آقای بهروز شعیبی بپرسید. اما من اسم این انتخاب را لطف خدا و قطعا شانس در زندگی و کارنامه بازیگری‌ام می‌گذارم. این فرصتی است که هر بازیگری دلش می‌خواهد سراغش بیاید و از آن لذت ببرد. تقریبا 6ماه قبل از آغاز فیلمبرداری، این نقش به من پیشنهاد شد و روز اولی که آقای شعیبی این نقش را برای من تعریف کردند چون اول کار فیلمنامه را نخواندم -البته به‌دلیل آماده نبودنش- بسیار هیجان‌زده بودم چون این نقش از آن نقش‌هایی بود که من خیلی دلم می‌خواست آن را بازی کنم. بازیگران بزرگی در سینمای ایران دست به این چالش زدند که شروع آن با آقای بهروز وثوقی بود - که بازی‌شان در «گوزن‌ها» به‌عنوان یک معتاد همچنان یک منبع در بازیگری به شمار می‌آید- تا خانم فریماه فرجامی و باران کوثری نازنین که نقش معتاد را خیلی زیبا ایفا کردند و البته نوید محمدزاده و خیلی از بازیگران دیگر که من برای یادآوری نامشان حضور ذهن ندارم. قطعا هر بار که آنها را می‌دیدم این احساس را داشتم که چقدر دلم می‌خواهد من هم بتوانم یک‌بار خودم را به چالش بکشم و ببینم می‌شود این کار را کرد یا نه. طبعا هم خیلی هیجان‌زده بودم،  خیلی حالم خوب بود و خیلی انگیزه داشتم برای اجرا کردن این نقش و حالا به آن افتخار می‌کنم.


در میان بازیگران کلاسیک سینمای ما اغراق در برخی نقش‌ها به‌عنوان یک تکنیک پذیرفته شده ‌است. شما برای ایفای نقش مهسا چقدر به این موضوع باور داشتید یا احیانا به آن عمل کردید؟

من با آرتیست و هنرمندی که در ذهنش طبقه بندی می‌کند تا با تکنیک یا هر روشی که از درونش نمی‌جوشد و بیرون نمی‌آید کار را به پیش ببرد،  چندان قرابتی ندارم؛ هرچند که این خودش یک متد بازیگری است. به هر حال این تکنیک هیچ‌وقت در من شکل نگرفته است.  من تحصیلات آکادمیک بازیگری دارم اما معتقدم دانش و علم بازیگری یک چیز جداست که فقط می‌تواند به‌عنوان یک منبع درونی تغذیه،  در ناخودآگاه من تأثیرگذار باشد. درست مانند کتاب‌خواندن است،  من کتاب نمی‌خوانم که در جایی از آن استفاده کنم بلکه کتاب بر ناخودآگاهم تأثیر می‌گذارد؛  مانند یک منبع تغذیه برای شارژکردن احساس و تخیل جهت پردازش و خلق یک نقش.

من معتقدم بازیگر مانند فوتبالیستی است که بدنسازی هم کار می‌کند، اما وقتی می‌رود روی زمین چمن و مسابقه دارد با همه وجود فوتبال بازی می‌کند و فکر نمی‌کند که این چیست و آن چیست و تنها براساس ناخودآگاه از همه توانایی‌هایش استفاده می‌کند. بازیگری برای من درست همین شکلی است. بازیگری یعنی گردآوری اطلاعات،  نزدیک شدن به نقش،  شناخت نقش و بعد قرار گرفتن در آن لحظه خلق و حتما که جهان هم هدیه خودش را درآن لحظه به شما می‌دهد و کمک می‌کند آن چیزی که دغدغه‌اش را دارید بسازید.

مهسای «دارکوب» گویی مانند همان کوهنورد قهرمان در تئاتر «هم هوایی» با بازی شما، فارغ از درست یا غلط بودن هدفش،  بیش از هرچیز سختکوش است. موافقید؟

به‌نظرم همه کاراکترهای جذاب جهان حتی کاراکترهای واقعی و آدم‌های معروف و آنهایی که دوستشان داریم و درتاریخ زنده می‌مانند،  همگی سختکوش هستند و در واقع بر ماجرایی اصرار دارند. حتی وقتی شما رمان «ابلوموف» را می‌خوانید،  متوجه می‌شوید که او هم به‌رغم تمام تنبلی‌هایش باز یک سختکوشی در کاراکترش دارد. به گمان من سختکوش بودن یکی از شاخصه‌های کاراکتر درست‌نوشته و پرداخت‌شده‌ است. بله، مهسا چیزی را از دست داده و الان چیزی را دارد که می‌داند هرگز از دستش نمی‌دهد؛ درست مانند شعار فیلم که «هر کس چیزی برای ترک نکردن دارد.»

به هر حال این برایم جذاب است. این کاراکترها و این جنس آدم‌ها در جهان برایم جذابند،  آنهایی که وقتی چیزی را می‌خواهند،  به سدهای جلو رویشان فکر نمی‌کنند و می‌روند و به‌دست می‌آورند و آن‌را تجربه می‌کنند. آن دختر کوهنورد هم در نمایش «هم‌هوایی» همین شکلی بود و مهسا هم همین شکلی است و کلا این جنس کاراکترها من را جذب می‌کند.
مهسا چقدر واقعی است در دنیایی که بی‌خانمانی،  اعتیاد،  فقر و البته میل به فراموشی در جامعه بیداد می‌کند؟شما چقدر دوستش داشتید و چقدر اکنون به آن علاقه دارید ؟

کافی است که یک سر بروید جنوب شهر تهران یا فرحزاد یا همه این گرمخانه‌هایی که شهرداری راه انداخته برای نگهداری کارتن‌خواب‌ها در مناطق مختلف تهران تا این زن‌های مصرف‌کننده با تقدیر‌های عجیب را که گویی روزگار روی خوش بهشان نشان نداده،  ببینید. از وقتی این آدم‌ها را دیدم و شناختم و راجع بهشان حرف می‌زنم واقعا به هم می‌ریزم و قلبم به درد می‌آید ولی به هر حال آنقدر زیاد هستند و در دسترس،  که متأسفانه اصلا نیازی نیست که من بخواهم مهر تأییدی بر واقعی بودن مهسا بزنم یا بر این واقعی بودن اصراری کنم. مهسای قصه ما روی کاغذ نوشته شده ‌بود و ما برای واقعی کردن این کاراکتر ماه‌ها و ماه‌ها تحقیق کردیم و آن چیزی که روی پرده نمایش داده می‌شود نتیجه تحقیق و دیدن این آدم‌هاست.

من تلاش کردم مهسا بخشی از شخصیت من شود و به هر حال فکر می‌کنم که بخشی از آن نقشی که خلق شده است،  ارتباط مستقیم با بازیگری دارد که آن را می‌سازد. بخش عظیمی از مهسا از درون من جوشیده و جاری شده و البته ترکیب شده با آن چیزی که نوشته شده‌است. من هم تمام تلاشم را کردم که صادقانه بازی‌اش کنم و تلاش کردم که مهسا را خیلی خوب بشناسم و مهم‌ترین کاری که من کردم این بود که در تمام لحظه‌های فیلمبرداری،  با این کاراکتر همراه باشم و حق را به او بدهم؛ یعنی اگر جایی در فیلم من اصراری کردم یا داد زدم یا دعوا کردم یا چیزی را مطالبه کردم معتقد بودم که حق طبیعی‌ام است،  این حق برای مهساست و باید به مهسا برگردد.

اجازه بدهید راجع به اینکه چقدر این نقش واقعی شده و چقدر قابل پذیرش از آب درآمده و چقدر با آن همراه می‌شویم دیگران نظر بدهند و من لذتش را ببرم. در مورد دوست داشتنش هم باید بگویم بله من مهسا را خیلی دوست دارم و روزگاری با مهسا زندگی کردم،  به خاطرش تلاش کردم و دردهایش را می‌شناسم و با‌ آن گریه کردم. من تک‌تک زخم‌های مهسا را پیدا کرده بودم و از یک جایی به بعد خودش داشت خودش را به من نشان می‌داد و قطعا که روزگار تلخ و سختی برایم بود. امیدوارم تا آخر عمرم وقتی به این نقش نگاه می‌کنم از دیدنش لذت ببرم و همچنان گوشه قلب و ذهنم نگاهش دارم و یادم بیاید که روزگاری من و مهسا با هم یکی شده بودیم.
امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام