روزنامه همشهری نوشت: «میدانم که شکل درست شعر این است: «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» اما واقعا شرایط در مورد امیر عابدزاده طوری است که راحت میشود کلمه برادر را برداشت و پدر را جای آن گذاشت. بوسه امیر بر دست احمدرضا عابدزاده در پایان بازی ایران و عراق، به لحظهای خاص و ماندگار در تاریخ فوتبال ایران تبدیل شد. در زمانهای که شاید خیلیها برای این قبیل مناسبات تره هم خرد نکنند، دروازهبان شماره یک تیم ملی ایران ابایی نداشت از این که پیش پای پدر نامدارش زانو بزند و دست او را ببوسد. این از کارهایی بود که به دل همه نشست و عصر بارانی صعود را دلانگیزتر کرد؛ از آن کارهایی که حتی اگر با بدبینانهترین نگاه ممکن بهحساب «شو» هم بگذاریم، انصافا نمایش درجهیکی بود. دستمریزاد! قشنگی داستان امیر عابدزاده اما تحقق رؤیای «صعود در سکوت» است. داستان این سالهای زندگی امیر، فقط خلاصه شد در کار و کار و کار. خیلی از آقازادههای فوتبالی حتی اگر استعداد هم داشتند، طوری در جاه و حشمت پدر گم شدند که نام درخشان و مستقلی از آنها باقی نماند. مثال میخواهید؟ به محمد پروین نگاه کنید که نهتنها مایه فخر پدر نشد بلکه در این سالها اسم سلطان فوتبال ایران را به پروندههای روغن و برنج گره زد و باعث شد بارها شایعه مصادره ویلای علیآقا سر زبانها بیفتد. برای خیلی از این نازپروردههای تنعم سخت است که روی پای خودشان بایستند امیر اما این راه سخت را با پشتکاری مثالزدنی رفت.
پسربچه کوچکی که سالهای میانی دهه ۷۰ قبل از هر بازی در کنار احمدرضا عابدزاده وسط چمن آزادی میآمد و به گرمکردن پدرش کمک میکرد، هشت سال پیش دروازهبان سوم پرسپولیس بود و بعد از حضور ناموفق در جمع سرخپوشان به راهآهن تبعید شد؛ جایی که باید از روی نیمکت کار وحید طالبلو و ایگور ننزیچ را تماشا میکرد. هیچکس آن روزها در ناصیه امیر نمیدید که روزی دروازهبان اول تیم ملی شود و جای گلری را بگیرد که با مهار پنالتی کریس رونالدو به تاریخ فوتبال ایران گره خورده است. امیر اما زحمت کشید، رنج برد و ناامید نشد. او پارسال ستاره اول ماریتیمو در لیگ پرتغال بود و امسال در دسته دوم اسپانیا با لباس پونفرادینا چشمها را خیره کرده است. فقط کافی است فیلم سیو طلایی امیر در آخرین بازی باشگاهیاش برابر هوئسکا را ببینید تا بدانید چرا دراگان اسکوچیچ چارهای جز اعتماد به او ندارد. سرمربی تیم ملی مجبور است پاداش این همه تلاش، این همه درخشش را به این پسر بدهد.
آیا حضور امیر در ترکیب اصلی تیم ملی مستدام است؟ آیا عابدزاده دوم هم رنگ بازی در جام جهانی را خواهد دید؟ معلوم نیست. همه چیز بستگی به خود او دارد. شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد علیرضا بیرانوند بعد از آن ایام سرور و ظفر بهترتیب در پرسپولیس، آنتورپ، بواویشتا و نهایتا تیم ملی ایران نیمکتنشین شود اما این اتفاق رخ داد. در فوتبال، هیچ دستاوردی ابدی نیست. ثانیه به ثانیه باید برای جایگاهت بجنگی. فعلا که فرمول امیر جواب داده و پشتکار و امید او به ثمر نشسته است. تا وقتی قاعده همین باشد، غیرممکنها یک به یک تسلیم خواهند شد.»