ديدی که با اين دل چه ها کردی و رفتی ؟
من با تمام هستی ام دل بر تو بستم
اما تو دل از من سوا کردی و رفتی
_______________________________
ای دلم زهر جدايي را بخور
چوب عمري بي وفايي را بخور
اي دلم ديدي که ماتت کرد و رفت
خنده داي برا خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم اين بهار افسردني اس
من که گفتم اين پرستو رفتني است
آه عجب کاري بدستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل
ديدی ای دل عاقبت زخمت زدند
گفته بودم مردم اينجا بدند
ديدي اي دل ساقه جانت شکست
آن عزيزت عهدو پيمانت شکست
ديدي اي دل حرف من بيجا نبود
از براي عشق اينجا جا نبود
ديدي اي دل دوستيها بي بهاست
کمترين چيزي که ميابي وفاست
_______________________________
شاخه ي ياسي که من دادم به دستت
بر زمين اي گل تو انداختي و رفتي
نازنين بر خاک راهت من نشستم
نيم نگاهي سرد به من کردي و رفتي
نباشي همه چيز بهم ميخورد …
حالم از خودم
تعادل احساسم
دستهاي خالي ام
بي وفايي دنيا و تنهايي من
_______________________________
تو از عشقت حذر کردي و رفتي
تو بي يار و کسم کردي و رفتي
در اين مکاره بازار پليدي
تو يارت را رها کردي و رفتي
اي يار جفا کرده پيوند بريده
اين بود وفاداري و عهد تو نديده
در کوي تو معروفم و از روي تو محروم
گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده
______________________________
در غزل آمدي و من ، و تو را ما کرد
دست خوش، عشق مرا باز هويدا کردي
بي تو در عمق دل از عشق اثر هيچ نبود
تو به آن ديده مرا فاش چه رسوا کردي
ای اشک، آهسته بسوز که غم زياد است
ای شمع، آهسته بسوز که شب دراز است
______________________________
هر چه کردم به ره عشق وفا بود ، وفا
وانچه ديدم به مکافات جفا بود ، جفا
شربت من ز کف يار الم بود ، الم
قسمت من ز در دوست بلا بود ، بلا
مرا از خودت دور کردي و رفتي
مرا زار و رنجور کردي و رفتي
من از عشق تو مست و سيراب بودم
مرا خالي از شور کردي و رفتي
من از گرمي زندگي با تو گفتم
مرا سرد و نا سور کردي و رفتي
براي تو چيدم هزاران ستاره
مرا تار و بي نور کردي و رفتي
_______________________________
اي بي وفا ز داغ تو در دل شرر فتاد
وز ديده اشک غم ز محبت ثمر فتاد
جورم چنان بدل بنمودي که قلب من
گرديده پاره پاره و از تن بدر فتاد
رفتي ولي بدان
قلبي را که شکستي گارانتي نداشت
براي هميشه سوخت
_______________________________
روزگاري دلبري کردي و رفتی
يک نگاهي سرسري کردي و رفتی
در نگاه خسته ام چه ديدي آيا ؟
فکر يار ديگري کردي و رفتي
_______________________________
رهگذري بودم تو آواره ام کردی
سرنگ عشق را تو تزريقم کردی
ساده اي بودم در اين حوالی
تو آمدي کم کم آلوده ام کردی
درد دارد به خاطر کسي که با نسيمي ميرود
خودت را به طوفان بزني
_______________________________
آمدي و رفتي و دل تازه شد
هاي و هوي دل بلند آوازه شد
آمدي و هرچه غم آواره شد
رفتي و اندوه صد اندازه شد
_______________________________
ديدي آن را که تو خواندي به جهان يارترين
قلب را ساختي ز عشقش سرشارترين
آن که ميگفت منم بهر تو غمخوار تري
چه دل آزار ترين شد، چه دل آزار ترين …