يادداشت زير را مهدي حسنزاده يكي از خوانندگان «اعتماد» به روزنامه ارسال كرده است.
«موتلفهايها با اين كارها ميخواهند بگويند ما هم هستيم». اين عبارت بخشي از پاسخ كوتاه سعيد حجاريان به حزب موتلفه است؛ زماني كه حزب مذكور در ارگان خود «شما»، از فعاليتهاي انتخاباتي بعضي اصلاحطلبان همچون حجاريان و علويتبار و جلاييپور و خانيكي و... و تهيه مانيفست در آستانه سال ١٣٩٢ پرده برداشت! حميدرضا ترقي اكنون مجددا به ميدان سياست آمده و در گفتوگويي با «نامهنيوز« به نقد مواضع سعيد حجاريان و به تبع آن اصلاحطلبان پرداخته است. در اين گفتوگوي كوتاه كليدواژههايي مطرح شده است كه اهم آنها در ذيل ميآيد:
يكم- انتخابات براي اصلاحطلبان بت نيست.
دوم- اصلاحطلبان امروز ميخواهند تئوري «فشار از پايين، چانهزني از بالا» را اجرا كنند.
سوم- از اين به بعد هرچه تجمع اعتراضي داشته باشيم به پاي آقاي حجاريان نوشته ميشود.
چنانچه، يادداشتهاي منتشر شده در روزنامه جمهوري اسلامي (سال ١٣٥٨) و بعضي مطالب جسته و گريخته پيش و پس از انقلاب را ناديده بگيريم، سعيد حجاريان مهمترين مباحث خود را درباره سياست و جامعه از اواسط دهه ٧٠، در نشرياتي چون «سلام» و بالاخص «عصرما» آغاز كرد. خوشبختانه بخش عمدهاي از آن موارد در چندين كتاب با عناويني چون «جمهوريت؛ افسونزدايي از قدرت»، «از شاهد قدسي تا شاهد بازاري»، «تاوان اصلاحات» و... و البته كتابي كه قريب به يك دهه است، در وزارت ارشاد در انتظار مجوز مانده، گردآمده است. البته برخي گفتوگوها نيز ذيل اين آثار جمعآوري نشدهاند. شايد از نگارنده پرسيده شود ذكر اين موارد يا به عبارتي توضيح واضحات از چه باب بود؟ سه روز پيش دكتر محمد طبيبيان در سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد با عنوان «اقتصاد نهادگرايي و نئوكينزي» ضمن وارد كردن انتقاداتي به اقتصاددان نهادگراي وطني آنان را به چالشي دعوت كرد و نوشت: «برخي از مسوولان اقتصادي دولت جديد گفتهاند كه نئوكينزين هستند، بسيارخوب بگذاريد امتحان كنيم كه آيا اصولا متوجه هستند در چه بابي صحبت ميكنند؟ ايشان را به چالش دعوت ميكنم كه يك فصل از كتاب اقتصاد كلان سارجنت را از رو بخوانند و تشريح كنند.» حال با تأسي از آقاي طبيبيان من نيز جناب ترقي عضو ارشد حزب موتلفه اسلامي را به چالشي مشابه دعوت ميكنم؛ آنگونه كه ايشان چندين مقاله از مجموعه مقالات بلند حجاريان مانند «تحول مفهوم امنيت ملي در جمهوري اسلامي ايران»، «امام خميني فقيه دوران گذار» و... را از رو بخوانند، تشريح كنند و حتيالمقدور انتقاداتشان به شكل علمي، منقح و در قالب «مقاله» به دست خوانندگان برسانند.
باري، فرض ما اين است جناب ترقي چالش ما را لبيك گفته و مقالات را روخواني و تشريح كردهاند. حال با ذكر مقدمهاي به سراغ كليدواژههاي گفتوگوي اخير ايشان ميرويم. چنان كه ذكر شد، حجاريان در مقالات، يادداشتها، گفتوگوها و تا پيش از ترور در سخنرانيهايش موضع خود را نسبت به بسياري از مسائل مستحدثه به طور شفاف بيان كرده است. مواردي چون جمهوريت، اسلاميت، آزادي، قانون اساسي، اصل ولايت فقيه، جنبشهاي اجتماعي، احزاب و بهطريق اولي انتخابات. از اين رو ميتوان ادعا كرد، سعيد حجاريان هيچگاه در پروژه فكري-مطالعاتي خود تحت تاثير شرايط قرار نگرفته، متحد و همپيمان كوتاهمدت نشده و هر چه امروز ميگويد بازآرايي و تكميل همان مواردي است كه قريب به سه دهه است، آنها را ساخته و پرداخته كرده است. البته لازم به ذكر است، حجاريان نيز در آثارش چرخشهايي كرده است؛ از جمهوريخواهي به مشروطهطلبي و بالعكس كه شرح آن در اين مجال نميگنجد. معالوصف، امروز با مشاهده يك گفتوگوي تصويري يك و نيم ساعته يا چند گفتوگو و يادداشت نميتوان فتحالفتوح كرد و اين ندا را سر داد كه «مُچ حجاريان را باز كرديم...». انتخابات. از سعيد حجاريان، به فراخور زمان، گفتارهاي زيادي درباب انتخابات منتشر شده است. چه آنهايي كه پيش از برگزاري انتخابات و از باب ترويج ايده اصلاحطلبي بوده و چه آنهايي كه پس از انتخاب و از باب تشريح استراتژي و خطمشي بوده است. ولي شايد بتوان نگاه حجاريان به انتخابات را در جملهاي خلاصه كرد، كه در كمپين انتخاباتي جبهه مشاركت در آستانه انتخابات مجلس ششم از او منتشر شد: «بعضي اشياي گرد گرفته را بايد گردگيري كنيم.» اين عبارت، كوتاه اما قابل بسط است. چرا كه اولا «تغييرِ عيان» را نتيجه انتخابات فرض ميكند؛ در واقع، وي معتقد است پس از تغيير در تركيب هر نهاد انتخابي نميتوان به همان سياق پيشين كنشگري كرد بلكه بايد طرحي نو در انداخت، بهنحوي كه نمود بيروني داشته باشد. نتيجتا، چنانچه اصلاحطلبي از عهده اين مسووليت خطير برنيامد و ساختارها و هسته سخت قدرت مانع شدند، ديگر نميتوان «گردگيري» مدنظر را بهسرانجام رساند و لاجرم بايد عطاي حضور را به لقايش بخشيد. بله، انتخابات براي حجاريان و البته ديگر اصلاحطلباني كه همچون او ميانديشند، بت نبوده و نيست. همانگونه كه پيشتر خواندهايم، حجاريان در مقالهاي با عنوان «بتوارگي صندوق راي» خاطرنشان ميكند: «صندوق راي و به طور كلي، انتخابات، قانون اساسي، پارلمان، احزاب و حتي نهادهاي مدني، برساختههاي تجربه بشري هستند و بايد اين ابداعات را ارج نهاد، امّا نبايد آنها را تقديس و تبديل به بت كرد؛ چرا كه بتوارهشدنِ هر يك از اينها ميتواند ما را از مضمون و محتواي آنها غافل نمايد.در عالمِ عرفيات، جايگزيني صندوقِ راي با ضريح شركآلود است و ميتوان آن را، به اصطلاح، «بتپرستي سياسي» نام نهاد؛ كما اينكه در عالم اقتصاد نيز با پديدهاي به نام «بتوارگي كالايي» روبهرو هستيم كه انسان را در خدمت كالا قرار ميدهد، نه برعكس.» چنانچه جناب ترقي و ديگر منتقدان مجددا مقاله مذكور را مطالعه كنند، درمييابند مقوله انتخابات در چه مواردي از محتوا تهي ميشود و فحواي كلام حجاريان چيست.
تئوري فشار از پايين و چانهزني در بالا
اين تئوري بر دو ركن استوار است. يكم) جنبش اجتماعي فراگير، دوم) گفتوگوي نخبگان با حاكميت. كه تلفيق اين دو در نهايت منتج به بهبودخواهي حكومتي يا اصلاحطلبي ميشود. حجاريان در گفتوگويي با پنجمين شماره نشريه راهنو (١٣٧٧) ميگويد: «راهي جز فشار از پايين و چانهزني از بالا نداريم؛ فشار از پايين و چانهزني از بالا معطوف به دو پويش جمهوريت و مشروطيت است. يعني حضور گسترده مردم در صحنه و نخبگاني كه بتوانند از اين انرژي و نيرو استفاده كرده و با باز كردن فضاي سياسي مطالبات را طرح كنند و به اصطلاح انسداد سياسي را برطرف كنند.» حجاريان سال ١٣٨٦، در گفتوگو با روزنامه اعتماد ابهامات ايده خود را رفع ميكند. (ر. ك شماره ١٥٧٩، ١١/١٠/١٣٨٦) با تلفيق اين دو گفتوگو و برخي ديگر از موارد- كه شايد در همان روخوانيها مشخص بشود- درمييابيم كه حجاريان معتقد است «فشار از پايين» در چارچوب ظرفيتهاي قانون اساسي و با اتكا به جامعهمدني محقق ميشود بنابراين به سهولت ميتوان دريافت كه ايده وي نه دربرگيرنده تظاهرات كور و اقدامات ونداليستي و ساختارشكن است، نه از باجگيريهاي سياسي! حمايت ميكند و نه چشم به نيروي خارجي دارد.
اعتراض
تحليل حجاريان از اعتراضات جايگاه دوگانهاي فضاي سياسي و مجازي پيدا كرده است. گروهي از معترضان- البته بينام و از نوع توييتري- قياس موجود در برنامه اينترنتي عصرما را سخرهآميز، مركزگرا و... تلقي و اشاره كردهاند، «اگر مردم حاشيه تلف هم بشوند، نگاه حجاريانها فقط به مركز و پايتخت است.» آري، در يك تحليل سطحي، ميتوان با اين منتقدان همراه شد و ضديت حجاريان با توده مردم را اثبات كرد؛ اما چنانكه مخاطب اهل تدبر، قدري در متون علم سياست و همچنين تاريخ غور كرده باشد، ميتواند دريابد جنبش اجتماعي چه زماني به بار مينشيند و اساسا جنبشهاي موثر- به لحاظ تقسيمات كشوري- در چه نقاطي موثر واقع شده و ميشوند. شِق ديگر تحليلها را در كلام عضو ارشد حزب موتلفه و همفكران ايشان مشاهده ميكنيم. جناب ترقي كه نامشان با «معاونت بينالملل» آن حزب ديرپا آميخته است، طبعا از كم و كيف جنبشهاي اجتماعي ممالك ديگر آگاهند. چنانكه قدري، به شاخه «سياست مقايسه» نيز علاقه داشته باشند، به سهولت ميتوانند با اندكي مقايسه دريابند، جنبشهاي اجتماعي -به شكل مدني يا خشن- در چه بستري بروز و ظهور ميكنند. سخن در اين باره بسيار است اما به همين مقدار بسنده كرده و يادداشت را با اين گفته سعدي به پايان ميبرم؛ چندين چراغ دارد و بيراه ميرود/ بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خوايش
ناقد محترم، جناب ترقي، به رسم مألوف، بدون آنكه علتالعلل را بشناسند، بر معلولات مانور سياسي- رسانهاي ميدهند شايد به سياق همان عبارت سطر اول يادداشت! اما بايد متذكر شد موارد سهگانهاي كه ذكر آن رفت، جملگي زماني قابل انطباق با شرايط روز ميشوند، كه فرضيات نيز تكرار شده باشند.