موافقان صدا و سیما نتایج این نظرسنجی را یک پیروزی و جهش خوب برای رسانه ملی میدانند اما واقعیت این است که تلویزیون هنوز پرمخاطبترین رسانه در سطح دنیاست و این آمار را نباید به معنای موفقیت صدا و سیما دانست.
سه سال پیش آژانس تبلیغاتی زنیت در انگلیس در نتایج پژوهشی که الگوهای تغییر مصرف رسانه را دنبال میکرد، نوشت: «در حالی که قرار است در سال ۲۰۱۹ مصرفکنندگان (رسانه) ۸۰۰ ساعت را با استفاده از ابزارهای اینترنتی تلفن همراه بگذرانند، تلویزیون همچنان بزرگترین رسانه در سطح جهانی است.» بنابراین نمیتوانیم این فرضیه را طرح کنیم که اگر 50درصد مردم اخبار روز را از صدا و سیما دریافت میکنند پس نیمی از افراد جامعه ایران به اخبار رسانه ملی اعتماد دارند.
البته موافقان صدا و سیما با مقایسه یافتههای این نظرسنجی با نتایج نظرسنجی دیگری در شهریور امسال که صدا و سیما را منبع کسب خبر برای 42درصد افراد جامعه نشان داده بود، رشد 8درصدی را توفیق رسانه ملی در جلب اعتماد جامعه دانستهاند.
البته در نظرسنجی شهریور نیز صدا و سیما با 42درصد در مقابل 41.4درصد فضای مجازی، بالاترین منبع کسب خبر در جامعه بود، بنابراین اتفاق تازهای هم نیفتاده است. دسترسی آسان تمامی گروههای سنی به تلویزیون در جغرافیای شهری و روستایی سبب شده تا تلویزیون هنوز در صدر پرمخاطبترین رسانهها در ایران و دنیا به حساب آید اما این موضوع ارتباطی به محبوبیت تلویزیون ندارد، چراکه در بحث محبوبیت، رسانههای جدید در بستر تلفن همراه بسیار جلوتر از تلویزیون هستند، زیرا مخاطب در آنها تبدیل به کاربر شده و محتوا تولید میکند...
بنابراین چوب سانسور و نظارت به راحتی بر سر کاربر نیست و دولتها با فیلترینگ هم حریف رسانههای جدید نیستند و همینها باعث شده افراد هرچه بیشتر از جذابیتهای شبکههای اجتماعی منتفع میشوند کمتر سیراب میگردند. با وجود این، سهولت استفاده از تلویزیون و کمهزینه بودن آن باعث شده تا هنوز برگ برنده در دستان این جعبه جادو باشد. در همین نظرسنجی، سهم روزنامههای کشور از اطلاعرسانی اخبار به مردم عدد ناچیز 0.7درصد بود یعنی روزنامهها حتی به اندازه دوستان و آشنایان و شبکههای ماهوارهای که به ترتیب منبع اخبار برای 3.9درصد و 3.6درصد افراد جامعه در نظرسنجی مذکور بودند، اعتباری ندارند. این یافته هم مانند یافته تلویزیون در نظرسنجی اخیر عجیب نیست. اگر 50درصد تلویزیون به معنای موفقیت نیست، هفت دهم درصد روزنامهها هم فاجعه نیست، زیرا حداقل یک دهه است که غروب روزنامهها در ایران آغاز شده است و همچنان به سمت خاموشی مطلق پیش میرود.
در ایران، رقابت رسانههای جریان اصلی برای جذب مخاطب، عادلانه نیست. از یکسو، صدا و سیمای تکصدایی محبوب افکار عمومی نیست اما به لطف ویژگی اصیل و جهانیاش یعنی دسترسی همگانی به تلویزیون فعلا در نظرسنجیها پیشتاز است؛ روزنامهها در عصر حکمرانی شبکههای اجتماعی و گرانی کاغذ به ریزش خواننده، ورشکستگی و تعدیل نیرو رسیدهاند، بنابراین شناخت برنده و بازنده واقعی در این نظرسنجیها مبنای علمی ندارد.