همین روزها که او بهطور ناگهانی در استرالیا درگذشت، علاوه بر احساس غمی عمیق از فقدان نیروی فعالِ مردی طبیعتدوست و عاشق، میتوان روند زیست هنری او و تأثیری را که بر گفتمان هنری ما داشت و دارد، بررسی کرد؛ عرصههای کاری والامنش در بازیگری و سپس در هنرهای تجسمی همگی تعلقات اجتماعی او را گواه هستند.
او که در سالهای 40 شمسی علاقه وافری به تئاتر داشت، در جشن هنر شیراز سال 47 با گروه بیژن مفید جایزه بهترین نمایشنامهنویسی را برای بیژن مفید به ارمغان آورد. این نمایش که با لحنی انتقادی روند اجتماعی ایران را بازتاب میداد، طی 60 سال به منبع الهامی برای هنرمندان تبدیل شد و در خاطره جمعی ما مرکزیتی یافت و به ابزار تحلیل موقعیت جامعهشناسانه مبدل شد.
تموجات فکری والامنش در درگیری با پدرش و فعالیت تئاتر به مهاجرت انجامید (در سال 52). او که در سال 49 رشته نقاشی را در دانشگاه تهران به اتمام رسانده بود، تحصیلات خود را در دانشگاه استرالیای جنوبی تکمیل کرد. او با بیش از 40 نمایشگاه انفرادی هنرمندی فعال و جستوجوگر بود.
والامنش اگرچه در تهران متولد شد، اما کودکی را در کویرهای سیستان و بلوچستان گذراند؛ در افقهای بلند و فرمهای ساده و زیبای ساخته نیروهای طبیعت، سالهای کودکی زمانی است که منِ عمیق و واحد هر فرد شکل میگیرد. این مسیر در والامنش جریان ابدی گفتوگوی وی با هستی طبیعی را شکل داد. بعدها در استرالیا به همان طبیعت بازگشت و در جنوب این کشور طی زندگی با بومیان استرالیایی تجارب زیبایی به دست آورد.
نخستین برخورد من با حسین والامنش برمیگردد به سال 91 که هر دو در نمایش گروهی (بینابینیت) با هنربانی حمید سوری در گالری ماهمهر شرکت داشتیم. کارهای همگی هنرمندان حاضر در نمایشگاه، در عرصه مفهومی و فضایی ورای رسانههای متداول بودند. والامنش در ایران نبود و سعید روانبخش مسئولیت چیدمان اثر او را بر عهده داشت. در برخورد با قطعات ساده و مفهوم زیبای کار وی شعف زیادی داشتم و این کار از آثاری بود که در خاطره من حک شد. در همین سال والامنش به آرتفر دوبی رفت ولی در محیط اقتصادمحور هنر دوبی زیاد دوام نیاورد. سال 96 در نمایش انفرادی وی تحت عنوان «از کجا آمدهام» در گالری آران از نزدیک با هم گفتوگو کردیم. او را بسیار حساس و دقیق یافتم. آثارش بهراحتی اجرا میشدند و مفهوم محوری اصالت از هنر بومی ایران و تأثیرات فرهنگ و هستیشناسی ایرانی در گفتهها و آثارش موج میزد. والامنش از مسیرهای راهگشای هنر ماست که حقیقت اندیشه و ارمغان فرهنگ ما را در تمام دنیا ارائه داد.
در همان نمایشگاه 96 آثارش درگیر ماندگاری بودند و ارائه او از کلماتی چون عشق، مستی، هستی و... نشان از تعلق و رویکردی کنشگرایانه داشت که در گریز از فرم و صورت، کلیتی منسجم را براساس ایجاد تجربه زیباییشناسانه برای مخاطب شکل میداد.
او آنچنان میآفرید که زیسته بود و دغدغههای گسترده زندگی خود و انسان ایرانی را در عرصه جهانی به نمایش میگذاشت. او فارغ از تأثیرات گفتمان نمایشی هنر، بیان شرقی را حقیقتِ بودن و تطور زیستن مطرح کرد. با فقدان وی بیشک تأثیرات حضور او در ایران بیشتر مطرح میشود.
بیشک مهاجرت برای بسیاری از هنرمندان میتواند روند فقدان را پدیدار کند؛ اما او از معدود هنرمندانی است که این روند را در بازگشتی معناجو مطرح کرد؛ بازگشت وی خارج از فیزیک حضورش دیده میشود. او بازگشتی در جهت قوام معنایی هنر ایرانی انجام داد. در نمایشهای سالهای اخیر در ایران تأثیر گستردهای بر این فضا داشت. در آخرین نمایشش در مرکز اسلامی پاریس تحت عنوان «این نیز بگذرد» کماکان به ایران میاندیشید.