تراژدی غمانگیز آرمان و غزاله، این بار نه در تهران، که در بوشهر و با آشنایی فاطمه و عارف تکرار شد، اما سرانجام تلخ و مرگباری داشت. ۲۵دیماه امسال بود که خبر قتل فاطمه، دختر ۱۷ساله بوشهری که کار عکاسی هم میکرد، ابتدا در رسانههای محلی بوشهر منتشر شد. او روز ۲۶ دیماه به ما گفت قاتل فراری است و انگیزه قتل هم نامشخص است. سه روز پس از انتشار خبر قتل فاطمه، سردار حیدر سوسنی، فرمانده انتظامی استان بوشهر، از دستگیری قاتل در شرایطیکه در یکی از استانهای همجوار و حوالی مرزهای جنوبی کشور مخفی شدهبود خبر داد.
قاتل حالا در اختیار پلیس آگاهی بوشهر است و در اعترافات خود گفته که انگیزهاش از قتل فاطمه چه بوده و چطور او را به قتلهگاهش کشاندهاست. محمدرضا، پدر فاطمه همراه همسرش دیروز دوباره به اداره پلیس آگاهی رفتند تا در جریان آخرین اعترافات قاتل و انگیزه او قرار گیرند.
پدر فاطمه گفت: «در این دوره و زمانه، بسیاری از بچهها گوشی تلفنهمراه دارند و فاطمه، دختر من هم داشت. دخترم و آن پسر، از طریق انجام یک بازی اینترنتی با هم آشنا شدند. قصد دختر من فقط بازی بود، اما پسر، طی یکی دو ماهی که با دخترم بازی اینترنتی انجام میداد، به فاطمه علاقهمند شد. من از این موضوع اطلاع نداشتم و برایم هم مهم نیست کسی پشتسرم چه چیزی میگوید. خدا عالم و به همه چیز آگاه است و میداند که حقیقت را میگویم. دخترم فقط میخواست بازی کند. آن پسرگفتهبود که تو را برای ازدواج میخواهم، ولی دخترم قبول نکرده و این موضوع را هم به من نگفتهبود، اما خواهر فاطمه که با دخترم چند سال فاصله سنی دارد، به من گفت آن پسر تا یک ماه برای دخترم مزاحمت ایجاد میکرد. فاطمه هم گفتهبود میخواهم درس بخوانم و برای همین شماره او را مسدود کردهبود تا پسر به او دسترسی نداشتهباشد. پسر، اما دستبردار نبود و میخواست به هر نحوی که شده با دخترم ازدواج کند.»
دوراهی ازدواج یا مرگ؟
پدر فاطمه ادامه میدهد: «قاتل وقتی دید دخترم بههیچوجه راضی به ازدواج نمیشود، نقشه شرورانهای کشید تا او را فریب دهد. او بهصورت چت و با نام فرد دیگری با دخترم صحبت کرد و گفت مهمانی دارد و از فاطمه خواست از مجلس او عکاسی کند. دخترم، علاوهبر اینکه محصل بود، کار عکاسی هم میکرد. فاطمه هم قبول کرد و روز ۲۵ دیماه حوالی ساعت ۳ بعدازظهر به بوشهر رفت. با اینکه محل زندگی آن پسر در استان خوزستان بود، اما برای اجرای نقشهاش به بوشهر آمد و در یکی از محلات ما و به مدت ۲۴ساعت، خانهای مبله اجاره کرد و منتظر دخترم ماند. دخترم وقتی به محل رسید، تازه متوجه شد فردی که با او قرار عکاسی گذاشته، همان پسری است که از او درخواست ازدواج داشت. فاطمه که متوجه ماجرا شدهبود، تصمیم گرفت فرار کند، اما پسر او را گیر انداخت. هیچ بحث سوءنیتی هم در میان نبود. روزی که جنازه دخترم کشف شد، هنوز لباس به تن داشت و کولهپشتیاش هم پشتش بود. اگر پسر سوءنیتی داشت، دخترم جثه ضعیفی داشت و میتوانست نیت پلیدش را عملی کند، اما هدف او ازدواج زوری با فاطمه بود. وقتی دخترم میخواست از خانه فرار کند، قاتل او را به دیوار چسباند و سرش را به دیوار کوبید که شکست، بعد هم با مشت چند ضربه به صورت و فکش زد که البته در پزشکیقانونی به این ضربات اشاره نشد، اما در گزارش نوشته شده که قاتل، با یک جسم نوکتیز، ۲۶ تا ۲۷ ضربه چاقو نیز به شکم، سینه و گردنش وارد کردهاست. پس از قتل، قاتل، دخترم را تا نیمهبدنش وارد گونی کرد تا آن را پشت ماشین بیندازد و به جای دیگری منتقل کند، اما نتوانست و خودش فرار کرد.»
طبق قراریکه قاتل با پیرمرد صاحبخانه گذاشتهبود، او باید کلید را پس از ۲۴ساعت به صاحبخانه برمیگرداند. پیرمرد هر چه منتظر ماند، از پسر قاتل خبری نشد تا اینکه حدود ساعت ۸ صبح روز ۲۶ دی ماه، صاحبخانه با استفاده از کلید زاپاسی که داشت، وارد خانهاش شد و به محض ورود با جسد خونآلود فاطمه روبهرو شد.
پدر فاطمه در ادامه میگوید: «صاحبخانه بعد از کشف جسد فاطمه با برادرش تماس گرفت و گفت برادر بیا که در خانه من قتلی رخ دادهاست. ساعت ۱۲ ظهر همان روز کشف جسد بود که پلیس آمد و قتل را صورتجلسه کرد. ماموری که روز کشف جسد، بالای سر فاطمه بود، میگفت شدت ضربات چاقو آنقدر شدید بوده که از لباسهای بسیار ضخیم فاطمه که به خاطر سرما پوشیدهبود، رد شده و همه را سوراخ کردهبود. او میگفت دخترم حتی فرصت فرار هم پیدا نکردهبود. سه چهار دوربینی که در آن ساختمان بود، تمام حرکات قاتل را ضبط کردهبود. بعد هم جسد دخترم را به سردخانه انتقال دادند.»
تا لحظه انتقال جسد فاطمه به سردخانه، خانواده او هنوز از قتلی که رخ دادهبود، خبر نداشتند. پس از آن از اداره آگاهی با خانه فاطمه تماس گرفتند و گفتند گوشی تلفنهمراه پیدا شده و اگر متعلق به دختر شماست، بیایید و ببرید. پدر به هوای گرفتن گوشی وارد اداره آگاهی شد، اما آنجا متوجه شد دخترش به قتل رسیدهاست. او وقتی به سردخانه رفت تا جسد را شناسایی و تحویل بگیرد، توان نزدیک شدن به جسد او را نداشت؛ چراکه او عاشق فاطمه دردانه و ته تغاریاش بود.
مجازات در ملأعام
پدر با لحن بسیار غمباری میگوید: «من دخترم را خیلی دوست داشتم. قاتل طوری به صورت دخترم ضربه زدهبود که او را نشناختم. در سردخانه، ۱۰ دقیقه تمام او را در آغوشم گرفتم و سرش را نوازش کردم. ضربات چاقو طوری زده شده بود که همچنان از کاور جنازهاش خون میچکید. شما من را نمیشناسید، اما اهالی اینجا میدانند آزارم حتی به یک مورچه هم نرسیدهاست. نمیدانم این چه مصیبتی بود که سرم آمد. دخترم خیلی مظلوم بود. خود قاتل در اعترافاتش گفتهاست وقتی دیدم دختر موردعلاقهام حاضر نیست با من بماند و ازدواج کند، به ناچار او را به قتل رساندم. آن پسر ازدواج زوری میخواست. متاسفانه این رویه را برخی پسران در پیش گرفتهاند که اگر دختر مورد علاقهشان با آنها ازدواج نکند با هیچکس هم حق ازدواج ندارند. با این طرز تفکر بود، قاتل که دانشجوی حدودا ۲۳ ساله است، به خودش اجازه داد دخترم را به قتل برساند.»
پدر دو درخواست از مسؤولان بوشهر دارد: «همه چیز پرونده مشخص است و قاتل هم به همه چیز اعتراف کردهاست. ما میخواهیم مسؤولان با سرعت عمل بیشتری به پرونده رسیدگی کنند و قاتل در ملأعام، در شهرمان، اهرم تنگستان به دار آویخته شود.»