این دو دختر جوان هر یک گذشته عجیبی دارند و تنهایی و فرار از خانه کافی بود تا آنها برای رسیدن به پول دست به سرقت بزنند.
سال گذشته بود که ماموران پلیس در جریان سرقتهای دو پسر جوان که با تخریب شیشههای خودرو اقدام به دزدی از لوازم داخل خودروها میکردند قرار گرفتند. بدین ترتیب تیمی از ماموران پلیس تهران برای دستگیری دو سارق حرفهای وارد عمل شدند و در گام نخست تیم پلیسی با حضور در محلهای سرقت به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند.
در این مرحله تصاویر به دست آمده از صحنههای سرقت نشان از آن داشت که دو پسر که کلاه به سر دارند سوار بر موتور به نزدیکی خودروها میروند و یکی از آنها پس از تخریب شیشه خودرو و بازکردن در خودرو، به سرقت لوازم داخل ماشین اقدام میکند و به سرعت پا به فرار میگذارند.
ماموران در بررسی شماره پلاک دزدان پی بردند که این موتور چندی قبل به سرقت رفته و هیچ سرنخی از دزدان به دست نیامد و تیم پلیسی صحنههای سرقت را یکی پس از دیگری بررسی کردند و این در حالی بود که دزدان به سرقت هایشان ادامه میدادند و مشخص شد دزدان با چند موتور سرقتی دست به این کار میزنند.
با توجه به افزایش این سرقتها ماموران به صورت محسوس و نامحسوس محلهایی را که دزدان در آن جا دست به سرقت میزدند بررسی کردند تا این که پس از چند روز تیمی از ماموران به دو پسر جوان موتور سوار که کلاههای بزرگی روی سرشان داشتند مشکوک شدند.
با توجه به افزایش این سرقتها ماموران به صورت محسوس و نامحسوس محلهایی را که دزدان در آن جا دست به سرقت میزدند بررسی کردند تا این که پس از چند روز تیمی از ماموران به دو پسر جوان موتور سوار که کلاههای بزرگی روی سرشان داشتند مشکوک شدند.
ماموران به صورت نامحسوس دو پسر جوان را تحت نظر قرار دادند و با اعلام این وضعیت به تیمهای دیگر محدودههای مسیر دو جوان موتور سوار تحت نظر تیمهای پلیسی قرار گرفتند تا این که متهمان در کنار یک خودروی پراید توقف کردند. یکی از متهمان به سرعت از موتور پیاده شد و آرام به کنار خودروی پراید سفید رنگ رفت و با نگاه سطحی در خیابان به شکستن شیشه پراید اقدام کرد. همین کافی بود تا ماموران برای دستگیری دزدان وارد عمل شوند که سارق جوان با مشاهده خودروی پلیس سوار بر موتور شد و با سرعت پا به فرار گذاشتند.
تعقیب و گریز پلیسی ادامه داشت و با اعلام درخواست نیروی کمکی تیمهای گشتی در مسیر دو جوان موتور سوار قرار گرفتند و پس از ۱۵ دقیقه تعقیب و گریز، ماموران به متوقف کردن دزدان موتور سوار موفق شدند و آنها را زمینگیرکردند.
تعقیب و گریز پلیسی ادامه داشت و با اعلام درخواست نیروی کمکی تیمهای گشتی در مسیر دو جوان موتور سوار قرار گرفتند و پس از ۱۵ دقیقه تعقیب و گریز، ماموران به متوقف کردن دزدان موتور سوار موفق شدند و آنها را زمینگیرکردند.
ماموران وقتی کلاه دو پسر جوان را کنار زدند با صحنه عجیبی روبه رو شدند، دزدان دو دختر جوان بودند که با پوشش مردانه سعی بر پنهان کردن چهره واقعی خود داشتند.
سمیرا و معصومه دو دختر ۲۴ ساله هستند که از خانههای شان فرار کرده و برای تامین هزینههای زندگی شان دست به سرقت از خودروها میزنند. سمیرا در همان ابتدا به سرقتهای زیادی اعتراف کرد و گفت که اگر نیاز به پول نداشتم هیچ وقت دنبال سرقت نمیرفتم و معصومه، چون موتور سوار خوبی بود همیشه پشت فرمان مینشست و من هم دزدی میکردم.
معصومه نیز با تایید حرفهای دوستش گفت:، چون نمیخواستیم دستگیر شویم لباس پسرانه به تن میکردیم و کسی فکر نمیکرد ما دختران دزدی کنیم.
گفتوگو با دختر موتورسوار
معصومه ۲۴ ساله که عاشق موتور سواری است، میگوید: به خاطر مشکلاتی که با خانواده داشتم از خانه فرار کردم و، چون نمیخواستم بازیچه دست پسران هوسران شوم تصمیم به سرقت گرفتم.
سابقه داری؟
نه، تا حالا خلاف نکرده بودم.
چرا فرار کردی؟
چون بچه آخر خانواده بودم و پدر و مادرم با من اختلاف سنی زیادی دارند و هر روز سر پوشش، رفت و آمد، دیر آمدن به خانه، رنگ مو و هزار اتفاق دیگر بهانه میگرفتند و با هم درگیر میشدیم و تنها حرفی که از مادرم در ذهنم است که دوران ما دختر از خانه بیرون نمیرفت، ولی دنیا تغییر کرده، زمان آنها مادرم درسن الان من دو بچه داشت، اما ما هنوز دنبال درس و منتظر ازدواج هستیم.
بعد از فرار در خطر نبودی؟
قبل از اینکه فرار کنم شروع به جمع کردن پول کردم و با یک دختر که به تنهایی زندگی میکرد دوست شدم و بعد از آن یک شب از خانه خارج شدم و به خانه دوستم رفتم و هیچ وقت اجازه ندادم کسی به من نگاه چپ کند.
خانواده ات نگران نبودند؟
دیگر برای من مهم نبود، مهم زندگی خودم بود.
الان راضی هستی؟
نه، هیچ کسی دوست نداره کنار خانواده اش نباشه فقط دوست داشتم یک روز خانواده ام را ببینم که در رفتارشان تغییر ایجادشده است وحاضر به پذیرفتن من هستند.
تو چرا تغییر رفتار ندادی؟
به خدا کار خلافی نمیکردم و فقط دوست داشتم با دوستانم به گردش بروم، حتی دوست پسر هم نداشتم، ولی خانواده ام شکاک بودند و هر روز بهانه میگرفتند.
چرا دزدی؟
خب زندگی خرج داره، از هر پسری هم که کمک میخواستیم هزارتا بهانه میآورد و بعدش هم پیشنهاد شوم برای پرداخت پول میدادند که ما اهلش نبودیم برای همین تصمیم گرفتیم دزدی کنیم.
به دنبال کار نرفتی؟
در چند مغازه لباس فروشی مشغول کار شدم، اما چون تازه کار بودم حقوق کمی میدادند و فقط هزینه رفت و آمدم تامین میشد.
فکر نمیکردی دستگیر شوی؟
به هیچی فکر نمیکردم، چون چیزی برای از دست دادن نداشتم.
دوست نداشتی به خانه خودتان بازگردی؟
دوست داشتم، اما دیگر روی بازگشتن نداشتم و میترسیدم.
از چه چیزی میترسیدی؟
این که خانواده ام با من رفتار درستی نکنند و تا آخر عمر در زندان خانه بمانم.
آزاد شوی چه کار میکنی؟
نمیدانم چه اتفاقی میافتد.
موتور سواری را از کجا یاد گرفتی؟
عاشق موتور سواری بودم و از برادر یکی از دوستانم موتور سواری را یاد گرفتم.
سمیرای ۲۴ ساله که فرزند طلاق است ادعا میکند بعد از جدایی پدر و مادرم هر یک به دنبال زندگی خود رفتند و من تنها ماندم و از طرف اعضای خانواده ام حمایت نمیشدم که دست به دزدی زدم.
چرا تنها زندگی میکنی؟
پدر و مادرم از هم جدا شدند و تنها لطفی که به من داشتند این بود که یک خانه برای من گذاشتند که کارتن خواب نشوم.
معصومه را چطور میشناسی؟
با معصومه در دوران مدرسه دوست بودم، اما مدتی از هم خبر نداشتیم تا این که پس از چند سال در فضای مجازی همدیگر را پیدا کردیم و دوستی مان دوباره شروع شد.
از پدر و مادرت خبر داری؟
نه، مادرم بعد از جدایی با یک مرد جوان ازدواج کرد و پدرم نیز با عشق قدیمی اش زندگی میکند.
چرا دزدی؟
سرکار نمیرفتم و زندگی خرج دارد به همین دلیل مجبور شدم دزدی کنم.
پیشنهاد دزدی را تو دادی یا معصومه؟
یک روز باهم نشسته بودیم و به دنبال یک کار بودیم که با همدیگر این تصمیم را گرفتیم.
فکر نمیکردی دستگیر شوی؟
چون لباس پسرانه میپوشیدیم فکر نمیکردیم کسی به ما شک کند و قرار نبود این دزدیها ادامه داشته باشد.
قصد داشتی تا کی دزدی کنی؟
قرار بود بعد از این که پول زیادی به دست آوردیم به کلاسهای آرایشگری برویم و با سرمایهای که از سرقت جمع کردیم یک سالن زیبایی بزنیم، اما همه این فکرها یک رویا بود، چون هر چه به دست میآوردیم هزینه زندگی و خوش گذرانی خود میکردیم.
پدر و مادرت حمایتت نمیکردند؟
بعضی اوقات پدر و مادرم پولی به حسابم میریختند، اما کم بود.
حرف آخر؟
من و معصومه سارق شدیم، چون هر دو از طرف خانوادههای مان بی مهری و بدرفتاری دیدیم و تنها حرفی که میتوانم بگویم پشیمانی است. بنا بر این گزارش، این دو دختر جوان که از سوی دادگاه کیفری دو تهران به ۱۸ ماه زندان محکوم شده بودند پس از یک سال و پرداخت پولهای سرقتی به مال باخته ها، روانه زندان شدند.