ترديدي نيست كه آقاي كارلوس كيروش تحولاتي تاريخي در ساختار و كيفيت تيم ملي فوتبال ايران به وجود آورده است. درخشش خيرهكننده اين تيم در جام جهاني ٢٠١٨ مويد اين تحول شگرف است. پيش از اين نيز، قرارگرفتن تيم ملي فوتبال ايران در سيد ٣ مسابقات، حاكي از حركت كيفي تيم ساخته او از سطح ٤ فوتبال به سطح ٣ فوتبال جهان بود. اين موفقيت مرهون و مديون تلاشهاي كيروش بوده است. سالها بود كه تيم ملي فوتبال ايران در مسابقات رسمي شكست نخورده بود و عيار تيمي كه كيروش پس از ٨ سال ساخته، هنگامه رويارويي با تيم اسپانيا مشخص شد كه براستي در اين بازي، كاري كرد كارستان. سپس با بازي خيرهكننده در مقابل پرتغال، اين تيم تحسين جهانيان را برانگيخت. تيم ملي ايران اكنون داراي ساختاري منظم، دفاعي متشكل، بازيكناني فهيم و مسووليت شناس و جنگنده و شجاع و دونده با هويتي يكدست و شخصيت گروهي نهادينه شدهاند كه قادرند براي هر تيمي يك تهديد باشند و هيچ تيمي در جهان ديگر نميتواند ايران را به مثابه زنگ تفريح خود بپندارد. ترديدي نيست كه به جز تواناييهاي فني و دانش فوتبالي، ويژگيهاي شخصيتي مثبت كيروش در اين موفقيتها نقشي بنيادين بر عهده داشتهاند. او روانشناسي فوتبال را به خوبي ميداند. توانايي به كارگيري استعدادهاي نهفته در شخصيت بازيكنانش را دارد. قادر است بهترين را از ساقهاي آنها بيرون بكشد. ميتواند آنها را شارژ روحي- رواني كند و با روحيهاي بالا راهي زمين كند. ميتواند آنها را مهياي انجام مسووليتهايشان كند و انرژيهاي دروني آنها را فعال سازد. در كنفرانسهاي خبري پيش از مسابقات، كه بسيار مهماند، سخناني سنجيده و موثر بيان ميكند به گونهاي كه حريف براي مقابله با تيمش از نظر رواني برانگيخته نشود، ضمن اينكه در جريان سخنان رسانهاي، اطلاعات قابل استفادهاي در اختيار حريف قرار نميدهد. فوتبال امروزه بيشتر از يك ورزش است. فوتبال به زبان ابرازِ خودِ ملي در سطح جهان تبديل شده است. ايرانيان دوستدار فوتبال از اينكه كيروش نام ايران را در ميادين جهاني به نيكي بلند كرده، وامدار و قدردان اويند. او تا همين اكنون نيز در ذهن و ياد و خاطر ايرانيان باقي خواهد ماند، به ويژه اينكه او توانايي شاد كردن ايرانيان غمزده را دارد. تيم كيروش بر شاديهاي ملي ايرانيان افزوده و اين موهبتي قابل تمجيد است. اي بسا خلأ حضور موثر ايرانيان در صحنه بينالمللي را كيروش با تيمي كه ساخته و پرداخته، تا حدي پر ساخته است. او با سربلندكردن نام ايران و ايراني در جهان، جبران مافات تاريخ معاصر را ميكند. پس: زنده باد كيروش!
اما مدرنيته به ما آموخته است كه دستاوردهاي انساني به مثابه پديدههاي اجتماعي نسبياند و از ابعاد و جنبههاي مختلف و گاه متضاد برخوردارند. نقد اين پديدهها هرگز به معني نفي آنها نيست. از يك روي كيروش سخن به ميان آمد، اما اين مرد قهرمان صفت، يك روي ديگر نيز در شخصيت فوتبالي خود نهفته دارد كه او بيش از آنكه در سوداي پيروزي باشد، در ترس از شكست به سر ميبرد و بيش از آنكه درصدد «بردن» باشد، سعي در «بازنده نبودن» دارد. حتي او در كنفرانس خبري پس از بازي با پرتغال نيز با تاييد اين نظر چنين گفت: «من براي بازنده بودن متولد نشدهام.» او نگفت كه براي پيروز شدن متولد شده است. اين ويژگي شخصيتي، ريشه در ترس از شكست دارد و تحولات در زندگي فوتبالي او اين ويژگي شخصيتي رااي بسا حاد كرده باشد. اين امر سبب شده تا او در برساختن سيستم تيمي، رويكردي محافظهكارانه و محتاط اتخاذ كند. ترجمه اين رويكرد در رفتار فوتبالي عبارت است از: «ساختن تيمي بر مبناي سيستمي دفاعي براي بازنده نبودن». تيم كيروش اصولا تيمي دفاعي است و وظيفه اساسي همه بازيكنان دفاع كردن است و حتي فورواردها هم قبل از فورواردبودن، يك دفاع هستند و بايد در كارهاي دفاعي مشاركت و حضوري فعال داشته باشند. حتي فورواردهاي هدف نيز پيش از اينكه به فكر گل زدن باشند، بايد مدافع خوبي باشند. بنابراين تيم آرماني او تيمي است با ١٠ نفر مدافع كه برنامه اصلي آن عبارت است از نباختن. در چنين تيمي، مهاجمين هدف آنچنان سرگرم انجام مسووليتهاي دفاعي خود هستند كه انرژي رواني بايسته و تمركز شايسته براي گل زدن را ندارند. اين نوعي «درهم تداخلي وظايف» را سبب ميشود كه وزنه اين اختلال به نفع دفاعِ تيمي سنگينتر ميشود. در تيم او گويي كسي بلد نيست گل بزند. اعتماد به نفس كافي براي گل زدن در هيچ كس ديده نميشود. حتي آقاي گل فوتبال هلند و نيز گل زنهاي موثر باشگاههاي سوئد و يونان و روسيه فن و شمّ گل زني را از ياد ميبرند. فورواردهاي گل زن تيم او تا سر حد مدافعين سدكننده حريف تنزل و تقليل شخصيت مييابند و به همين دليل است كه آماج انتقادها قرار ميگيرند. آنها به نوعي دچار اختلال هويتي و بحران راهبردي در ميدان ميشوند كه به راستي وظيفه اصلي و ماموريت محوري آنها در تيم چيست؟ همانگونه كه مدافعين براي انجام كارهاي دفاعي لازم است از نظر رواني – ذهني توجيه و آماده بشوند؛ گل زنها نيز بايد براي گل زدن توجيه رواني- ذهني (mental) بشوند، در غير اينصورت اگر ١٠٠٠ دقيقه ديگر نيز در ميدان ميچرخيدند، توانايي گل زدن به حريف را پيدا نميكردند. آنها حتي دروازههاي نيمه خالي و موقعيتهاي تقريبا مسلم گلزني را نميتوانستند به ثمر بنشانند. از نظر رواني مهاجمي كه يك بار در جام جهاني، موفق به گل زني شده و آماده و فيت بر سر نيمكت حاضر است، بيش از تازهواردان به تيم امكان رواني گلزني مجدد را دارا است. اما قوچاننژاد به زمين فرستاده نميشود تا اين شائبه همچنان پابرجا بماند كه هدف اصلي تيم، گل زدن نبود، بلكه گل نخوردن بود و اين استراتژي بيش از آنكه به «مهاجم گلزن» نياز داشته باشد، به «مدافع گلنخور» نيازمند است. امكان پذيرش اين تحليل هنگامي بيشتر ميشود كه آقاي گل فوتبال هلند از زمين بيرون كشيده ميشود تا كسي جايگزين او شود كه توان دوندگي بيشتري دارد و احتمالا كمك بيشتري به دفاع تيمي ميتواند بكند. نبايد از ياد برد كه تيم دفاعمحور كيروش حتي توان گل زدن به مغرب را نداشت و در مقابل پرتغال نيز اگر توپ به دست يار حريف در محوطه جريمه برخورد نميكرد و پنالتي اعلام نميشد، ما هزار دقيقه ديگر هم قرار نبود گلي بزنيم.
بايد براي اين نقطه ضعف بنيادين تدابير و چارهاي انديشيد. كيروش نيمي از راه را به خوبي و با موفقيت آمده است. دفاع مستحكم تيم ايران شبيه شخصيت خود آقاي كيروش شده است كه باختن را به حداقل ممكن رسانده است. اما اين تيم نيازمند بردن نيز هست. ما نميخواهيم افتخار ما فقط متوقف كردن تيمهاي بزرگ يا باختن با گلهاي حداقلي در مقابل آنها باشد، بلكه ميخواهيم تيم، توان بردن را هم پيدا كند. اين امر مستلزم تغييراتي در انديشههاي فوتبالي آقاي كيروش است. اينكه آيا اين تغيير در نظام انديشه و استراتژي فوتبالي، تا چه حد به تغييرات روانشناختي دروني آقاي كيروش وابسته است، به خود ايشان مربوط خواهد بود. مضاف بر اينها، كيروش نشان داد كه آستانه تحمل پايين و سطح برانگيختگي بالايي دارد؛ آنگونه كه با بازيكنان حريف در فضاي مجازي به داد و ستد كلامي نامباركي ميپردازد و كنار زمين با درگير شدن فعال با همه ديگران، استرسي پيوسته را به تيم منتقل ميكند. به نظر ميرسد يك مربي در سطح كيروش، لازم است توانايي بيشتري در مديريت هيجانات خود داشته باشد. همچنين شايسته است او زبان زخم زننده و تهاجمي خود را نسبت به ديگران از قبيل مربيان و مسوولان و بازيكنان حريف مديريت كند تا رفتار وي، تخليه فشارهاي عصبي يا تصفيهحسابهاي شخصي با ديگران از موضع قدرت يا تهاجم به ديگران از سر ترسهاي دروني معني ندهد. كاريزمايي كه او دارد، در موفقيتهايش نقشي مهم ايفا ميكنند. او نبايد هيبتي چنين را با خرده برخوردهايي چنان در معرض خلل و نيستي قرار دهد.