صدا صدای دمام بود و فلوت و تنبک و پرکاشن که در سالن سرخ طنینانداز بود. نوای خوشآهنگ دختران سیمابیپوش گروه کرال از پشت میکروفنها به کمک آمده بود تا مخملگونش کند و نوازندگی «ارمیا» از پشت پیانو را ریتمدارتر. شقایق و اعظم و مهتاب و تکتم بلند میخواندند و از گوشه چشم به سیامک و بردیا و مهدی چشم دوخته بودند تا انگشتانشان ریتمهای درستِ تنبک و پرکاشن و دمام را ضرب بگیرند. مرتضی تکنواز گروه اما رسا و رها صدایش را به بیرون پرتاب میکرد تا جمع حاضران نشسته بر روی صندلیهای مخملی سالن، همانها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و لبخند از لبانشان کمرنگ نمیشد، بیش از همیشه تواناییهای خودش و همگروهیهایش را باور کنند: «ای ایران،ای مرز پرگهر» را بلندتر از همیشه خواند و شقایق و اعظم و مهتاب و تکتم بمی صدایش را گرفتند. ارمیا، کوچکترین نوازنده گروه، با دستان ظریفاش در انتهاییترین بخش سن، پشت پیانو، کلیدها را نوازش میکرد و ریتمهایش را نه با چشم که با گوش و تکانهای سر هماهنگ میکرد، او نتهایش را از بر بود در دل.
بعدازظهر جمعه برای تمام ٤٠٠ نفر حاضر در سالن سوره حوزه هنری، شب ویژهای بود؛ درست مثل نام گروه: «ارکستر ملی ویژه.» تمام ٢٠ نفر روی سن نقرهگون، تکتکشان آدمهایی خاص هستند. آنها معلولیتهای ذهنی و جسمی و حرکتیشان را پشت صحنه جا گذاشتند و حالا رو به چند صد نفر دستها را روی فلوت و تنبک و دمام و پیانو و کمانچه قفل کردند تا بگویند: «ما میتوانیم». لوریس چکناواریان اجرایشان را سراسر عشق خواند و مریم گیلاسیان، رهبر ارکستر، آنها را پیامبران صلح معرفی کرد: «این گروه با هدف برقراری صلح در جهان راهاندازی شده است.»
دو سال پیش بود که مریم گیلاسیان تصمیم بزرگی گرفت؛ میخواست گروه ارکستر ملی ویژه ایجاد کند، خودش کارشناسی ارشد روانشناسی کودکان استثنایی داشت و تحصیلکرده کنسرواتوار موسیقی. ٢٢ سال پیش، مرکز موسیقی بهپوش را در استان گلستان راه انداخته بود و با گروهش که هر کدام معلولیتهای خاصی دارند، اجراهای موفقی در کشور داشت، حالا دیگر وقت آن بود تا گروه را بزرگتر کند. شهر به شهر سراغ معلولانی رفت که در نوازندگی استعدادهای ویژهای دارند: «مارکوپلو شده بودم.» چندین ماه طول کشید تا توانست این ٢٠ نفر را جمع کند و میگوید که تعدادی از این افراد را بهزیستی شهرستانها به آنها معرفی کرده است؛ ٢٠ نفری که ١٧ نفرشان اختلال ذهنی دارند و به قول خودش ضریب هوشیشان ٤٥ تا ٧٠ است: «اگر از نظر علمی بخواهیم به ماجرا نگاه کنیم، آنها اصلا نمیتوانند نت بخوانند.» سه نفرشان هم نابینا هستند. خانم گیلاسیان، پیش از اجرا از حاضران در سالن عذرخواهی میکند: «این اولین تجربه گروه روی استیج است؛ اگر کم و کاستی داشتند، ندیده بگیرید و به جایش عشق را ببینید.»
صدای تنبک سیامک بلندتر شد، ارمیا او را همراهی کرد، بردیا هم با دمامش به کمک آمد و از سمت راست سن صدای فلوتنوازان آهنگین شد. آنها اینبار ترانهای برای شیراز خواندند؛ با لهجهای شیرازی. برای پل خواجو هم خواندند، چند قطعه بندری هم اضافه کردند، در میان اجرایشان به ترانههای عربی و انگلیسی هم رسیدند، همه را از بر خواندند. نوای سازها در نت «گل گلدون من» افسانهای شد و در «ای ایران» اساطیری. آنها زیاد خواندند، زیاد اجرا کردند، بدون توقف، بدون برگهای در جلوی رویشان و بدون استراحت. اجرای آخرشان بیوقفه بود، چندین ترانه را با هم خواندند و چندین نت را با هم نواختند. حاضران، تمام آن ٤٠٠ نفر، چندینبار برایشان به پا ایستادند و دست زدند، صداها اوج میگرفت، صدای دست و احسنت گفتنها از پایین سن و صدای همآوایی و همنوایی از بالای سن.
ساعت از هشت گذشته بود که اجرا تمام شد. کوچکترین نوازنده ارمیا بود، کودک سیزدهساله پیانیست که دنیا را با چشمان دیگری میبیند. مادرش میگوید ارمیا جزو رتبههای اول استانی است؛ در ٦ ماهگی به دلیل وجود ژنی در استخوانش نابینا شد و حالا پیانو همه زندگیاش شده: «دلش میخواهد آهنگساز شود».
بزرگترین نوازنده، سیامک، مرد چهلوپنجساله است که معلولیت ذهنی دارد. او در تئاتر هم بازیهای موفقی داشته: «دوست دارم آنقدر تنبک بزنم تا جوانها برای یادگیری تنبک سراغم بیایند. دوست دارم استاد تنبک شوم.» سمیرای سیوپنجساله، تکنواز پیانوست و نقاشی میکشد: «میخواهم نمایشگاه نقاشی برگزار کنم.» مهدی فلوت و گیتار برقی میزند. فرید هم سابقه ١٠ ساله در نوازندگی فلوت دارد. بنیامین گیتار مینوازد، تکخوان گروه هم هست، اعظم و مهتاب و شقایق در گروه کرال، هادی پرکاشن میزند، مرتضی تکخوانی میکند، علی کمانچه مینوازد، مهدی گیتاربی و بردیا دمام. چشمان مادر بردیا، خیس است و گفت که پسرش از کودکی دمام میزده، در آموزشگاه اوتیسم با گروه خانم گیلاسیان آشنا شده و حالا یکسال است که به صورت فشرده تمرین میکند: «تنها چیزی که بردیا را وارد اجتماع کرد، همین موسیقی بود.»
اجرا که تمام شد، هر کدام روی سن آمدند و لوحهایشان را از دستان هنرمند لوریس چکناواریان گرفتند؛ مسئولان سازمان بهزیستی تهران و استان گلستان هم بودند.
اجرای ارکستر، یک معجزه بود
لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر که در میان دعوتشدگان این مراسم بود، اجرای گروه را فوقالعاده خواند و به «شهروند» گفت: «من نمیخواهم از نظر تکنیکال و موزیکال صحبت کنم، آنچه در این اجرا اتفاق افتاد، یک معجزه بود، کنسرت عشق بود، تمام نوازندگان با عشق اجرا کردند که به ندرت میتوان در میان نوازندهها چنین چیزی را پیدا کرد. شب عشق بود.» او معتقد است وجود چنین گروههایی یکی از نیازهای کشور است: «ما با این اجراها کامل میشویم، هم حال خودشان خوب میشود و هم حال ما. امیدوارم دولت و مردم برای ادامه کارشان کمک کنند.» ارکستر ملی ویژه، از دل گروه «لگاتو» بیرون آمده؛ گروهی که در یکسال گذشته، به صورت فشرده تمرینهای فراوانی داشته، سه ماه یک بار اردوی یک هفتهای داشته که اعضایش روزانه بیش از هشت ساعت تمرین میکردهاند: «تعدادی از پسران گروه، عضوی از مرکز بهپوش بودهاند، اما مابقی از شهرهای دیگر شناسایی شدهاند.» به گفته گیلاسیان برای این گروه هزینههای زیادی شده، درحالیکه بعضی از این افراد، توانایی مالی خاصی نداشتهاند، حتی یکی از آنها پول خرید کفش نداشت: «کفش برادرش را گرفتیم، کلی پنبه و پارچه داخلش گذاشتیم تا اندازهاش شود.» خانم گیلاسیان میخواهد اعضای گروه را به اشتغال برساند، میخواهد آنها خودشان درآمدزایی داشته باشند، قرارداد امضا کنند و در ازای فروش بلیت پولی به آنها برسد: «اعضای این گروه حتی امضا زدن هم بلد نبودند، ما به آنها یاد دادیم.» گیلاسیان دو هدف دارد؛ یکی اجرای ارکستر در ایران و جهان و هدف دوم، تلاش برای پایان دادن به جنگ در دنیاست. او گفت که در ایران گروهی با این میزان توانایی و این تنوع نوازندگی وجود ندارد، ارکستر ملی ویژه، نخستین گروهی است که با نوازندگی افراد معلول فعالیت میکند و حالا او اعلام کرد هر معلولی که توانایی خاصی در نوازندگی دارد، میتواند از طریق صفحه اینستاگرام «special orchestra » ارتباط بگیرد، ابزارهایی برای سنجش میزان توانایی افراد وجود دارد: «ما به این گروه میگوییم ویژه، اما نه به این معنی که اعضای گروه مشکلی دارند، میتوان نگاه دیگری به آنها داشت و ویژگیشان را در خاصبودن تواناییشان دید.»
نخستین مراسم رونمایی از ارکستر ملی ویژه، با اشکها و لبخندهای فراوان تمام شد، چشم مادران از اشکهای جمعشده برق میزد، پدران در گوشهای ایستاده و به فرزندانشان نگاه میکردند، هر کس از شهری آمده بود و حالا نظارهگر هنرنمایی فرزندش. دقایق پایانی مراسم، روی سن جای سوزن انداختن نبود. صدای شاتر دوربینها میآمد و موبایلهایی که برای گرفتن سلفی، بالا و پایین میرفت. همه هیجانزده بودند، اعضای گروه، در گوشهگوشه سالن ایستاده و از سوی حاضران تحسین میشدند، هیچکس انتظار این همه هنر را نداشت، آنها همه را غافلگیر کردند. حالا هم در انتظار نخستین اجرای رسمیشان در کیش هستند. قرار است این بار مقابل صدهزار نفر بنوازند.
آوازی برای صلح
صدا صدای دمام بود و فلوت و تنبک و پرکاشن که در سالن سرخ طنینانداز بود.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران