hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > تغيير در ٣حوزه؛ خانواده- دين- سياست

تغيير در ٣حوزه؛ خانواده- دين- سياست

براساس تحقیقات انجام شده از ۱۰۰ چالش آینده ایران ۵۲ چالش در زمینه اجتماعی است که رقم قابل توجهی است. این در حالی است که مهم‌ترین چالش‌های اجتماعی آینده ایران شامل کاهش امید به آینده، بی‌اعتمادی اجتماعی، بی‌تفاوتی اجتماعی و کاهش شعور اجتماعی خواهد بود.
 رویکردی که نیاز به مطالعات دقیق در تاریخ اجتماعی ایران به خصوص پس از انقلاب اسلامی دارد. این در حالی است که براساس اظهار نظر برخی کارشناسان، جامعه ایران مدت‌هاست با امر سیاسی دست و پنجه نرم می‌کند. به همین دلیل با دکتر تقی آزاد ارمکی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران گفت‌وگو کردیم. دکتر آزاد ارمکی معتقد است: «مشکلات اجتماعی ایران به دلیل توجه بیش از اندازه به «امر سیاسی» در لایه‌های نهان جامعه پنهان شده بودند که با ضعف و خستگی امر سیاسی قدرت بروز و ظهور پیدا کرده‌اند و امروز خود را به شکل چالش و بحران اجتماعی نشان می‌دهند. ایشان همچنین جامعه ایران را در حال یک دگردیسی بزرگ ارزیابی می‌کند و معتقد است: «مهم‌ترین دگردیسی‌های جامعه ایران در سه ساحت خانواده، دین و سیاست صورت خواهد گرفت». آزاد ارمکی همچنین دوران کنونی را دوران طلایی و بهترین دوران جمهوری اسلامی تلقی می‌کند و تصریح می‌کند: «جمهوری اسلامی باید نشان بدهد که توانایی حل این بحران‌ها و چالش‌های اجتماعی را دارد و من این توانایی را در جمهوری اسلامی مشاهده می‌کنم». در ادامه متن گفت‌وگوی «آرمان» با دکتر آزاد ارمکی را از نظر می‌گذرانید.                                                                          

براساس تحقیقات انجام شده از 100 چالش مهم آینده ایران52 چالش اجتماعی است. چرا چالش‌های اجتماعی در ایران در حال افزایش است؟

هرچه توجه به جامعه بیشتر می‌شود و بازیگران اجتماعی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند وقوع چالش‌ها وبحران‌های اجتماعی اجتناب ناپذیر خواهد بود. پس از انقلاب اسلامی روشنفکران، متفکران و سیاستمداران وضعیت جامعه را سیاسی تعریف کردند. به همین دلیل نیز ما از ایران یک تصویر سیاسی به محیط پیرامون ارائه دادیم. این در حالی است که این تصویر می‌توانست اجتماعی یا فرهنگی باشد. در نتیجه پس از انقلاب اسلامی به دلایل مختلف تفسیری سیاسی از وضعیت کشور ارائه شد که در حالت رادیکال شکل ایدئولوژیک به خود می‌گیرد و در این صورت جامعه و مسائل آن به درستی دیده نمی‌شود. در کنار مدیران جامعه، روشنفکران نیز به جامعه توجه نکرده و همواره از دولت و نظام سیاسی سخن گفته‌اند. به همین دلیل نیز در گذشته پدیده «امپریالیسم»، «استقلال» و تعارض گروه‌های سیاسی دارای اهمیت بوده است. در شرایط کنونی نیز مسأله جهانی شدن، مدرنیته و ملی گرایی برای روشنفکران دارای اهمیت است و توجهی به جامعه نمی‌کنند. به همین دلیل نیز روشنفکران و متفکران فهمی از جامعه و مشکلات آن نداشته‌اند. در نتیجه در چهار دهه گذشته در پارادایم غالب جامعه، امر سیاسی بر مسائل اجتماعی غلبه داشته است. به عنوان مثال میزان کشته‌ها در جاده‌های ما بسیار بالاست. با این وجود همه، ریشه مشکلات را در نوع سیاست‌گذاری دولت و تصمیم‌گیران در زمینه تولید خودرو می‌دانند و کمتر کسی به مولفه‌های اجتماعی تأثیرگذار در زمینه تلفات رانندگی توجه کرده است.

چرا مسائل سیاسی در جامعه ما از مسائل اجتماعی مهم‌تر شده در حالی که در کشورهای توسعه یافته مسائل سیاسی اهمیت کمتری برای مردم دارد؟

دلیل اصلی این مسأله این است که نیروهای سازنده و مولد «اندیشه»، خود سیاسی هستند و مسائل را از منظر سیاسی نگاه می‌کنند. در ایران متفکران و روشنفکران قبل از اینکه متفکر و روشنفکر باشند نماینده گروه‌های سیاسی هستند. به همین دلیل نیز روشنفکران بیش از آنکه به دنبال تولید اندیشه و پالایش فرهنگی و اجتماعی باشند دغدغه‌های سیاسی گروه خود را پیش می‌برند. در نتیجه در شرایط کنونی ما با وضعیتی مواجه شده‌ایم که روشنفکران، روشنفکری نمی‌کنند، دانشمندان، دانشمندی نمی‌کنند، سیاستمداران، سیاستمداری نمی‌کنند و بلکه همه کار سیاسی می‌کنند. نکته قابل تأمل این است که همه هم دوست دارند رئیس‌جمهور یا وزیر شوند. این وضعیت در بین دانشگاهیان از بقیه اقشار جامعه شدید‌تر است. این در حالی است که هیچ کدام حاضر نیستند با تعهد و دقت در زمینه تخصصی خود فعالیت کند که دستاورد مثبتی برای جامعه به همراه خواهد داشت. روشنفکران ما نیز به جای اینکه نقش روشنگری ایفا کنند، نقش ایدئولوگ را بازی می‌کنند. بزرگترین متفکر زمانه ما دکتر شریعتی است. با این وجود ایشان نیز بیش از آنکه اندیشه دینی تولید کند، ایدئولوژی تولید می‌کند. نکته جالب این است که منتقد شریعتی نیز به سمت تولید ایدئولوژی حرکت می‌کند. جلال آل احمد و برخی روشنفکران دینی نیز به سمت تولید ایدئولوژی حرکت کردند. در این شرایط ما فاقد روشنفکران و متفکرانی هستیم که تصویر دقیقی از آنچه در جامعه می‌گذرد به ما ارائه بدهند. در نتیجه «جامعه» در اندیشه ما غایب بوده و به همین دلیل بازیگری بازیگران اجتماعی دیده نشده و یا «امر سیاسی» اجازه نداده که دیده شود. با این وجود «امر سیاسی» در یک دهه اخیر دچار فروپاشی شده است. به همین دلیل نیز مشکلات اجتماعی که تا دیروز پنهان بود به یکباره آشکار شده است.

آیا بالا رفتن آگاهی جامعه سبب این فروپاشی بوده و یا اینکه «امرسیاسی» دچار ضعف شده است؟

به نظر من این موضوع ناشی از ضعف است. در دهه‌های گذشته امر سیاسی خسته، در خود، برای خود و گرفتار هزاران حادثه شده است. امروز روشنفکران ما از مبارزه و گروه‌های سیاسی از رویکرد تکراری که مدت‌ها قبل باید دچار دگردیسی می‌شده خسته شده‌اند. در نتیجه امر سیاسی از دیدن واقعیت‌های اجتماعی ناتوان شده است. از سوی دیگر جامعه که در گذشته دیده نمی‌شده، امروز خود را تقویت کرده و در جای خود قرار گرفته است.

اگر به جامعه شناسی تاریخی ایران نگاه کنیم متوجه می‌شویم که جامعه ایران در گذشته و قبل از انقلاب و حتی در دوران قاجار نیز تحت سیطره امر سیاسی قرار داشته است. آیا غلبه امر سیاسی بر مسائل اجتماعی ریشه در جامعه شناسی تاریخی ایران دارد؟

جامعه ایران دارای یک گفتمان فرهنگی بوده و همواره دغدغه فرهنگی داشته است. گفتمان مردم ایران از گذشته تاکنون همواره به دنبال هویت سازی، افتخارات فرهنگی و توسعه بوده است. به همین دلیل نیز دولت‌ها در ایران عمر کوتاهی داشته‌اند. اگر چنین رویکردی در جامعه ایران وجود نداشت ما تا «ابد» تن به «استبداد» می‌دادیم. اگر قرار بود جامعه ایران به استبداد تن بدهد که این همه برای «آموزش» هزینه نمی‌داد. در نتیجه جامعه‌ای که برای آموزش در زمینه‌های مختلف هزینه پرداخت می‌کند جامعه‌ای پویا و روبه‌جلو بوده است. البته پس از انقلاب ما در مقوله آموزش با تقسیم غنائم مواجه شده‌ایم و به همین دلیل مسأله آموزش نیز با چالش‌های مهمی مواجه بوده است. تشکیل دانشگاه‌های غیر انتفاعی، دانشگاه آزاد و دانشگاه‌های خصوصی در کنار دانشگاه‌های دولتی نوعی تقسیم غنائم در زمینه آموزش بوده است.

چرا امر سیاسی در ایران احساس خستگی می‌کند؟

امر سیاسی در ایران اشباع شده و قدرت تولید خود را از دست داده است. امر سیاسی در ایران چه چیزی را می‌خواسته که موفق نشده به دست بیاورد؟ بدون شک هر چیزی که خواسته به دست آورده است. امرسیاسی به دلیل اشباع از آن چیزی که قصد داشته به دست بیاورد و به دست آورده خسته شده است. امر سیاسی در ایران به دلیل اینکه زیاده خواهی و پرخوری کرده دچار معده درد شده است. نکته دیگر اینکه امر سیاسی در ایران از بازتولید خود ناتوان بوده و موفق نشده خود را بازتولید کند. امروز جریان راست و چپ در ایران پیر و فرتوت شده است. در شرایط کنونی فاصله بین روحانیون امروزی و روحانیون ابتدای انقلاب زیاد شده است. از سوی دیگر جایگزین مناسبی برای رهبران کلیدی نظام سیاسی وجود ندارد. به عنوان مثال پس از درگذشت آیت‌ا... هاشمی هنوز هیچ جایگزین مناسبی برای ایشان پیدا نشده که قابلیت‌های ایشان را داشته باشد. جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب دچار پیری مفرط شده و نتوانسته گفتمان خود را بازتولید کند و به جامعه متصل شود. در نتیجه امروز با دو جریان سیاسی مواجه هستیم که از جامعه منفک شده است و قدرت درک واقعیت‌های جامعه را از دست داده است. به همین دلیل نیز جامعه خود را به درو دیوار می‌زند. در نتیجه صدای شکسته شدن استخوان‌های جامعه شنیده می‌شود. جامعه به بلوغ رسیده و به همین دلیل تلاش می‌کند خود را جلو ببرد. در نتیجه خود را به درودیوار می‌کوبد تا بتواند مسیر جدیدی را پیش روی خود باز کند. شاید برخی نام این را چالش و حادثه اجتماعی بگذارند اما به نظر من این یک رویکرد مثبت برای جامعه خواهد بود.

جامعه‌ای که خود را به درو دیوار می‌زند در نهایت چه مسیری را انتخاب خواهد کرد؟

چنین جامعه‌ای در نهایت پوست اندازی کرده و راه را باز خواهد کرد. برای مثال در موضوع خانواده می‌توان نگاه دیگری به طلاق داشت. هنگامی که زن و مرد نمی‌توانند با هم زندگی کنند، طلاق راه حل تلقی می‌شود. مشکل اصلی خانواده‌ها در جامعه ازدواج است. به همین دلیل نیز تا زمانی که ازدواج‌های ما وضعیت مناسبی به خود نگیرد آمار طلاق در جامعه ما بالا خواهد بود.

آیا این دگردیسی اجتماعی که شما عنوان می‌کنید با کاهش امید اجتماعی همراه خواهد بود؟ چرا میزان امید به آینده در جامعه ما کاهش پیدا کرده به شکلی که پس از بحران آب و بیکاری سومین چالش مهم جامعه ایران در آینده کاهش امید به آینده خواهد بود؟

این مسأله ریشه در رویکرد مدیران جامعه دارد که به جای اینکه بحران‌ها را حل کنند خود به شکل‌های مختلف بحران تولید می‌کنند. امروز برخی از مدیران هرچیزی که به مردم می‌گویند مردم رویکرد دیگری در پیش می‌گیرند. این مسأله نشان می‌دهد که مردم اعتماد خود را نسبت به این مدیران از دست داده‌اند. در نتیجه چنین مدیرانی باید رویکرد خود را اصلاح کنند. هنگامی که مدیران جامعه رویکرد خود را تغییر دهند و براساس دغدغه‌های مردم رفتار کنند اعتماد مردم نسبت به آنها بالا خواهد رفت و در نتیجه جامعه وضعیت بهتری پیدا خواهد کرد. بنده با افرادی که عنوان می‌کنند جامعه ایران در حال میرایی و مرگ است موافق نیستم و بلکه معتقدم جامعه ایران در حال یک دگردیسی بنیادین است. به نظر من اتفاقات بزرگی در جامعه ایران در حال رخ دادن است که ریشه یکی از این اتفاقات در خانواده ایرانی است. امروز دیگر دختران و پسران جامعه ایران مانند گذشته دغدغه ازدواج ندارند و به همین دلیل نیز مسائلی مانند ازدواج سفید در جامعه رایج شده است. ساحت دیگر به حوزه معرفت مربوط می‌شود. امروز شاید بسیاری از جوانان یک قرائت به‌خصوص را نپذیرند اما هیچ گاه از مسائل معرفتی و دین عبور نکرده و بلکه همچنان خود را معتقد و پایبند می‌دانند. با این وجود قرائت‌های مختلفی از دین در جامعه به وجود آمده که جوانان براساس دغدغه‌های خود به این قرائت‌ها گرایش پیدا می‌کنند. جوان امروزی از حیطه عبادت خارج نشده است. به عبارت دیگر قرائت‌های سخت‌گیرانه جای خود را به قرائت اجتماعی از مفاهیم معرفتی خواهد داد. ساحت دیگری که دچار دگردیسی شده ساحت سیاسی است. امروز از نظر مردم، جریان‌های چپ و راست برای مردم مبارزه نمی‌کنند و بلکه برای اهداف خود مبارزه می‌کنند. به نظر من درصد بزرگی از مردم، از جریان‌های سیاسی بریده‌اند و امید خود را نسبت به آنها از دست داده‌اند. به همین دلیل نیز به یک رئیس‌جمهور رأی می‌دهند اما خیلی زود پشیمان می‌شوند. گاهی جامعه با بلوغی که به دست می‌آورد نسبت به امر سیاسی بی‌اعتنا می‌شود. به نظر می‌رسد جامعه حوزه سیاسی را از زندگی خود بیرون کرده است. به همین دلیل نیز اغلب چهره‌های راست و چپ سیاسی منتقد وضعیت موجود جامعه شده‌اند. نکته جالب این است که متدین‌ترین افراد جامعه نیز نسبت به وضعیت جامعه انتقاد و اعتراض دارند.

آیا بی‌اعتمادی جامعه به امر سیاسی به بی‌اعتمادی بین افراد جامعه نیز سرایت کرده است؟ چراجامعه ما با نوعی بی‌اعتمادی اجتماعی در ساحت‌های مختلف مواجه شده است؟

ما دیروز جامعه را نادیده گرفتیم و بیشتر انرژی خود را معطوف به امر سیاسی کردیم. با این وجود امروز جامعه خود را پیدا کرده و از لایه‌های پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است. جامعه ما انقلاب کرد که مشکلات پنهان جامعه بیرون بیاید تا بتواند آن را اصلاح کند. با این وجود پس از انقلاب دوباره مشکلات جامعه به لایه‌های پنهان و پستوها رانده شد. ما دیروز تعارض‌های قومیتی را پنهان کردیم، نابرابری اجتماعی و تفاوت‌های فرهنگی را پنهان کردیم، جهل و خرافه‌ها و فسادها را پنهان کردیم. این در حالی است که امروز همه این مسائل از پستوها و لایه‌های پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است. به همین دلیل نیز امروز جامعه ما نیاز به رهبری و مدیریت دارد. امروز که مشکلات از لایه‌های پنهان بیرون آمده ما باید برای آن راه چاره پیدا کنیم. به نظرمن امروز دوران طلایی و بهترین دوران جمهوری اسلامی خواهد بود اگر بتواند این مشکلات را حل کند. جمهوری اسلامی باید توانایی خود را برای مدیریت این بحران‌ها نشان بدهد و به نظر من این توانایی در جمهوری اسلامی وجود دارد.

                                             

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام