به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، شب گذشته رامبد جوان در برنامه خندوانه میزبان نوید محمودی کارگردان و تهیه کننده سینما و تلویزیون بود.
محمودی درباره مهاجرت گفت:هر جای دنیا مهاجرت سخت است وصادقانه اش این است که شما سرزمین خود را از دست میدهید و به یک سرزمین دیگری پناه میبرید و احساس میکنید جایی که آمدید تو را نمیپذیرند سخت است. اما این اتفاق در ایران کمتر است چراکه هم زبان، هم فرهنگ و نقاط مشترک بیشتری داریم.
وی ادامه داد: من از ۹ سالگی میدانستم که فیلم میسازم شاید خنده دار باشد، اما جایگاه خودم را میدانستم. یک روزی پشت صحنه خانه سبز رفته بودم و با آقای بیرنگ درباره قصهای صحبت کنم و آنجا گفتم ۲۰ سال دیگر شما مطمئن باشید من سیمرغ گرفتم! حتی در پشت صحنه فیلم چند متر مکعب عشق میگویم من و جمشید سیمرغ میگیریم و شما بقیه تلاشتان را کنید و همین اتفاق هم افتاد.
این کارگردان عنوان کرد: به خاطر اینکه میدانم خانوادهها برنامه را میبینند میخواهم بگویم مطمئن باشند آن چیزی که خودشان میسازند میشوند لطفا آدم ترسو، بزدل از خودشان نسازند!
محمودی در پاسخ جوان درباره اینکه اگر یک بیلبورد بزدگ داشته باشد روی آن په مینویسد گفت: در مینویسم از مادر در دنیا مهمتر نیست، مادرم سرطان داشت و ۸ روز بعد از عقد من از دست دادیم. رونا اسم مادرم بود، از خواهر و برادرها خواستم این اسم برای من است و نام دخترم را رونا گذاشتم. من با دخترم رفیق هستم و به نظرم اولین مردی که درک میکند پدرش است و اگر من با او دوست باشم میتواند در جامعه مردها را درست انتخاب کند و همسر خوبی انتخاب کند و حتی در شغل خود ارتباط خوبی با مردها داشته باشد.
کارگردان فیلم هفت و نیم درباره تاریخ تولد متفاوت خود گفت: من سه تاریخ تولد دارم، در اصل مادرم میگوید اول مهر ۵۶ به دنیا آمدم، بعد گفت فکر کنم ۵۸ باشی، چون مقطعی به پاکستان مهاجرت کردیم، تاریخ تولد را تغییر دادیم. اما الان که با هم صحبت میکنیم در شناسنامه متولد ۵۹ هستم!
در بخشی جناب خان حضورپیدا کرد و به محمودی گفت: نوید یک فیلم به اسم شکستن همزمان بیست استخوان دارد که این فیلم، الگوی من است؛ یک روز از روی آن یک فیلم نامه مینویسم به اسم شکستن همزمان سی استخوان! میخواهم رامبد در آن بازی کند و همزمان ۳۰ استخوان آن را بشکنم.
محمودی گفت: من و جمشید برادرم چند تله فیلم در تلویزیون ساخته بودیم، اما برای ساخت اولین فیلم خودمان ۳ سال رفت و آمد داشتیم تا پروانه ساخت بگیریم.
جناب خان گفت: شما آشنا داشتید! مگر برادرتان ارشاد نیست سریع به او میدادید تا برایتان درست کند.
محمودی گفت: اسم برادرم ارشاد است؛ آن سازمان وزارت فرهنگ و ارشاد منظورم بود.