hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > فرياد خاموش‌ِ واژه‌ها

فرياد خاموش‌ِ واژه‌ها

ادبیات به نوعی چوب دو سر طلاست. ادبیاتی‌ها امروزه هم از جانب علاقه‌مندان به ادبیات کلاسیک و هم از جانب قدرت کوبیده می‌شوند

سانسور نه ممکن است و نه مفید، اگر شعری بنویسیم که از اول تا آخر مشغول فریاد زدن موضوعی باشد، با حذف یک خط از آن نمی‌توان صدایش را خاموش کرد

از دلایل بالاتر بودن کیفیت ادبیات زنان در ایران، می‌توان به این اشاره کرد که زنان می‌دانند چه می‌خواهند اما نمی‌توانند به آن برسند. زن در ایران دچار از هم گسیختگی‌ و این بهترین شرایط برای نوشتن داستان است

هر ساله در هفته‌ کتابخوانی و در روز کتابگردی، کتابفروشی‌ها حال و هوای دیگری دارند،لبريز از علاقه‌مندان به كتاب هستند و پر بحث درباره بحران ها و مشكلات ادبيات.به همين مناسبت در روز پنج‌شنبه،يكم آذر سال جاري و همزمان با روز كتابگردي،در نشر مركز نشست‌هایی انجام شد که دریکی از آن‌ها مهدی ربی(داستان نویس)، مصطفی مستور(نویسنده و پژوهشگر) و امیرحسین خورشیدفر(نویسنده و روزنامه‌نگار) حول محور معضل ادبیات داستانی امروز و وجود بحران در آن به گفت‌وگو نشستند.

جاي خالي توليد فكر

در ابتدای بحث مصطفی مستور نویسنده‌ کتاب «استخوان خوک» و «دست‌های جذامی» درباره‌ اساس وجود بحران در ادبیات امروز گفت: «وجود بحران در ادبیات، کلی ا‌ست اما چیزی که به شکل پیشینه وجود دارد، این است که به نظر می‌رسد هنر در ایران دچار یک معضل اساسی است. مثل مساله‌ روشنفکری، تولید علم، نقد و ... به نظر من ریشه‌ آن نيز در چند چیز است.برای مثال به لحاظ تاریخی هنر ما مبتنی بر فلسفه نیست و به قول استاد شفیعی کدکنی ما در 200سال اخیر تولید فکر نداریم، به همین دلیل است که در هنرمندان ما چیزی به عنوان فردیت شکل نمی‌گیرد. این در حالی‌ است که جوهره‌ هنر از همین نقطه شروع می‌شود.آثار هر نویسنده ریزش فکر او هستند و غنی شدن فردیت در نویسنده بر نوشته‌ او تاثیر می‌گذارد. آنچه که ما امروزه به عنوان داستان می‌شناسیم، محصول غرب است و تفاوت مهم و ماهوی‌اش با آنچه درگذشته وجود داشت، همین مساله‌ وجود فردیت در آثار است.داستان نویس امروزی در تلاش است تا چیزی را بیافریند که وجود خارجی ندارد.آنچه نویسنده روی کاغذ می‌آورد از عدم می‌آید و بیس و سنگ‌بنای آن بیش از هرچیز به فردیت بازمی‌گردد و در واقع می‌توان چنین گفت که هر چه فردیت بزرگ‌تر باشد اثر نیز بزرگ‌تر است».

او ادامه داد: «اثر هر نویسنده ریزش فکر اوست و همه‌ مشکلات ما در ادبیات و هنر بازمی‌گردد به اینکه ما هنوز نتوانسته‌ایم فردیت‌های عمیق خلق کنیم و هنرمان با مفهوم اندیشه بیگانه است».

به دنبال جبران عقب افتادگي تاريخي

در ادامه‌ بحث، مهدی ربی نویسنده‌ کتاب «آن‌گوشه‌‌دنج‌سمت چپ» گفت: «ابتدا باید معلوم شود که وقتی در مورد بحران در ادبیات حرف می‌زنیم در مورد چه حرف می‌زنیم و چه کسی حرف می‌زند؟ واقعیت این است که انسان‌های متفاوتی با دیدگاه‌های مختلف درباره‌ این موضوع صحبت می‌کنند. عده‌ای معتقدند به دلیل خوانده نشدن کتاب فارسی، بحران در خوانش آثار فارسی‌ است، عده‌ای فکر می‌کنند ادبیات ما خالی از محتواست و به همین دلیل بحران ادبیات در اندیشه است. عده‌ای معتقدند بحران در نقد ادبی‌ است و در نتیجه صحبت از بحران در ادبیات امروز یک کلاف سردرگم است. ادبیات مانند خیلی چیزهای دیگر از جمله دانشگاه، عکاسی، سینما و ... در پی جبران عقب افتادگی تاریخی‌ است. مهم‌ترین مساله‌ ادبیات امروز آموزش است.بسياري از رشته‌ها مانند سینما،تئاتر و ... امروزه در ایران آکادمی دارند. اما ادبیات به نوعی چوب دو سر طلاست. ادبیاتی‌ها امروزه هم از جانب علاقه‌مندان به ادبیات کلاسیک و هم از جانب قدرت کوبیده می‌شوند. آن‌ها به نوعی تحت فشارند.ما قادر به ایجاد جایگاهی برای ادبیات داستانی حتی در رشته‌های دانشگاهی نبوده‌ایم.درست است كه نبوغ، همیشه توانایی نشان دادن خود را دارند،دانش انباشته رشد می‌کند و تلاش‌های فردی شکل می‌گیرد و افراد خود را نشان می‌دهند ولی هر چه در زمان به سمت جلو می‌آییم تعداد افرادی که سطح دانش انباشته را در خود رشد داده‌اند، کمتر می‌شود. امروز در تمام دنیا پذیرفته شده که ادبیات باید در سطحی آموزش داده شود. ما نمی‌توانیم برای ظهور مجدد نوابغی مانند ساعدی، هدایت، بیضایی و ... صبر کنیم. تا وقتی که به نوعی بحث آموزش را مثل باقی رشته‌ها برای رشته‌ ادبیات داستانی که بتواند نثر بنویسد، نداشته باشیم، اوضاع همین است. می‌توان در کنار خاقانی، هدایت هم تدریس کرد. برای مثال از ضعف‌های آموزش در ایران این است که بچه‌ها بزرگ می‌شوند بدون اینکه حتی بدانند کتابی تحت عنوان «تهران مخوف» وجود دارد. ادبیات باید تبدیل به یک جریان شود. اگر وجود بحران در ادبیات را قبول کنیم، اساسی‌ترین مساله بحران آموزش است. آوانگاردترین فیلسوف‌های غربی در بهترین آکادمی‌های فلسفه در آلمان، فرانسه و ... تحصیل کرده‌اند، اگرچه که بعد از تحصیل آن کرسی را به چالش کشیده‌اند اما ایرادی در چنین کاری نیست. ولی بحث آموزش بحثی‌ است که دیر یا زود باید به آن پاسخ داد و بچه‌ها در دوران پیش از دانشگاه لااقل باید تنه‌ ادبیات مدرن 150 سال اخیر را بشناسند».

خورشیدفر بحث را چنین ادامه داد: «بحران امروز ادبیات داستانی در ایران محرز است. ما در داستان نویسی دچار مساله‌ خاصی هستیم که با سینما و ... تفاوت دارد. حیرت‌انگیز است که دانش آموز در ایران 12 سال درس می‌خواند بدون آنکه یک رمان از ادبیات کشور راخودش خوانده باشد. تا امروز هیچ نهادی در ایران این تعهد را برای خود قايل نبوده است که آثار تولید شده در یک سال را بخواند و بررسی کند. کسی نمی‌داند نویسنده‌های ایرانی راجع به چه سوژه‌ای بیشتر می‌نویسند، از چه تکنیک‌هایی بیشتر استفاده کرده‌اند، متاثر از چه بوده‌اند و ...».

زن در ايران دچار از هم گسيختگي است

در ادامه مصطفی مستور درباره تاثير عدم فردیت و بحران تولید اثر بر داستان امروز ادامه داد: «آنچه امروز تولید می‌شود شبه داستان است. اگر منظور از بحران در ادبیات خوانده نشدن آن است، این سوال پیش می‌آید که آیا با خوانده شدن آن توسط مخاطبان دیگر بحرانی وجود نخواهد داشت؟ به نظر می‌رسد که ادبیات عامه پسند، مخاطبان و خوانندگان بسیاری دارد. اما به زعم من ما ادبیاتی نداریم که بحران داشته یا نداشته باشد. اگر برنامه‌های تمام شبکه‌های تلویزیون ملی را در یک کفه‌ ترازو و در کفه‌ دیگر آن یکی از فیلم‌های میشائیل هانکه را قرار دهیم، باز کفه‌ فیلم هانکه سنگین‌تر است. دلیل چنین اتفاقی این است که هانکه یک فیلمساز فیلسوف است. شما پس از دیدن اثر او دیگر آن آدم قبل نخواهید بود».

این نویسنده در پاسخ به این پرسش که ملاک برتری اثر چیست، افزود: «برای مثال در مورد عشق‌های مثلثی آثار مختلف و اغلب ضعیفی تولید شده اند، اما کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» اثر زویا پیرزاد در همین رابطه است. دلیل تفاوت این اثر با آثار دیگر، وجود نگاهی تازه به مقوله‌ای بسیار کلیشه‌ای و تکراری‌ است. پس می‌توان به چنین موضوعی نیز با نگاهی تازه پرداخت. جامعه به دلیل تولید اندیشه در آن زایاست اما چیزی که وجود ندارد، نقد سازنده است. هر داستان چهار رکن اصلی از جمله زبان، شخصیت، ساختار و درون مایه دارد و از این چهار مورد، زبان و ساختار معطوف به فرم و دو مورد دیگر معطوف به اندیشه هستند. چیزی که ادبیات امروز ما از آن رنج می‌برد، عدم وجود عنصر جذابیت است و در مورد مبحث آموزش نیز، به نظر من از کلاس‌های نوشتن خلاق، نویسنده بیرون نمی‌آید. می‌توان به نویسنده گفت چه ننویسد اما هرگز نمی‌توان به او آموزش داد که چه بنویسد، دلیل چنین اتفاقی بسیار روشن است زیرا هنر از جنس خلاقیت، اما نقد و آموزش از جنس علم است. هنر گزاره‌های علمی درست و غلط برنمی‌دارد. از دلایل بالاتر بودن کیفیت ادبیات زنان در ایران، می‌توان به این اشاره کرد که زنان می‌دانند چه می‌خواهند اما نمی‌توانند به آن برسند. زن در ایران دچار از هم گسیختی ا‌ست و این بهترین شرایط برای نوشتن داستان است».

نويسندگي يك رشته همه كاره هيچ كاره است!

مهدی ربی،داستان نويس، بحث را این‌گونه ادامه داد: «کانت در رساله‌ زیبایی شناسی، درباره‌ نبوغ چنین می‌گوید: نبوغ محل انباشت دانش است و مهارت آن‌قدر رشد می‌کند که به بازی می‌رسد، آن بازی نبوغ است. چرا باید یک نفر برای کسب تجربه مچاله شود؟ در اینکه رنج‌ها ادبیات را پرمایه می‌کنند، بحثی نیست. در اینکه انسان‌ها فردیت دارند، بحثی نیست. اما نویسندگی یک رشته‌ همه‌کاره هیچ‌کاره است. نمی‌توان همیشه منتظر نبوغ ماند. اگر کسی مهارت ندارد و دانشی در او انباشته نشده است، چطور می‌توان انتظار نبوغ داشت؟ ما باید اندیشه‌ انتقادی را رشد بدهیم. باید آموزش داده شود. منابع خوانده شود. تحصیل داشته باشیم. منِ نویسنده راه خود را می‌دانم اما آن‌ها که نمی‌دانند و تجربه ندارند، چه؟ چقدر باید منتظر یک همینگوی 24 ساله باشیم که در جریان جنگ و انقلاب و بحران‌های پر تلاطم اجتماعی اثری فاخر بنویسد؟ نویسندگی یک رشته‌ چندمهارتی است. باید فضاها باز باشد تا یک جوان مستعد 18 ساله بداند از کجا شروع کند. می‌توان به او نشان داد که ادبیات رشته‌ای با یک مهارت نیست. ما در ایران برای نویسنده‌ها استایل زیستی مشخص نکرده‌ایم. به اصطلاح می‌توان گفت در ادبیات پول نیست. ادبیات امروزه از زیست مردم عقب افتاده است. عشق، عصیان شخصی، روابطی که از سر می‌گذرانیم و در کل تجربه‌های مخاطب از محتوایی که در داستان‌ها وجود دارد و در ادبیات خلق می‌شود، فراتر است. مخاطب حس می‌کند از نویسنده جلوتر است زیرا تجربه‌های نویسنده به دلیل استایل زیستی‌اش محدود است».

امیرحسین خورشید نویسنده‌ کتاب «تهرانی‌ها» در ادامه‌ گفت و گو بحران‌های ادبیات را در موارد مختلفی دید که از جمله‌ آن‌ها به وجود سانسور در ادبیات ایران، سرانه‌ پایین مطالعه و خصوصی بودن نهادهای حامی ادبیات اشاره کرد. او اظهار داشت: «معروف شدن نویسنده‌ها در دنیا تنهابه دلیل ذوق و نبوغ آن‌‌‌ها نیست بلکه نهادهای حامی تاثیرگذار هستند. رمان فارسی بدون شک ضعیف‌تر از تئاتر و سینمای فارسی نیست اما تمام بودجه‌ای که صرف چاپ کتاب‌های یک نشر می‌شود، شاید نصف بودجه‌ یک فیلم گیشه‌ای نیست».

مصطفی مستور در مورد وجود سانسور در ادبیات این‌گونه گفت: «سانسور نه ممکن است و نه مفید، اگر شعری بنویسیم که از اول تا آخر مشغول فریاد زدن موضوعی باشد، با حذف یک خط از آن نمی‌توان صدایش را خاموش کرد زیرا با حذف یک بخش از اثر نمی‌توان تاثیر آن را به کل منکر شد. سانسور حتی مفید نیست». در پایان این نشست مهدی ربی بحث را این‌گونه تمام کرد: « من همچنان معتقدم که دانش انباشته جز با آموزش به وجود نمی‌آید. این نقل قول از گلشیری بوده که بیان داشته است:« در فضایی که کسی ادبیات را متوجه نمی‌شود، ما مجبوریم خودمان مخاطب را بسازیم. به زعم من لازم نیست تجربه با سختی و زحمت طی 15 سال به دست بیاید. با مدون کردن و طبقه بندی دانش و آموزش، می‌توان سطحی از دانش را برای حرکت به نویسنده منتقل کرد».

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد