«جُرج زکی الحاج»، یکی از ادبا و استادان برجسته لبنانی معاصر است که اگر چه در فرهنگ مسیحی لبنان پرورش یافته اما ـ همچون برخی دیگر از متفکران و ادیبان مسیحی این کشور ـ از علاقهمندان فرهنگ شیعی و بهطور ویژه از دوستداران ائمه(ع) و در رأس آنها امام علی(ع) و امام حسین(ع) است، تا جایی که قصائد و سرودههای متعددی در نعت و وصف این دو امام همام دارد که از جمله معروفترین آنها قصیده مشهور الحسین(ع) و قصیدة علی(ع) است.
او اینک در زادگاهش «ایعات» زندگی میکند و من تصمیم میگیرم به دیدارش بروم.
ایعات شهرکی از توابع شهرستان بعلبک در استان بقاع لبنان است که تا بیروت 90 کیلومتر فاصله دارد؛ در واقع باید 90 کیلومتر کوه و دشت را از بیروت پشت سر گذاشت تا به روستای ایعات رسید.
هدف من نیز از سفر به روستای ایعات دیدار و گفتگو با پروفسور «جُرج زکی الحاج»، ادیب و استاد برجستهای بود که از فرزندان این روستا و یکی دیگر از اندیشمندان مسیحی ولایی و محب اهل بیت(ع) لبنان است؛ او از معدود بازماندگان نسل قدیمی و فرهیختگان حسینی و علوی و از همقطاران «بولس سلامه»، «جرج جرداق» و «سلیمان کتانی»، «ژوزف الهاشم»، «میشل کعدی» و ... است.
ایعات از نظر تاریخی، فرهنگی و سیاسی منطقه مهم و تاثیرگذاری بودهاست؛ ایعات زادگاه برخی از شخصیتهای برجسته معاصر است؛ از جمله، «حسن موسی عبد الساتر»، ملقب به شهید استقلال اول؛ مردی که در سال 1944 میلادی، در صحن پارلمان و در حالی که پرچم کشورش را در دست داشت، به شهادت رسید.
شخصیت برجسته دیگر ایعات، «علی عبدالساتر» است؛ فرماندهای انقلابی در انقلاب «توفیق هولو حیدر» علیه قیمومیت فرانسه در سال 1926 میلادی. بسیاری از نیروهای شرکتکننده در جنگ آزادسازی جنوب لبنان از چنگال اشغالگران صهیونیست، از ساکنان منطقه ایعات بودند. اما ویژگیهای برتر ایعات در جغرافیای طایفهای ، مذهبی و دموگرافیک منحصر به فرد لبنان، قرار داشتن این روستای شیعه، سنی و مسیحینشین در وسط بقاع و همزیستی مسالمتآمیز آنها با یکدیگر است. از حیث میراث گذشته نیز یک ستون تاریخی در ایعات وجود دارد که یکی از مهمترین آثار تاریخی لبنان بهشمار میرود و برای پیدایش آن، داستانها روایت کردهاند.
در حال حرکت به سمت ایعات بودم که استاد جُرج زکی الحاج پیام داد به خاطر دوری مسیر و بحران بنزین، خودش به دیدار من خواهد آمد! از او تشکر و قدردانی کردم و روز بعد در دفترم با آغوش باز از او استقبال کردم.
از همان ابتدای دیدارمان و بدون اینکه باب صحبت را باز کنم، میگوید: «اولین سفیر ایرانی که با او آشنا شدم و رابطه دوستانه و صمیمانهای با او داشتم، مرحوم غضنفر رکنآبادی بود. هر وقت میخواستم با او دیدار کنم، تلفنی با او گفتگو میکردم و درخواست تعیین زمان ملاقات میکردم، در همان لحظه، اعلام آمادگی میکرد و از من میخواست فوراً پیش او بروم ...».
البته من به شنیدن چنین حرفهایی از اقشار مختلف مردم درباره شهید رکنآبادی، عادت دارم؛ همچنین از جایگاه و محبوبیت او در میان مسلمانان، مسیحیان و دیگر طوایف هجدهگانه لبنان بهخوبی آگاهم و حالا که صحبت از یک دیپلمات انقلابی به میان آمده است، به این بهانه، از استاد الحاج درباره انقلاب اسلامی ایران میپرسم؛ میگوید: «البته در ابتدا باید معنای انقلاب را مشخص کنیم. انقلاب چیست؟ انقلاب کنشی است همانند آتشفشان. برخلاف سایر انقلابها در برخی کشورها از جمله انقلابهای کشورهای عربی، انقلاب اسلامی ایران از درون شعلهور شد و مردمی بود، برخلاف انقلابهای عربی که عوامل و دستهای خارجی در آن دخیل بودهاست.
به طور کلی، اسلام، انقلابی بود که در تاریخ بشر تحولی عظیم به وجود آورد. امام خمینی علیه ظلم و ستم انقلاب کرد و پیروز شد. به چه دلیل؟ به این دلیل که او رهبری بود که با حکام عرب تفاوت داشت. در کشورهای عربی، حُسنی مبارک را برکنار میکنیم و شخص دیگری را جایگزین او میکنیم؛ اما امام خمینی یک نظام کامل را ریشهکَن و نظام جدیدی را جایگزین آن کرد؛ یک سیستم نو با قانون اساسی و شکل و شمایل جدید ایجاد و بر اساس آن دولتی تاسیس شد با رویکردی جدید و فرهنگی نوین».
بعد از آن، دکتر الحاج به ذکر مشاهداتش از کشورمان میپردازد: «من چند بار به ایران سفر کردهام. هرگاه برای شرکت در یک کنفرانس به ایران سفر می کردم بیش از همه از صمیمیت و مهماننوازی فوقالعاده ایرانیها بهرهمند شدهام؛ نهتنها مسئولان برگزار کننده، بلکه حتی مسئولان بلندپایه نظام نیز به بهترین وجه از من استقبال کردهاند. یکبار به محضر امام خامنهای رسیدم و در کنفرانس بیداری اسلامی، یک قصیده خواندم. از میان 82 شاعر شرکتکننده در آن کنفرانس، قصیده من بیشتر با موضوع ارتباط داشت. در آن کنفرانس، شهید حاج قاسم نیز حضور داشت.
همچنین در کنفرانسِ «باران غدیر» که در تهران برگزار شد نیز شرکت کردم. این کنفرانس دومین کنفرانسی بود که در آن شرکت میکردم. یک بار دیگر نیز در همایشی با عنوان «امام علی و حکومتداری مدرن» که در قم برگزار شد شرکت کردم. قصیده مشهور الحسین(ع) را در چندین نشست که در 6 کشور برگزار شد، خواندم؛ ابیات این قصیده از زاویه دید فرهنگ مسیحی نوشته شدهاست. خداوند در سخنی به حضرت مسیح به ما آموخت: «الأرض والشمس تزولان والحرف من کلامی لا یزول» (زمین و خورشید پایان میپذیرند، اما حروف سخنم پایانناپذیر است)؛ همانطور که میدانید، مسیحیت بر دوستی و دفاع از حق استوار است….
گفتگوی من و الحاج به نقطهای میرسد که مورد نظرم بود و به دنبالش بودم؛ همواره به بحث مسیحیان ولایی و محب اهل بیت میاندیشیدم و اینکه چرا مسیحیان این منطقه، چنین محبت اهلبیت را در دل دارند. بنابراین در همان ابتدای گفتگو از او میپرسم: در چند جا خواندهام که شما همواره در گفتگوها و نوشتههایتان به این مسئله اشاره کردهاید که دلیل اصلی تاثیرپذیریتان از فرهنگ اهلبیت(ع)، محل زندگیتان (ایعات) در منطقه بقاع بودهاست و همچنین شرکت در مجالس عاشورایی سرور شهیدان از بدو کودکی به همراه مادرتان در این روستا؛ علاوه بر آن، بیشتر اندیشمندان و شاعران مسیحی که با آنها دیدار کردهام تقریباً یک نقطه مشترک دارند که باعث تاثیرپذیری آنها از مکتب اهلبیت شده است؛ در واقع، ورود همه آنها به دنیای اهل بیت، آشنایی و مطالعه «نهجالبلاغه»، کتاب ماندگار مولی علی(ع) بودهاست. آنها با توصیه پدران و بزرگان خود نهجالبلاغه را مطالعه کردهاند. جُرج شکور، جُرج جرداق، میشل کعدی و شمار دیگری از اندیشمندان مسیحی که با ایشان گفتگو داشتم اینگونه از مکتب اهلبیت تاثیر پذیرفتهاند. همه آنها زمانی که نهجالبلاغه را مطالعه کردند تحت تاثیر آن قرار گرفتند. نکته سوم که در تاثیرپذیری مسیحیان از مکتب اهلبیت و نهضت عاشورا نقش داشته، مسئله تشابه تراژدی سرگذشت و سرانجام حضرت مسیح(ع) و امام حسین (ع) و نهضت هر دوی آنها در رویارویی با ظلم و ستم بودهاست.
به نظر شما آیا دلیل و علت دیگری نیز برای این دلدادگی وجود دارد؟
جُرج زکی پاسخ میدهد: «بله! دلایل دیگری نیز نقش داشتهاند؛ بهطور کلی شخصیت انسان اگر پذیرای دیگری باشد میتواند پذیرای اندیشههای او نیز باشد. او با اشاره به زندگی شخصیاش میگوید: ما در یک خانواده سکولار، بزرگ شدیم. پدر مرحومم انسانی مومن اما سکولار بود. سکولار نه به معنای ملحد یا دینستیز، بلکه سکولار به این معنا که یوحنا را از دیگران برتر نمیدانیم. بنابراین فرهنگ و تربیت خانوادگی نیز تاثیرگذار است.
بسیاری از افراد در محیطی قرار دارند که نیازمند پذیرش دیگری اند ، اما برای خود محدویتهایی قائل هستند و گرداگرد خود حصاری از باورها کشیدهاند. این حصار بر دل و چشم آنها سایه میافکند و اجازه نمیدهد با دیگران معاشرت کنند یا دیگران را بپذیرند. این دگرپذیری یک ویژگی شخصیتی است که در وجود انسان نهفته است. من دیگران را آنگونه که هستند میپذیرم و برایم اهمیت ندارد که دیگران اینچنین میاندیشند یا خیر. من تجارب تأسفبار و تلخی در کویت، عربستان و امارات داشتم. چندبار جایزه من به خاطر اینکه نام من «جرج» است از من سلب شد! به دلیل مسیحی بودنم از دریافت جایزه محروم شدم! اما در هر حال من به این مسائل اهمیت نمیدهم.
پدرم و عمویم هر دو سکولار و از اعضای «حزب سوسیال ـ ناسیونالیسم» سوریه بودند. این حزب هیچ اهمیتی برای دین و پیروان مذاهب مختلف قائل نبود. مادرم در خانواده خود تنها بود. پدرش مرد محبوبی بود و اهل محل به همنشینی با او و نوشیدن قهوه تلخ، علاقهمند بودند. مادرم همواره در مراسم و مجالس عزاداری امام حسین (ع) که در منطقه ما در «ایعات» برگزار میشد شرکت میکرد و پدرم نیز عاشق و شیفته امام علی(ع) بود. همیشه «انجیل» را در یک طرف و «نهج البلاغه» را در طرف دیگر خود گذاشته بود. آنقدر شیفته امام علی بود که همیشه برای اثبات مدعای خود به کلام امام علی استناد می کرد و حدیثی از او میخواند.
از او دلیل علاقهمندی پدرش به امام علی (ع) را جویا میشوم؛ پاسخ میدهد:
عشق و علاقهام به اهلبیت گرامی و محبت و ارادت من به امام علی، محبت و ارادت تازه ای نیست، به دلیل توصیه پدرم به خواندن نهجالبلاغه و حِکَم (کلمات قصار) امام علی در کودکی بود. بزرگان ما در آن دوران همواره سیره امام علی را مثال میزدند؛ همین موضوع باعث شد تصویری از امام علی و دیگر امامان شیعه در ذهنم ایجاد شود که تا این دوران پیری و کهنسالی نیز همچنان همراه من است.
جُرج از پدرش بیشتر میگوید:
پدرم بیش از همه اهل مطالعه بود و 17 سال در روستایمان تدریس کرد. پس از سالها مطالعه به این نتیجه رسید که نهجالبلاغه مهمترین کتاب روی زمین است. به یاد دارم یکبار به من گفت: فرزندم! خواندن چهار یا پنچ کتاب عربی برایت کفایت میکند؛ انجیل، مزامیر و سرودهای سلیمان، و نهجالبلاغه! او همواره توصیه میکرد که دو کتابِ «یسوع ابن الإنسان» و «النبی» ـ کتابهای «یسوع فرزند انسان» و «پیامبر» ـ نوشته جبران خلیل جبران را بخوانم. او همچنین تاکید کرد اگر میخواهی مثل من بشوی تا میتوانی قرآن بخوان!
پدرم این کتابها را به من معرفی کرد در حالیکه من در رشته حقوق مشغول به تحصیل بودم و از آنجا بود که شیفته امام علی شدم.
جُرج این توضیح را هم داد که چون پدرش معلم بود، برخی خانوادههای محل از او میخواستند فرزندانشان را نصیحت کند. زمانی که میخواست آنها را موعظه کند، عبارتهایی از نهجالبلاغه را برایشان میخواند و برای مثال، به این کلام از امام علی که اشاره میکرد که میفرماید: «اَلْمالُ مادَّةُ الشَّهَواتِ»؛ یعنی، مال، مایه شهوتهاست [و تمایلات نفسانی] است. من نیز سخنان او را میشنیدم و شیفته شخصیت امام علی میشدم.
از او میپرسم، چه ارتباطی بین ادیب بودن مسیحیان و شیفتگی و علاقمندی آنها به نهجالبلاغه و شخصیت امام (ع) وجود دارد؟ بهویژه اینکه شمار زیادی از ادبای لبنانی، عرب مسیحی هستند؟
او در تایید نظر من میگوید: اگر بخواهیم از منظر آکادمیک به مسئله بنگریم باید بگویم زمانی که من دانشجوی سال چهار بودم یک پژوهش علمی به سفارش استادم انجام دادم. استادم که «جبور عبدالنور» نام داشت از شخصیتهای برجسته رشته حقوق بود. به انتخاب استادم، تحقیقاتم را درباره یک مجله لبنانی به نام «لسان الحال» آغاز کردم. لسان الحال، نخستین روزنامه لبنانی بود و زمانی که من درباره آن تحقیق میکردم 100 سال از انتشار اولین شماره آن میگذشت! به همین دلیل پژوهش من مربوط به روند صد ساله این روزنامه بود. یکی از نتایج پژوهش این بود که 90 درصد مطبوعات عربی در تمامی کشورهای عرب را لبنانیها راه اندازی کردهاند، و 90 درصد این لبنانیها مسیحی بودهاند. روزنامه الاهرام، الهلال، روز الیوسف والاتحاد و ... را مسیحیان لبنانی راهاندازی کردند.
الحاج درباره عشق و علاقهاش به امام حسین چنین توضیح میدهد: بخشی از کودکیام را همراه با مادرم با حضور در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسینِ شیعیان گذراندم. مراسم عاشورا همیشه در روستای محل زندگیام برگزار میشد و در این ایام بود که عشق به حسین در سینهام حک شد. تصویری که از کربلا در کودکی در ذهنم نقش بسته بود، هنوز هم با من است.
استاد الحاج درباره اینکه شخصیت امام حسین را چگونه یافته است میگوید: از امام حسین دریافتم که دین، همانا محبت و مهربانی است. تعلق خاطرم به شخصیت امام حسین به این دلیل شکل گرفت که رفتار و کردار ایشان همواره بر اساس اصول والای انسانی بودهاست؛ من او را شبیه عیسای مسیح میدانم که خود را فدای بشریت کرد. امام حسین شخصیتی بزرگ در طول تاریخ دارد. شما میتوانید در قصیده حسین، ادغامی از دو فرهنگ مسیحی و اسلامی را بهوضوح مشاهده کنید.
جُرج زکی در پاسخ به این سئوال که شاعران چگونه میتوانند در رثای امام حسین بسرایند؟ میگوید: زمانی که اهل شعر و ادب بخواهند برای حسین بسرایند نیازی به جستجو برای یافتن مفاهیم انسانی ندارند، چون حسین خود منبع و الهامبخش اصول والای انسانی است. همه مفاهیم انسانی از شخصیت، زندگی و رفتار اخلاقی، دینی و اجتماعی او سرچشمه گرفته است. امام حسین، مکتب اخلاق است که این اصول حیاتی و والا را در بالاترین سطح در عاشورا نمایان کرد. این واقعه البته برای کسانی که این اسوه اخلاقی را به شهادت رساندند، تا ابدالدهر یک لکه ننگ تاریخی است. وظیفه ما است که اصول و اهدافی که حسین برای آنها قیام و خود را فدا کرد، زنده نگه داریم.
برای شعر و شاعری بیش از آنکه تحصیل علم اهمیت داشتهباشد، بهرهمندی از الهام درونی، خیال و ایده اهمیت دارد. شاعر واقعی کسی است که از زبان دل سخن بگوید، همانگونه که از روزگار قدیم گفتهاند «آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند».
در اشعاری که در رثای حسین سرودهام، هرگز به جستجوی کلمات مناسب نیاز نداشتهام؛ کلمات خودشان را به من تحمیل میکردند. اگر میخواستم ترکیبی را ببندم آن ترکیب در ذهنم نقش میبست و اگر نیاز به واژگان فاخر داشتم، واژگان فاخر بیدرنگ بر زبانم جاری میشدند.
من حسین را شخصیتی انقلابی، رهبری بیمانند و قهرمانی بیبدیل یافتم. امام حسین جامع صفات نیکو بود؛ ویژگیهایی که مایه فخر و مباهات بشر و الهامبخش شعرا است. همواره در طول حیاتم آرزو داشتم مرثیهای جامع نه فقط برای امام علی و امام حسین بلکه برای سایر اهلبیت بسرایم، چون سیره آنها را الگوی بزرگ جوانمردی، ایمان و تقوا میدانم. اعتقاد دارم که درباره اهلبیت میتوان مرثیهای کامل نوشت و این همان هدفی است که دنبال میکنم.
اجازه ترجمه و بازنشر آثار مکتوب و غیر مکتوبش را از او درخواست میکنم؛ کریمانه میپذیرد. همچنین با او قرار میگذارم که در سالروز تولدش برایش یک مراسم تجلیل برگزار کنیم. بعد هم ، گریزی گذرا به شرایط روز و به سیاست حاکم بر لبنان میزنم؛ چیزی که همواره در این گفتگوها به شدت از آن گریزان بودهام!
از او میپرسم، آنگونه که این روزها مخالفان بهشدت شایعه میکنند، آیا ما ایرانیها، واقعاً اشغالگران کشورتان هستیم؟
لبخند ملیحی میزند که من بلافاصله پاسخم را میگیرم، اما کمی بعد صریحتر میگوید: آری! شما اشغالگرید! واقعاً اشغالگرید، اما اشغالگر دلهای ما!
با این اظهار کوتاه، به یاد توییتی افتادم که چند روز قبل با انتشار عکسی در منزل یک دوست لبنانی، آن را به زبان عربی و با عنوان «اشغالگری ایرانی» با دو جمله با این مضمون منتشر کردم:
سویعات خریفیّة قضیتها وسط أجواءٍ من الدفء_والهدوء، فما کان أحلاها من أوقات!
سجادٌ.. وسماورٌ (وربما الشای) ومازوت ایرانی یقاوم الحصار.. وبیتُ صدیقٍ ینبض قلبه عشقًا لإیران..
أولیس احتلالًا_إیرانیًا بکل ما للکلمة من معنی؟!
یعنی؛ (به دور از تجملات رایج، لحظات آرام و با صفایی را در این پاییز سپری کردیم ... فرش، سماور و شاید چای ایرانی؛ و گازوئیلی که از ایران آمده تا محاصره نفرتانگیز را درهم شکند. در سرای باصفای دوستی که قلبش به عشق ایران میتپد! آری؛ آیا این یک اشغالگری به تمام معنی نیست؟!)
مطلب را نشانش میدهم و همچنین انبوه کامنتهای کاربران را که همه به این مضمون اشاره داشتهاند که به «چنین نوع از اشغالگری مباهات میکنیم!»
خشنودیاش را با لبخندی دیگر، ابراز میکند.
الحاج همچنین از وضعیت اقتصادی لبنان که این روزها نُقل هر محفل است برایم میگوید؛ اوضاع وخامتبار مردم را فاجعهآمیز میخواند و پدیده شوم فقر را با سخنان امیر مؤمنان که «لَوْ کانَ الفقرُ رَجُلاً لَقتَلْتُه» (اگر فقر مرد بود، او را میکشتم) و «کادَ الفَقْرُ آنْ یَکونَ کُفْراً» (نزدیک بود که فقر کفر گردد» به زیبایی و عالمانه تفسیر و تجزیه و تحلیل میکند.
و بعد هم به نمونههایی از زندگی اطرافیانش اشاره میکند که طاقت شنیدن آن را ندارم و مسیر گفتگو را بهناچار تغییر میدهم.
در پایان نیز، او دو اثر مکتوب ادبی خود به نامهای «قصیدة علی (ع) ..کِیف بِقْشَعَکْ» و « قصیدة الحسین (ع) یا ابن الکِرام» را به من اهدا میکند؛ من هم مجموعهای از آخرین کتابهای انتشار یافته رایزنی را به او تقدیم میکنم و او را برای صرف ناهار به رستوران معروف «الساحة» که متعلق به مؤسسات خیریه و جمعیت ایتام مرحوم علامه فضلالله است و در قلب منطقه شیعهنشین «ضاحیة»، در حومه جنوبی بیروت قرار دارد، دعوت میکنم؛ دعوتم را بزرگوارانه میپذیرد. با شرمندگی به علت قطعی برق، ایشان را پنج طبقه و در تاریکی مطلق به پایین هدایت میکنم.
نشستمان تا نیم ساعت پس از غروب ادامه مییابد؛ هنگام خداحافظی مرا مورد لطف خود قرار میدهد و با استناد به نظر چند دانشمند جامعهشناس غربی میگوید: «صداقت گفتارت را در وجنات سیمایت خواندم!»
بازهم غافل از شرایط کرونایی، به گرمی دست یکدیگر را میفشاریم و به امید دیداری دیگر، خداحافظی میکنیم و از هم جدا میشویم.
جرج زکی الحاج کیست؟
جرج، شاعر و نویسنده برجسته مسیحی، در روستای ایعات (در منطقه بقاع لبنان) یکی از مناطق دیدنی و دشتهای دلانگیز بقاع بعلبک در جنوب لبنان دیده به جهان گشود. او در بافتی رشد و تربیت یافت که در آن صدای ناقوس کلیساها با صدای اذان گلدستهها درهم میآمیخت.
در خانوادهای از اهل شعر و ادب پرورش یافت، و این خود باعث ایجاد حس شاعرانه لطیفی در او شد که به گفته خودش، این احساسات را با تقدیم اشعاری به ساحت مقدس امام حسین نشان میدهد.
دوران تحصیلات ابتدایی را در روستای محل زادگاهش ایعات گذراند و پس از آن برای تحصیل به شهر بعلبک رفت. تحصیلات عالی را نیز در دانشگاه حقوق و علوم سیاسی دانشگاه لبنان گذراند، اما شور و اشتیاقش به شعر و شاعری در همین دوران با چاپ سرودههایی در برخی مجلات و روزنامههای لبنانی نمایان شد؛ همین احساسات قوی شاعرانه موجب شد از دانشکده حقوق به دانشکده ادبیات و علوم انسانی انتقالی بگیرد و از این دانشکده در رشته زبان و ادبیات عرب در مقطع کارشناسی ارشد فارغالتحصیل شود. پس از آن، از دانشگاه سنت ژوزف لبنان در مقطع دکتری ادبیات عرب فارغالتحصیل شد. دوره سوم تحصیلات عالی را با سفر به فرانسه رقم زد. از دانشگاه استراسبورگ در مقطع دکتری رشته ادبیات انتقادی فارغالتحصیل شد و پس از آن برای تدریس به دانشگاه لبنان بازگشت.
سالها در رسانههای جمعی، بهویژه مطبوعات، فعالیت کرد. بیش از 30 سال سابقه تدریس در دانشگاه نیز در کارنامهاش دیده میشود. در بیش از 30 کنفرانس علمی در لبنان و جهان عرب بهعنوان سخنران حضور داشت. از سالها پیش به صورت حرفهای نوشتن را آغاز کرد و تاکنون بیش از 100 عنوان کتاب و پژوهش علمی در زمینه نقد ادبی، شعر، سیاست، و مطالعات اجتماعی و فرهنگی از او منتشر شده است. او در بیش از 10 انجمن فرهنگی و آموزشی عضویت دارد و جوایز و افتخارات زیادی را در کارنامه خود ثبت کردهاست.
جرج زکی الحاج، همچنین آثار زیادی راجع به اهلبیت (ع) دارد که دو اثر مکتوب ادبی «قصیدة علی (ع)» و «قصیدة الحسین (ع) یا إبْنَ الکِرام» از شهرت بیشتری برخوردارند.
استاد در رابطه با این قصیده می گوید: در سپتامبر 2005 دوستم، شاعر بزرگ؛ جورج شکور با من تماس گرفت و از من سراغ شاعری برای روز عاشورا را گرفت. آن روز مصادف با 6 فوریه 2006بود. به دنبال شاعری بود برای مراسمی که قرار بود در دانشکده العاملیه بیروت برگزار شود. در این دانشکده هر ساله جشنواره ای برگزار میشد که در آنجا شعر آیینی خوانده میشد.
موضوع را جدی گرفتم و فرصتی خواستم تا به او پاسخ دهم. با وجود ارادتم به امام علی و امام حسین، سرودن شعر درباره آنها را به تاخیر انداخته بودم ... اما این مناسبت فرصتی شد برای آغاز سرودن شعر پیرامون سیره اهل بیت... زمانی که مطلع قصیده را سرودم با جورج شکور تماس گرفتم و دعوتش برای خواندن شعر در آن مراسم (برگزار شده در 9 فوریه 2006) را پذیرفتم. عنوان قصیده (یا ابن الکرام- قصیده حسین(ع) ای فرزند بزرگواران) بود با این مطلع:
...فتی الشّهـــــادةِ ، جئتُ الیـــــــومَ أعتــــــذرُ
منکَ السّمــــــــاحُ ... وفیکَ الشّعرُ یختَمِـــــــرُ،
ثَراکِ یا کربلا، کم لَفَّهُ عَبَقٌ،
عطرُ الألـوهـةِ فی ریّاکِ یَـنْــتَـشِرُ،
فی کلِّ حبّةِ رمـلٍ نـلتقی بطَلاً،
أرضُ الکراماتِ لم یَخْمُدْ لها سَعرُ
یــاابنَ الکِرامِ، دروبُ الظُّلمِ حالِکَةٌ ،
فالشّوکُ یَملأُها، والوحلُ والمَدَرُ ،
والرَّبُّ عَلَّمَنا: أنَّ الهُدی کَلِمٌ
تَبقی دهورًا، وکلُّ الکونِ یَنْدَثِرُ
فالحِقْدُ إنْ صالَ، عطرُ الوردِ یَـدْحــَرُهُ
والبُغْضُ إنْ طالَ، باسمِ الحبِّ یَــنْــکَسِر ...
ونُــصْرَةُ الحقِّ ، أعلی من ذُری قِمَـمٍ
أسمی البطولاتِ باسمِ الحَقِّ تُخْتَصَرُ
إیهٍ حسینٌ، وذکراکَ التی حُفِــرَتْ
فی القلبِ، فی البالِ،آیاتٍ کمـا الذِّکَرُ
تَبْقَی القَدَاسَةُ بنْتَ النَّاسِ، یَحْمِلُها
شعبٌ أبِیٌّ، ولوْ حُکَّامُهُ مَکَروا
وأنتَ تبقی علی الأیّــَّامِ قـاطِبَةً
رمــزَ الفِــداءِ ... وهمْ رمزٌ لِمَن کَفَـــروا
جوانمرد شهادت! آمدهام تا پوزش بخواهم بخشش از توست و شعر با تو گوارا میشود
سالها گذشت و در ستایش جوانمردیات نسُرودم
تا اینکه قلم به فریاد آمد و کاغذ نزدیک است
که خود را نابود کند!
شعر چه ارزشی دارد اگر آرمانها را بیان نکند؟
برتری به همین ارزشها و آرمانهاست و انسان به آنها افتخار میکند
ای کربلا! خاک تو چهقدر عطرآگین شدهاست!
شمیم پرستش و عبادت از تو به مشام میرسد
ای سرزمینِ کرامات که شعله تو هیچگاه خاموش نشدهاست!
...ای حسین ! امروز یاد تو در دلهای ما چون آیات الهی جاودان است.
استاد زکی الحاج درباره ابعاد شخصیتی امام حسین و بهویژه ظلمستیزی او، چنین آوردهاست:
«ظلمستیزی امام حسین (ع) برای دفاع از حق و حقانیت (اسلام) بود. امام حسین شخصیتی عظیم و جامع صفات انسان، انقلابی، رهبر، امام، قهرمان و فداکار بود. او جامع ویژگیهای شخصیتی و دارای ارزشها و فضیلتهای گوناگون بود. من بر این باورم که این فضیلتها مایه مباهات انسان است، همانگونه که برای شاعر منبعی الهامبخش است. یکی از اهداف من در زندگی، نگارش یک حماسه (شعری) کامل نه تنها برای امام علی، و نه تنها برای امام حسین، بلکه ـ و شاید ـ حماسهای جامع بسرایم که تمام سیره اهلبیت را در خود جای دهد. معتقدم که سیره ائمه تجلی قهرمانی است؛ آنها نماد انقلاب، ایمان، تقوا، و همچنین الگوی زندگی اجتماعی صادقانه، دینداری، و جهاد در راه خدا هستند. بهطور خلاصه، زندگی آنها جامعیت دارد و بر این باورم که سیره آنها این ظرفیت را دارد که به صورت حماسهای بلند سروده شود؛ و این هدفی است که من به دنبال محقق کردن آن هستم».
جُرج زکی الحاج، سخنان خود را با خواندن ابیاتی و با پیوند دادن امام حسین و قضیه فلسطین به پایان می رساند:
کوفِیَّةً من فلسطینَ التی ذُبحَتْ علی أیـادی فلـولٍ ... أیْنَها التَّتَـرُ فی کلِّ طفلٍ حسینٌ صامِدٌ أبدًا فی وجهِ غـازٍ ـ أمـامَ الحقِّ یَنْـدَحِرُ طفلٌ ... ! و فی مُقلَتَیْهِ النَّصْرُ مُرْتَـسِمٌ بینَ الدّموعِ، کما الأنداءُ والسَّحَرُ إنْ یُمْسِکِ التُّرْبَ، یُصْبِحْ تُرْبُهُ ذَهَـبًا و فی الوقیعَـةِ یغدو مِدْفَعا حَجَرُ!
چفیهای از فلسطین که سرش بریده شد
بهدست سلولهای خفته ... کجایند قوم تاتار!
درون هر کودکی (از ما) حسینی تا ابد پایدار
و ایستاده در برابر باطل است
باطلی که در برابر حق شکسته و نابود میشود
کودک است!
و پیروزی در چشمانش نقش بسته است
میان اشکها همچون شبنم سحرگاهان ...
اگر به خاک دستی کشد، طلا شود
و در میدان نبرد جنگاوری سخت، بهسانِ تیری آتشین است!
قصیدیه «یاإبنَ الکِرامْ» استاد جرج مورد توجه فوق العاده شاعران و ادیبان بزرگ عرب قرارگرفت، ماجد رعد، ادیب سرشناس لبنانی یادداشتی با عنوان « یاشاعر العصر » مینویسد:
جورج زکی الحاج در قصیده "یا ابن الکرام" که در مدح امام حسین(ع) سروده است، خواننده را به اعماق تاریخ می برد تا وجوه پنهان حقایق تاریخی را با واکاوی لایههای مختلف آن آشکار سازد. شاعر در این سیر و سفر تاریخی، لحظاتی در پیچ و خم های سخت و پرمرارت تاریخ درنگ می کند تا ژرفای مظلومیت، و درد و اندوه قیام حسین و خروش نهفته در آن که در گستره تاریخ جریان داشته است را به تصویر بکشد. او ابعاد متنوع و مهم تراژدی کربلا و خونین شدن قیام کربلا با خون فرزند پیامبر اسلام (ص) را با بیانی زیبا و ظرافت ادبی خاص به تصویر کشیده است.
ماجد رعد ادامه میدهد:
الحاج قصیده خود را با طلب عفو و بخشش از ساحت امام حسین به دلیل تاخیر در سرودن شعر درباره ایشان آغاز می کند. شاعر در این قصیده فوق العاده زیبا ارادت خود به امام حسین را با عبارات دُرگونه و کلماتی از جنس الماس با زیبایی هرچه تمامتر بیان می دارد. موسیقی قافیه متناسب با مقتضای موضوع و مضامین مقدس، زیبایی ترفندهای ادبی و ظرافتهای بلاغی نیز جلوه های زیبایی شناسانه این شاهکار ادبی را دوچندان کرده و آن را متمایز میسازد.
نبوغ شعری جورج زکی الحاج به گونه ای او را یاری نموده که چنان هنرمندانه واقعه دردناک عاشورا را به نظم درآورده که هم از لحاظ مناسبت با مقتصای اغراض و احساسات بیان شده پذیرفتنی باشد و هم از لحاظ بلاغی شکوهمند و متنی سرشار از عناصر زیبایی شناختی عرضه کند.
تصاویر شعری به کار رفته در این قصیده نشان می دهد شاعر معنای حیات و مرگ در نهضت عاشورا را به طور دقیق درک کرده است.
او در بخش هایی از این قصیده مقاومت لبنان را مقاومتی الهام گرفته از نهضت عاشورا قلمداد می کند و این مفهوم را با زیبایی های ترفندهای ادبی و ظرایف بلاغی بیان کرده و اینگونه سروده است:
بنازمت ای حسین اینان همان فرزندانی هستند که بسان ماه میدرخشند.
اینان نوادگان تو هستند و این مقاومت و پایداری، حماسه تو را جاودانه میکند و نقش تو را بر سنگ وجدانها ماندگار می کند
جرج زکی الحاج پیرامون کتاب امام علی اش میگوید:
در نظر داشتم که قصیدهای درباره امام علی(ع) بگویم اما این بار به شکلی متفاوت با قصیده امام حسین (ع)، هم در فرم و هم مضمون:
فرم: قصیده امام حسین به زبان عربی فصیح سرود شد، اما قصیده امام علی(ع) به زبان محاوره لبنانی، که من به هر دو شکل شعر سروده ام و دیوان های شعری به هر دو زبان دارم به این دلیل که من بر این باورم که شعر به هر زبانی که سروده شود شعر است، و هیچ زبانی در دنیا برای سرودن شعر ابداع نشده است بلکه این شاعر است که زبان شعر را ابداع میکند و هر کدام از آنها زیبایی ها و ویژگی های منحصر به فرد خود را دارد.
قصیده امام حسین در یک بحر و قافیه سروده شد، در صورتی که قصیده امام علی(ع) بیش از یک بحر و وزن داشته و قافیه های متعددی دارد.
قصیده امام حسین(ع) 60 بیت است در صورتی که قصیده امام علی(ع) 100 بیت است.
مضمون: قصیده امام حسین(ع) حول محور شهادت سرودم بی انکه وارد جزییات زندگی ایشان شوم. پیام های متعدد روز عاشورا از جمله پیام های سیاسی، اجتماعی، حکمی و دیگر مسائل را در این قصیده به تصویر کشیدم. درحالیکه قصیده امام علی(ع)، مختصرا زندگی امام از ولادت تا شهادت را شامل میشود. همچنین رخدادهای مهم تاریخ زندگی ایشان نیز در این قصیده به تصویر کشیده شده است. مسلما سلسه حوادث تاریخی مرتبط با این رخدادهای مهم را دنبال کردم؛ مهمترین مسائل از بدو تولد ایشان در کعبه تا شهادت و ارتباط ایشان با پیامبر (ص)، اسلام آوردنشان، ازدواج با حضرت فاطمه (س) دختر پیامبر(ص) و جنگ بدر، احد، خندق، خیبر و روز غدیر و وفات پیامبر، بیعت، جنگ جمل، صفین و ماجرای حکمیت، جنگ نهروان و خوارج را نیز به تصویر کشیده و در قالب شعر حماسی سرودم.
با وجود همه این تفاوتها، در قصیده امام علی(ع) احساسات و عواطفی نمایان است که در قصیده امام حسین (ع) یافت نمی شود. در این قصیده اوج شاعرانگی و صدق احساس و عاطفه بسیار عمیق آشکارا به چشم میخورد.
جرج در سخن آخر آورده است: گاهی انسان باید برخی افراد را با ویژگیهای انسانی بزرگی توصیف کند. گروه دیگری نیز هستند که شخصیت آنها الهام بخش است بگونه ای که باعث سخنسرایی و آفرینش مفاهیم و تصاویر زیبا و جدید میشوند و امام علی(ع) در دسته دوم قرار میگیرند. امام قلمت را سیراب میکند و احساساتی را در تو به جوشش در میآورد که برای شاعر ناآشنا بوده و هیچگاه به ذهنش خطور نمیکرد.
امیدوارم منِ مسیحی توانسته باشم بخشی از حق این شخصیت اسلامی که شخصیتی جهانی است را ادا کنم، چرا که ممکن است ایشان تنها شخصیتی باشند که زندگیشان را با جنگهایی که علیهشان برپا میشد سپری کرده باشند با علم به اینکه در هیچ یک از جنگها ایشان آغازگر جنگ نبوده بلکه مدافع حقیقت و حقانیت اسلام بودند. این شخصیت جهانی به جهان و انسانیت دل و جان، اندیشه و زندگی بخشیدند و ارزشهای جاودانه را مجسم کردند. بر این باورم که شاعر و ادیبی بزرگ است که بتواند با الهامگیری از این گنجینه عظیم (سیره اهل بیت) شعر بسراید.