hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > خبرها > دل کندن از شهر برای نجات روستا

دل کندن از شهر برای نجات روستا

شهروند| یک میدان دیگر برای فعالیت زنان؛ اقامتگاه‌های بومگردی. زنان روستایی همیشه از اعضای فعال جوامع روستایی بوده‌اند اما امروز زنان شهری هم به آنها پیوسته‌اند. یک‌دهه است که اقامتگاه‌های بومگردی در نقاط مختلف روستایی کاری کرده‌اند که چرخ اقتصاد روستاها بچرخد، شغلی برای جوامع محلی ایجاد شود و مهاجرتی که داشت روستاها را خالی از سکنه می‌کرد، معکوس شود. حالا زنان شهری بسیاری برای توسعه اقامتگاه‌های بومگردی یا به موطن و خانه‌های پدری خود بازگشته‌اند یا اینکه ده به ده گشته‌اند و خانه‌های کهنه را آباد کرده‌اند. این کار شاید به زبان ساده باشد اما ارتباط‌گرفتن با روستاییان، خود را وفق‌دادن با امکانات و زندگی روستایی و ایجاد اشتغال پایدار برای جوامع محلی کار آسانی نیست. با این‌همه بعد از گل‌کردن گردشگری پایدار روستایی، زنان هم عقب ننشسته‌اند و تبدیل شده‌اند به کسانی که توسعه بومگردی، بدون آنها شدنی نیست.  آمار سازمان میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری می‌گوید: اکنون نزدیک به ٧٠٠ اقامتگاه بومگردی در سرتاسر کشور داریم؛ اقامتگاه‌هایی که بیشترشان با تراکم‌های مختلف در ٢٨ استان و ٢ منطقه آزاد پخش شده‌اند، تا مردادماه ‌سال پیش از ٦٦٩ اقامتگاه کشور ٢٠٨ مورد در استان اصفهان، ١٠٤ مورد در کرمان و ١٠٢ مورد در استان یزد فعال بوده‌اند و آذربایجان‌شرقی و البرز هنوز هیچ اقامتگاهی ندارند و اینها همه درحالی است که سازمان متولی اقامتگاه‌ها از سه‌سال پیش وعده داده که شمار خانه‌های بومگردی را به ۲۰۰۰ واحد می‌رساند.

به امید برگرداندن امید به زنان «ساسنگ»

«راحله احمدی» یکی از زنانی است که با رفتنش از شهر به روستایی دورافتاده از توابع مینودشت در استان گلستان و راه‌اندازی یک خانه بومگردی، هم به زندگی خودش رنگ و روی دیگری داد، هم به زندگی مردم و به‌ویژه زنان روستا.
«ساسنگ» روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مینودشت در استان گلستان ایران و در فاصله ۲۱ کیلومتری شهر مینودشت است؛ روستایی که از سال‌های دور ابریشم‌بافی و پارچه‌بافی در آن رواج داشته اما در سال‌های اخیر کمرنگ شده و حالا با راه‌اندازی نخستین اقامتگاه بومگردی در آن در حال برگشتن دوباره به رونق صنایع دستی‌اش است. این روستا ٣٠٠ خانوار و ٦٠٠ نفر جمعیت دارد و  از دو ‌سال پیش تا به حال در حال تغییرکردن است.  اقامتگاهی که راحله احمدی در روستای ساسنگ راه‌اندازی کرد، در دو ساختمان مجزا هفت اتاق دارد و در دل جنگل‌های هیرکانی است.  برای راه‌اندازی اقامتگاه ساسنگ، مشکلات زیادی بر سر راه «راحله» بود؛ زنی تنها که ظاهر متفاوتی با اهالی روستا داشت، پشت خودروی پلاک تهران می‌نشست و یک دختربچه هم همراهش بود. او درباره راه‌اندازی اقامتگاه بومگردی ساسنگ که  یک‌سال‌ونیم طول کشید، اینطور می‌گوید: «نوروز ١٣٩٥ برای اولین بار همراه دخترم جاده‌های روستایی را می‌گشتیم تا یک مکان خوب برای راه‌اندازی اقامتگاه بومگردی انتخاب کنیم تا به ساسنگ رسیدیم. از اینجا خیلی خوشم آمد و همان روز با زنان روستا در کوچه‌ها صحبت کردم و از آنها درباره اجاره‌کردن خانه پرسیدم و با روی خوش بهشان گفتم که «دوست دارم همسایه شما باشم.» اما برایشان خیلی عجیب بود که زنی شهری می‌خواهد در روستا خانه بگیرد. سعی کردم رابطه خوبی با اهالی روستا برقرار کنم؛ با شورای ده و به‌ویژه با زنان ساسنگ. با دهیار و رئیس اداره میراث‌فرهنگی مینودشت هم صحبت کردم و گفتم کمکم کنند تا زمینی اجاره کنم و فضایی مناسب اقامتگاه ایجاد شود. اما هرچه تلاش می‌کردم، اعتماد اهالی جلب نمی‌شد و کار به سختی پیش می‌رفت و گاهی اصلا پیش نمی‌رفت.»
با اینکه او از ابتدا از خانه‌ای که حالا اقامتگاه بومگردی ساسنگ شده و روزی از حضور گردشگران خالی نمی‌شود، خوشش آمده بود، اما اهالی نه می‌فروختند، نه اجاره می‌داند. آنها «با یک زن کنار نمی‌آمدند.» تا اینکه یک‌سال بعد راحله با یکی از همکاران سابقش که مرد است، به ساسنگ رفت و او را به‌عنوان یکی از همکاران و دوستان خانوادگی معرفی کرد و در کمال تعجب دید که با او برای اجاره خانه قرارداد بستند. «بعد از آن مرمت خانه را آغاز کردیم و سه ماهه تمام شد. از مهر ٩٦ کار را با یک خانه کاهگلی سه خوابه شروع کرده بودیم و ٥، ٦ ماه بعد بخش دوم اقامتگاه را راه انداختیم و بنای تازه‌ای ساختیم که اسمش اتاق دورهمی است.» اقامتگاه ساسنگ، اکنون تنها اقامتگاه روستاست و زنان روستایی از اصلی‌ترین نیروهای کار آن هستند.راحله می‌گوید در آغاز کارش، ناامیدی زنان بوده که او را برای راه انداختن اقامتگاه مصمم‌تر کرده است:  «زمانی که کار در روستا را انتخاب کردم، یکی از اصلی‌ترین انگیزه‌هایم ایجاد اشتغال برای زنان بود. هرچند دور از شعار، یکی از سخت‌ترین بخش‌های این کار، تصمیم به زندگی و کار در روستا بود. رسیدن به اینکه «آیا این تصمیم درستی است یا نه؟» مهم بود. باید زندگی در تهران را رها می‌کردم و عادت به آن فرهنگ و سبک زندگی را کنار می‌گذاشتم؟ برای فهمیدن جواب تصمیم گرفتم از نزدیک روستا را ببینم و وقتی به ساسنگ آمدم دیدم واقعا سخت است و شاید نتوانم از پسش بربیایم. اما حس دردمندی که در حرف‌های زنان روستا بود، واقعا تحت‌تاثیرم قرار داد. از من می‌پرسیدند چرا می‌خواهی بیایی اینجا؟ و می‌گفتند: «آرزو داریم که جایمان را با تو عوض کنیم.» ناامیدی عمیقی در حرف‌ها و رفتار و نگاهشان بود که خیلی مرا متاثر می‌کرد. آدم‌ها در زندگی پی لذت‌های مختلفی هستند و در این میان بعضی از اینکه پای صحبت دیگران بنشینند و تلاش کنند که باری از دوش عده‌ای بردارند، احساس رضایتمندی می‌کنند. من هم از کودکی این روحیه را داشتم و وقتی آنها با من از ناامیدی مطلقشان درباره روستا گفتند، تصمیمم را گرفتم.» راحله در طول این مدت روزها زیرانداز حصیری‌اش را از صندوق خودرواش درمی‌آورد و می‌نشست زیر درخت گردو. آنجا سمیه و فاطمه و آسیه و رقیه؛ دختران روستایی پیشش می‌آمدند و درددل می‌کردند. «با  خودم می‌گفتم اگر این کار حتی یکی از این دختران را امیدوار می‌کند، باید انجامش دهم. تصمیم گرفتم ١٠‌سال از زندگی‌ام را برای این کار بگذارم تا روستا از بن‌بستی که گرفتارش‌شده، بیرون بیاید و این یأس مطلق به امید تبدیل شود.» عملی کردن این تصمیم اما آسان نبود؛ چنان که راحله می‌گوید از دوسالی که در ساسنگ بوده، یک‌سال و نیم نخست به سختی بسیار طی شده است، چون جامعه محلی او را پس می‌زد: «در روستا الگوهای رفتاری و اجتماعی خیلی پیچیده‌ای وجود دارد و سردرآوردن از این روابط و وفق پیدا کردن با آن و ریشه زدن در روستا اصلا آسان نیست. دیدن اینکه زن شهری جوانی در روستا کار می‌کند، تنها بخشی از داستان است که به چشم میهمانان می‌آید. بخش دیگری که دیگران نمی‌بینند، حضور دو مرد خیلی قوی در زندگی من است: پدر و برادرم. با وجود اینکه خیلی استقلال و انگیزه دارم، اگر آنها نبودند، احتمال موفق شدنم خیلی کم بود. من تنها زمانی توانستم اعتماد اهالی روستا را جلب کنم که آدم‌هایی به قدرت پدر و برادرم کنارم بودند. من به‌عنوان زنی تنها و با ظاهر متفاوت، به‌طور بالقوه می‌توانستم برای اهالی روستا سوءتفاهم ایجاد کنم، اما تلاش کردم تا همرنگشان باشم، پای حرف‌ها و مشکلاتشان بنشینم و حمایت خانواده‌ام کمکم کرد.» یکی از اهداف اصلی توسعه خانه‌های بومگردی در روستاها، توسعه اقتصاد آنها است؛ توسعه‌ای که «راحله احمدی» معتقد است در بلندمدت اتفاق می‌افتد: «واقعیت این است که یک اقامتگاه بومگردی کسب‌وکار کوچک محلی است که تعداد محدودی را به‌ عنوان نیروی کار می‌تواند استخدام کند، نهایتا چهار تا شش نفر به‌طور مستقیم در یک پروژه بومگردی می‌توانند درگیر شوند؛ ولی اینکه ما بگوییم با یک پروژه بومگردی می‌شود به اقتصاد همه روستا کمک کرد، نه اینطور نیست. نتیجه بلندمدت ایجاد یک اقامتگاه بومگردی در یک روستا این است که آدم‌های آن روستا می‌توانند به این باور برسند که در محیط زندگی خودشان می‌توانند کسب‌وکاری را ایجاد کنند و در همانجا از آن کسب‌وکارشان پول دربیاورند و این علاوه بر دامداری و کشاورزی است که قبلا داشته‌اند که البته در استان گلستان به دلیل کمبود منابع آبی در حال از بین رفتن است.»  او معتقد است که با توسعه خانه‌های بومگردی روستاییان می‌توانند به این باور برسند که می‌توانند در روستاهایشان بمانند و به درآمد برسند: «کما اینکه این اتفاق در ساسنگ افتاد؛ مثلا بعد از یک‌ سال و بعد از شروع به کار اقامتگاه بومگردی ما، زن و شوهری که اهل این روستا هستند و البته در مینودشت زندگی می‌کنند، تشویق شده‌اند و برگشته‌اند و در حال مرمت خانه پدربزرگ‌شانند؛ آنها از ما در حال یادگرفتن کارند. موضوع دیگر خانه‌های روستا است؛ در زمان پیک سفر که اقامتگاه ٢٥ نفری ما پر می‌شود، ما برای خانه‌های محلی گردشگر می‌فرستیم و از این طریق برایشان درآمدزایی می‌شود. آنها میهمان را با خودشان می‌برند و روستا را به آنها نشان می‌دهند و از این طریق درگیر گردشگری می‌شوند.» احمدی می‌گوید که بومگردی و کار در روستا نیاز به صبر و آرامش زیادی دارد و آدم‌هایی که عجولند و زود خسته می‌شوند، نمی‌توانند در روستا کار و زندگی کنند:   «اگر صبور باشی می‌توانی کم‌کم جامعه محلی را با خودت همراه کنی و به جامعه محلی کم‌کم این باور را بدهی که می‌توانند در روستا زندگی کنند، بچه‌هایشان که به شهر رفته‌اند، می‌توانند برگردند و از همین خانه‌هایشان پول دربیاورند. به نظرم به مرور، این باور دارد در روستایی‌ها ایجاد می‌شود.»  احمدی می‌گوید: «بومگردی کسب‌وکاری است که در خانه شکل می‌گیرد و خانه موجودیتش را از زن خانه می‌گیرد. من مسافرانی را می‌شناسم که به اقامتگاه‌های مختلف رفته‌اند ولی وقتی به اقامتگاه ما آمده‌اند، می‌گویند که اینجا فرق می‌کند، اینجا یک روح زنانه دارد که جاهای دیگر ندارد. معمولا زنان در میزبانی بهتر عمل می‌کنند و به همین دلیل در بومگردی‌ای که یک زن حضور دارد، میهمان حس بهتری دارد و چون جنس این شغل بیشتر زنانه است، زنان بیشتر از مردان درگیر می‌شوند؛ مثلا در آشپزخانه و فروشگاه اقامتگاه ما زنان خیلی بیشتر درگیرند در آشپزی و صنایع دستی و .... بنابراین توسعه این اقامتگاه‌ها به زنان روستاها کمک بیشتری می‌کند.»

«هر خانه‌ای سامان بگیرد به خانه دیگری می‌روم»

منیر تقدیسی از پیشکسوتان فعال حوزه بومگردی و صاحب اقامتگاه «نورخونه» در روستای «پاده» آرادان است. او تا به امروز دو خانه روستایی در بیارجمند و آرادان را آباد و به اقامتگاه بومگردی تبدیل کرده است؛ خانه‌های قدیمی و خشت و گلی که تا پیش از آن خرابه بودند و هیچ‌کدام از روستاییان فکر نمی‌کردند روزی پاتوق گردشگران داخلی و خارجی شوند. تقدیسی که حالا در روستای پاده، میزبان اقامتگاه نورخونه است، نخستین زنی است که خانه و زندگی‌اش در تهران را رها کرد و ده به ده گشت تا خانه‌ای قدیمی پیدا کند و گردشگران را به تجربه یک روز زندگی در روستا دعوت کند؛ کاری که به قول خودش بسیار سخت اما شدنی است.
اهالی پاده او را «منیر خانم» صدا می‌زنند. منیرخانم حالا به «شهروند» می‌گوید: «من بازنشسته صداوسیما هستم، تدوینگر فیلمی که عشق سفر و بناهای تاریخی او را خانه‌نشین روستاها کرد. این عشق آن‌قدر در جانم رخنه کرده بود که برای یادگرفتن بیشتر هر کاری کردم؛ شرکت در دوره‌های گردشگری و تورلیدری، سفر با محیط زیستی‌ها و فعالان میراث فرهنگی، گذراندن دوره‌های آشپزی و کافی‌شاپ. همه اینها را تجربه کردم و دست آخر فهمیدم عاشق میهمانداری‌ام، بافت‌های تاریخی را دوست دارم و تمام خواسته‌ام این است که خانه‌های قدیمی را احیا کنم و کاری کنم که زنان و مردان روستایی به دهشان برگردند، آنجا بمانند و زندگیشان را به شکل سنتی بچرخانند.»
او می‌گوید که هدفش از راه‌اندازی اقامتگاه‌های بومگردی، آبادکردن بافت‌های قدیمی روستایی است؛ چون «آبادکردن خانه‌های روستایی، جلوی مهاجرت را می‌گیرد، زنان و مردان روستایی را به کار مشغول می‌کند و توسعه بومگردی در روستاها، اقتصاد را به جریان می‌اندازد.» همین حالا در اقامتگاه او صنایع دستی، شیرینی، مربا و ترشی تولید دست زنان روستایی به فروش می‌رسد و زنان اولین نیروهای کار نورخونه هستند.  
منیرخانم پیش از راه انداختن اقامتگاه بومگردی نورخونه ارادان، ‌سال ١٣٩٠ پس از جست‌وجوهای بسیار، نورخونه دیگری در روستای «قلعه بالا» در بیارجمند شاهرود داشت. منیر خانم این خانه را هم با سختی بسیار آباد کرده بود: «به پیشنهاد یکی از دوستانم خانه خرابه‌ای انتخاب کردم که روستاییان به من اجاره نمی‌دانند. گره به کار افتاده بود و من که تخصصم چیز دیگری بود، در کارم مردد شده بودم. اهالی روستا، زنان و مردان به دیده شک به من نگاه می‌کردند. برایشان عجیب بود که زنی تهرانی خانه و زندگی‌اش را ول کرده تا در یک روستای دورافتاده زندگی کند. اجاره‌نامه‌ای هم وجود نداشت، اما سرانجام راضی‌شان کردم و آن خرابه را به خانه‌ای زیبا تبدیل کردم؛ خانه‌ای که همه می‌ترسیدند واردش شوند و ٨٠ گونی خاک و نخاله از آن بیرون آوردم تا بتوانم بازسازی‌اش کنم.» این کار یک‌سال طول کشید و مردم فکر می‌کردند زن تازه‌وارد روستا «دیوانه» است، اما منیر خانم کارش را خوب بلد بود. «در طول یک‌سال ساخت خانه مدام با مردم معاشرت می‌کردم. کم‌کم یکدیگر را شناختیم و چنان دوستی بین ما شکل گرفت که زبانزد شد.»
نورخونه قلعه بالا حالا یک اقامتگاه بین‌المللی است، هرچند منیرخانم از آنجا رفته و خانه دیگری را در ارادان آباد کرده. «بعد از اینکه نورخونه قلعه بالا سروسامان گرفت، اهالی روستا دست به کار شدند و ١٥ اقامتگاه بومگردی دیگر آنجا به راه افتاد. حالا زنان دست‌ساخته‌هایشان را به گردشگران داخلی و خارجی می‌فروشند و این شهرت حسابی به اقتصاد روستا کمک کرده است.»
بعد از فعالیت در حوزه بومگردی و آشنایی با صنایع دستی و تولیدات روستایی، منیر خانم معتقد است فعالیت زنان بیشتر دیده می‌شود. او مثال می‌آورد که «بعد از اینکه در قلعه بالا صنایع‌دستی تولید دست زنان شناخته شد و فروشش رونق گرفت، خود من هم شکل کادو دادنم را عوض کردم. از آن به بعد در اقامتگاه‌ها به میهمانانم به‌عنوان یادگاری صنایع‌دستی کادو می‌دهم. زنان هم شروع  به تولید کارهای دستی کرده‌اند؛ دوخت لباس، تزیینات و ... در روستای قلعه بالا سه فروشگاه صنایع‌دستی راه افتاده و در یکی از آنها کافی‌شاپی برای پذیرایی از میهمانان درست کرده‌اند.» او بعد از این همه تغییر از تاثیر کارش در روستاها خوشحال است و می‌گوید:  «زنان روستایی از ابتدا فعال بوده‌اند، مثلا اگر مردان به کشاورزی مشغول بوده‌اند، زنان لبنیات تولید می‌کردند و فرش می‌بافتند. حالا با راه افتادن خانه‌های بومگردی شاید شکل این فعالیت‌ها تغییر کرده باشد، اما با زنده‌کردن خانه‌های روستایی،  این دست کارها در مناطق بومی، به اقتصاد روستاها کمک کرده و روستاها را زنده نگه داشته است.» او بعد از آباد کردن دو خانه، می‌خواهد به خانه دیگری در روستایی دیگر برود و آنجا را هم آباد کند، با این همه گله دارد که دادن وام‌های ١٠٠ میلیونی راه‌اندازی اقامتگاه‌های بومگردی باعث شده بسیاری از کسانی که علاقه‌ای به این کار ندارند، تنها با فکر پول درآوردن اقامتگاه‌هایی راه انداخته‌اند که با روح بومگردی همخوانی
ندارد.

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد