مرتضوی ملتمسانه خواست حرفی نزنم
چهارم تیرماه سال 1382 از دفتر سعید مرتضوی با من تماس گرفتند و گفتند که او میخواهد ملاقات با شما داشته باشد، فوری مراجعه کنید و یک ضامن معتبر هم همراه خود بیاورید و با رئیس اداره خبرنگاران خارجی به عنوان ضامن به دفتر دادستان رفتیم، در آنجا مرتضوی اظهار داشت، شما به کدام جاسوس مجوز فعالیت در ایران دادید؟ که با تعجب پرسیدم شما که ادعا میکنید به یک جاسوس اجازه فعالیت دادهایم نام او را بگویید، نمیدانم اما ایشان اصرار داشت میدانی اما بازگو نمیکنی و گفت اخیرا به خبرنگاران انگلیسی، شما مجوز فعالیت دادهاید که دوسه مورد را نام بردم که از جمله خانم زهرا کاظمی که به عنوان عکاس موسسه عکس انگلیسی کمرا پرس (Camera Press) که درخواست مجوز فعالیت داشت، نام بردم. و او گفت زهرا کاظمی همان فرد است و در اعترافات خود تصریح کرده که جاسوس است و مجوز فعالیتش را از وزارت ارشاد (از من) گرفته است. گفتم پرونده زهرا کاظمی هست و ما از وزارت اطلاعات استعلام و پاسخ مثبت دریافت کردیم. اما مرتضوی به من گفت شما متهم به معاونت در جرم جاسوسی هستید و یک فرمی در برابرم گذاشت که به عنوان متهم آن را پرکنم و خواست به عنوان متهم به سوالاتی پاسخ دهم. وقتی دیدم دارد رفتارهای خارج از عرف و زننده انجام میدهد به او گفتم ظاهرا شما من را نمیشناسید، من مسئولیت مهمی در وزارت ارشاد دارم و وظیفهام نظارت بر فعالیت خبرنگاران خارجی در ایران است و در این مسیر تحتتاثیر و توصیه و فشار هیچ مقام مسئولی هم قرار نمیگیرم. پس از آن فرمی جلوی من گذاشت و خواست به عنوان مطلع آن را پر کنم و در پایان به من گفت آقای خوشوقت من از شما میخواهم با من همکاری کنید و دعا کنید اتفاقی رخ ندهد، چون اگر اتفاقی رخ دهد شما به عنوان متهم در معاونت جاسوسی بازداشت میشوید و منتی بر سر من گذاشت که قاضی بازپرس این پرونده قصد داشت حکم بازداشت شما را صادر کند که من مخالفت کردم و مانع شدم. بعدها فهمیدم که دلیل این منت گذاشتن این بود که میخواسته من را در حالت خوف و رجاء قرار دهد تا از من برای نجات و اهداف خود سوءاستفاده کند . پروندههایی که با خود برده بودم را نزد خود نگه داشت و تا زمانی که در وزارت ارشاد بودم آنها را برنگرداند و از سرنوشت آن بیخبرم. 17روز پس از آن ملاقات در 21 تیر 82 مرتضوی خودش در تماسی از من خواست که فوری به دفتر او بروم. در این ملاقات مرتضوی به من گفت آقای خوشوقت بسیار متاسفم خانم کاظمی فوت کرده است و من خیلی متاثر شدم و به او گفتم بدون اطلاع ما بازداشت ایشان درست نبود و اطمینان دارم که فوت او یک معضل سیاست خارجی برای سالها برای جمهوری اسلامی ایجاد میکند. اما او گفت حالا کاری است که شده و شما هم که معاونت در جرم جاسوسی داشتید و شروع به تهدید کرد . توضیح داد، این خانم کاظمی زیر دست بازجوهای وزارت اطلاعات بوده است و به آنها اظهار کرده که در آخرین جلسه بازجویی وزارت اطلاعات اعلام کرده که حالش بد است و بازجوها او را به بهداری یا بیمارستان فرستادند و در آنجا سکته مغزی کرده است. شما باید خبر فوتش را به این شکلی که بیان کردم اعلام کنید، من امتناع کردم و گفتم این موضوع به من ربطی ندارد و من حضور نداشتم و این موضوع اساسا به وزارت ارشاد مربوط نمیشود .باید از سوی وزارت اطلاعات و یا شما که او را بازداشت کردید بررسی شود و مجدد تاکید کردم این کار درستی نیست، چراکه اگر از سوی وزارت ارشاد اعلام شود و پس از آن وزارت اطلاعات بیانیه دهد که تحت بازجویی آنها نبوده و در دست بازجوهای نیروی انتظامی و قوه قضائیه بوده است، دعوایی ناخواسته راه انداختهام که به صلاح کشور نیست، اما تاکید کرد نه، همین که میگویم را انجام دهید، شما را اینجا نگه میدارم تا این کار را انجام دهید . گفتم از من میخواهید چه کار کنم، گفت در یک مصاحبه با ایرنا بازگو کن زهرا کاظمی زیر دست بازجوی وزارت اطلاعات اظهار کسالت کرده و او را به بیمارستان بردند و او سکته مغزی کرده است، من موافقت نکردم و گفتم در مصاحبه میگویم این را مرتضوی به من گفته است .که بسیار ناراحت شد و تاکید کرد نباید اسم من را بیاوری. گفتم اگر اینقدر ناراحت هستید از قول یک منبع مطلع قضایی مطرح میکنم و در نظر داشتم متن مصاحبه را به نقل از یک منبع مطلع قضایی تنظیم کنم و نزد او بگذارم و از آنجا که بیرون آمدم در تماس با مدیر عامل خبرگزاری ایرنا بخواهم که اگر متن مصاحبه مرا از جانب مرتضوی دریافت کردید منتشر نکنید، چراکه تحت فشار و ارعاب این مصاحبه تنظیم شده است، اما وقتی این متن مصاحبه را نوشتم دیدم سربرگی از معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در اختیار دارد و از منشی خود خواست تا تایپیست این مصاحبه را در این سربرگ قرار دهد و کپی هم از آن بگیرد و از من خواست زیر این مصاحبه را امضاء کنم و بعد با عبدالله ناصری مدیر عامل وقت ایرنا تماس گرفت و گفت آقای خوشوقت از شما تقاضا دارد مصاحبه را بدون هیچ کموزیادی منتشر کنید و مصاحبه را منشی برای ناصری فکس کرد و به من گفت اینجا تشریف داشته باشید تا وقتی که روی خروجی ایرنا رفت، بعد اینجا را ترک کنید . پس از جوابیهای که به نامه مرتضوی به رئیس مجلس وقت آقای کروبی نوشته بودم، در حاشیه یک مراسم مذهبی دیدم کسی از پشت من را صدا میزند و برگشتم و دیدم آقای مرتضوی است، جلو آمد و خیلی گرم و فروتنانه با من احوالپرسی کرد و با لحن ملتمسانه گفت از شما خواهش عاجزانه دارم؛ ممکن است برای شما که دیگر درباره من صحبت نکنید و چیزی نگویید و ننویسید.
منبع: روزنامه سازندگی