hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رسانه > حوزه هنری فیلم را تحریم کرد

حوزه هنری فیلم را تحریم کرد

چند روز دیگر تولدش است و در 33 سالگی دومین فیلمش را به تنور سینمای ایران زده. فیلم اولش، «من»، منتقدان را به ظهور یک فیلمساز بااستعداد قانع کرد و فیلم دومش این مسیر را ادامه داد. عرق سرد به اکران عمومی درآمده است و سوژه حساس فیلم، مخاطبان را درگیر کرده است.
قصه ممنوع‌الخروجی کاپیتان تیم فوتسال زنان توسط همسرش به اندازه کافی جذابیت دارد و تماشاگران را به تماشای عرق سرد تشویق می‌کند. این داستان در کنار بازی‌ها و کارگردانی خوب فیلم، عرق سرد را به اثری قابل اعتنا بدل کرده است. سهیل بیرقی - نویسنده و کارگردان این فیلم- در گفت‌وگو با همشهری از خودش، من، عرق سرد و اوضاع سینمای ایران حرف زده است.  

سهیل بیرقی چطور سر از سینما درآورد؟

من در رشته مهندسی تولید صنعتی درس خواندم که به کاری که انجام داده‌ام هیچ ربطی نداشت. نزدیک 10 سال به صورت حرفه‌ای دستیاری و برنامه‌ریزی کردم و علاقه‌ام سینما بود. به‌سختی جذب سینما شدم ولی تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم، سینما بود. هیچ‌وقت هیچ شغل دیگری نداشتم و فکر می‌کنم فقط این کار را می‌توانم انجام دهم. بعد از دانشگاه برای خودم زمان گذاشتم که باید 10 سال دستیاری کنم و بعد از 10 سال این اتفاق افتاد و اولین فیلمم را ساختم. فیلم‌های کوتاه را حساب نمی‌کنم؛ یعنی از سال 84 به طور حرفه‌ای و در سینمای حرفه‌ای دستیاری‌ام را شروع کردم و سال 94 اولین فیلمم را ساختم.

سال 84 در چه کاری دستیار بودید؟ 

سریالی به اسم «نیمکت» کار محمد رحمانیان که از شبکه اول پخش می‌شد.

چطور به آقای رحمانیان وصل شدید؟

من در دانشگاه دوستی داشتم که دامادشان کار فیلم انجام می‌داد. خیلی به او اصرار کردم که مرا به او معرفی کند. او هم مرا معرفی کرد و با او سر یک کار تله فیلم رفتم، بعد از آن من را به تیم نیمکت معرفی کردند.

از همان کار اول دستیار بودید؟

بله. دستیاری کردم، من منشی صحنه و دستیار دوم هم بودم ، بعد از سال‌ها دستیار اول شدم، برنامه‌ریزی و مدیر برنامه‌ریزی و دستیار اولی و بالاخره کارگردانی.
چقدر به این سلسله مراتب در سینما قائل هستید؟ خیلی‌وقت‌ها می‌بینیم که کسانی می‌آیند و سِمت مشاور و دستیار می‌گیرند و البته شما بهتر از من می‌دانید که هیچ کار حرفه‌ای انجام نداده‌اند، ولی می‌آیند و کم‌کم وارد فضای جدی‌تر می‌شوند.
چون من خودم این مسیر را رفته‌ام به آن اعتقاد دارم، ولی این‌طور نیست که بگویم حتما کسی که می‌خواهد فیلم بسازد باید این مسیر را برود. هر کسی یک راه را برای رسیدن انتخاب می‌کند. من راهی جز این راه نداشتم و سعی کردم خیلی خوب در این مسیر حرکت کنم. ممکن است بعضی‌ها با تجربه‌کردن این مسیر را طی کنند؛ یعنی بروند سمت ساختن فیلم کوتاه و آرام‌آرام با تجربه‌کردن، خودشان به این سمت بیایند. آن هم مسیری است که جواب داده و خیلی‌ها به این شکل فیلمساز شده‌اند. خیلی‌های دیگر هم مثل من آمده‌اند وارد فضای سینمای حرفه‌ای شده‌اند و تجربه کرده‌اند و آرام‌آرام توانسته‌اند فیلم بسازند. مسیرهای مختلفی وجود دارد. من گزینه دیگری برای انتخاب نداشتم؛ یعنی شرایطم طوری نبود که بتوانم فیلم کوتاه بسازم.

اصلا فیلم کوتاه نساختید؟ 

سال‌های آخر دستیاری‌ام یک فیلم کوتاه ساختم تا ارشاد به عنوان نمونه ببیند و پروانه ساخت به من  بدهد، ولی با فیلم کوتاه‌سازی، فیلمساز نشدم. با دستیار برنامه‌ریزی و کار در سینمای حرفه‌ای فیلمسازی را شروع کردم.

خیلی زود هم  همکار عبدالرضا کاهانی شدید. 

بعد از تجربه نیمکت برای فیلم «آدم» که اولین فیلم کاهانی بود دستیارش شدم. صمیمیتی بین ما از همان فیلم اول پیش آمد که موجب ادامه همکاری ما شد.

چند کار دیگر با هم دارید؟ 

«آدم»، «آنجا»، «اسب حیوان نجیبی است» ، «بیخود و بی‌جهت» و  «استراحت مطلق». خیلی کار با هم انجام دادیم و از همه مهم‌تر جزو فیلمسازانی شد که با هم ارتباطی بیرون از محیط فیلمسازی هم داشتیم. کاهانی نسبت به دیگر کارگردان‌هایی که با آنها تجربه کار داشتم فیلم بیشتری ساخته است و همین موضوع سبب شد که او در فیلم اول من مشاور باشد.

وقتی در سال 94 تصمیم به فیلمسازی گرفتید، اولین دردسر شما هم مثل بقیه فیلم‌اولی‌ها سرمایه و مجوز بود؟

برای من هم تفاوتی با بقیه نداشت؛ یعنی مهم‌ترین بخش سرمایه است. برای فیلم اول اعتمادی وجود ندارد و به هر حال به عنوان فیلمساز کاری از خودت نشان نداده‌ای و کسی از تو اثری ندیده که بتواند به تو اعتماد کند، ولی من چون یک رزومه سنگین در سینما داشتم، این نگرانی برایم کمتر بود. دردسر دیگر این بود که باید در یک زمان کم فیلم ساخته می‌شد و بودجه بسیار کمی هم داشتیم. من با عواملی که همه‌شان جوان بودند و همه را خودم با اشتیاق انتخاب کرده بودم کار را شروع کردم. سمت اسم‌های بزرگ نرفتم، به خاطر اینکه فکر نمی‌کنم اسم‌های بزرگ الزاما می‌توانند فیلم بزرگی بسازند.

منظورشما گروه فنی است؟ 

بله.
من فکر می‌کنم که آقای بیرقی نقش‌های اصلی‌اش را برای یک بازیگر خاص می‌نویسد. به نظرم نقش اصلی زن فیلم «من» و حتی عرق سرد را مشخصا برای  لیلا حاتمی و  باران کوثری نوشته بودید. 

بله، من وقتی می‌نوشتم به آنها فکر می‌کردم.  

رضایت گرفتن از خانم حاتمی برای اینکه با فیلم اولی کار کند، داستان‌ پیچیده ای بود؟ 

نه واقعا. اصلا آن‌طور که دیگران فکر می‌کنند -حداقل در مورد من- نبود. ایشان به شدت منعطف، همراه و همدل بودند. وقتی فیلمنامه را خواندند خیلی خوش‌شان آمد و در کمترین زمان ممکن قرار گذاشتیم، آمدند و یک جلسه کوتاه با هم داشتیم، فیلمنامه را دوست داشتند و با خودم هم که گپ زدند گفتند اعتمادی که باید به وجود می‌آمد، به وجود آمده و من هستم. همه‌چیز را به خودم سپردند و با هم کارکردیم.

ولی شما نقش را برای او نوشته بودید. 

زمان نوشتن در ذهنم شمایلی از لیلا حاتمی بود. درباره عرق سرد هم همین‌طور است.

باران کوثری همیشه راجع به فوتبال حرف زده و عقبه خانوادگی فوتبالی هم دارد. من خودم که فیلم را در جشنواره دیدم، گفتم که چه کسی می‌توانسته غیر از باران ‌این نقش را بازی کند. می‌خواهم بدانم پس واقعا در حین نگارش نقش به گزینه ایفاگر نقش می‌رسید؟ 

به طور ناخودآگاه زمانی که می‌نویسم، نه فقط برای نقش اول، بلکه برای همه کاراکترها به هنرپیشه‌هایی که باید آن را بازی کنند فکر می‌کنم. این‌طور نیست که چیزی بنویسم و بعد بیایم تصحیح کنم و ببینم اصلا هیچ نمونه ایرانی‌ای برای چیزی که نوشته‌ام وجود ندارد. بعد حالا بخواهم تغییر بدهم، پیدا نشود؛ این را عوض کنم، آن را دست بزنم و خلاصه این‌طور ملغمه‌ای که ندانم چه چیزی نوشته‌ام و چه چیزی انتخاب کرده‌ام.

بعد از فیلم «من»، برای سهیل بیرقی چه اتفاقی افتاد؟ مردم فیلم را پسندیدند و یک‌دفعه جهشی عجیب برایت اتفاق افتاد یا ...؟
نه ،من فقط کار کردم. فقط و فقط هر روز کار کردم.

ولی بحران پیداکردن سرمایه‌گذار حل شد؟ 

چیزی که برای خود من سرلوحه کارم بود، این بود که منتظر تماس یا دعوت کسی ننشینم و کلا منتظر کسی نباشم. از روزی که کارهای فنی فیلم «من» تمام شد، نوشتن فیلمنامه بعدی را شروع کردم. هر روز 30/7 صبح از خواب بیدار می‌شدم و به دفتر می‌رفتم و شروع به نوشتن می‌کردم. فیلمنامه که تمام شد، کارهای اجرایی‌اش را پیگیری کردم و پروانه ساخت را گرفتم و فرایند اجرایی را پیگیری کردم تا شروع به کار کنم ؛ یعنی روزی نبوده که کار نکنم، هر روزش را کار کردم؛ برای اینکه فکر می‌کردم باید کار کنم و منتظر اینکه بنشینم تا کسی به من زنگ بزند و اتفاقی بیفتد، نبودم.

پیشنهاد کار هم داشتید؟ 
بله. اما کاری که خودم در حال انجامش هستم، نسبت به بقیه کارها برایم اولویت دارد.

یک سؤال راجع به ماجرای معترض بودن سینماگر و فیلمش دارم. در2 فیلم شما بستری پردرد و معترض مهیاست که تمام خرده‌روایت‌ها  در آن بستر شکل می‌گیرد. نوعی از سینمای معترض هم که مردم به آن عادت کرده‌اند  مثل فیلم‌های آقای کیمیایی یک بستر ملتهب دارد که یک بخش معترضه در آن بروز می‌کند؛ به بیان صریح‌تر اینکه از همان ابتدا هویداست که مثلا موضوع فوتبال زنان خودش یک بستر پر از اعتراض است و شما مخاطب را وارد آن می‌کنید و فارغ از اینکه ازدواج، طلاق و ممنوع‌الخروجی و اینها چه تنش اجتماعی به وجود می‌آورد همان ابتدای  فیلم وارد فضای معترض‌گونه می‌شویم. به نظر شما  سینمای معترض چیست؟ عرق سرد فیلم معترض است؟

اینکه اعتراض با فوتبال زنان دیده ‌شود، عمدی بود. به خاطر اینکه فیلم می‌خواست قرارداد کند که من دارم بی‌شائبه، بدون پرده و بدون هیچ فیلتری خودم را صادقانه عیان می‌کنم و از دل یک موضوع ممنوعه داستانم را شروع کردم.  

به معترض‌بودن فیلم خودم هم اعتقاد دارم، ولی جنس اعتراضش در قالب قصه‌گویی مطرح می‌شود؛ یعنی فیلم تبدیل به تریبونی نشده که فقط اعتراض ‌کند چون در آن صورت دیگر ارزش درام،  قصه‌گویی و سینما از بین می‌رفت. اعتراض فیلم در لایه‌هایی از قصه‌گویی پنهان شده است. اینکه این فیلم دارد قصه‌اش را مطرح می‌کند از همه چیز برایم مهم‌تر بود؛ یعنی من دنبال فیلمی بودم قصه‌گو که داستان خودش را بدون لکنت تعریف ‌کند و آدم‌هایش را با شخصیت‌پردازی کاملی که در حد توانش توانسته انجام بدهد، نشان ‌دهد. حالا در کلیت، فیلم اعتراضش را هم دارد به کرسی می‌نشاند. شما خودتان را  فیلمساز معترض می‌دانید؟

اگر تصمیم بگیری که اعتراض کنی، همه کار می‌کنی جز اعتراض‌کردن. من به هدف چیزی، فیلم نمی‌سازم، یک قصه باید من را درگیر کند و همان من را پیش ببرد، آن وقت ممکن است که اعتراض هم باشد.

روزی که نگارش عرق سرد را شروع کردید، چقدر درگیر آن موج خبری بودید که برای ممنوع‌الخروجی آن ورزشکار زن پیش آمده بود؟ 

تاثیر چندانی روی من نداشت و برای من یک استارت بود. زمان فیلمبرداری فیلم «من» بود که دیدم یک خبر در مورد مردی که زنش را برای بازی‌های آسیایی ممنوع‌الخروج کرده اعلام  شد و اینکه او نتوانسته به بازی‌ها برسد. این خبر یک استارت بود برای من. وسط فیلم اول خودم هم بودم؛ یعنی وسط فیلمبرداری، این خبر در ذهن من ماند که ما هنوز در عصری زندگی می‌کنیم که با تمام پیشرفت‌هایمان هنوز اجازه یک موجود، دست موجود دیگری است؛ یعنی این کانسپت با من ماند و هنوز که هنوز است با تمام اتفاقات رو به جلویی که بشر داشته، ما داریم در گوشه‌ای از جهان زندگی می‌کنیم که در آن اجازه یک آدم دست آدم دیگری است، یعنی می‌تواند بر حسب دلش کاری کند که آدم دیگر در مورد آینده کاری‌اش بزرگ‌ترین ضربه را بخورد و تمام زندگی‌ حرفه‌ای‌اش نابود شود. تلخی آن خبر با من ماند و من همیشه یک علامت برای ایده‌های خوب دارم. همیشه می‌گویم ایده‌های خوب ایده‌هایی هستند که بدون اینکه جایی نوشته شوند از یادتان نروند. من این را هیچ جایی یادداشت نکردم چون دفترچه‌ای دارم که ایده‌هایم را در آن می‌نویسم، این را ننوشتم و از یادم هم نرفت. فیلم «من» تمام شد، کارهای فنی‌اش تمام شد، اکران شد، اما این موضوع با من مانده بود و وقتی ماند، فهمیدم که این را باید بسازم. این ایده اولیه عرق سرد شد؛ ولی بدون اینکه بخواهم مانیفست شود و بدون اینکه اتفاقا بخواهم حالت معترض‌گونه داشته باشد. می‌خواستم فقط از توی این یک قصه دربیاورم و یک درام خلق کنم. تبدیلش کردم به یک قصه زن و شوهری و سعی کردم ماهیت خودش را حفظ کند. قهرمان فیلم من مسیر معکوسی را رو به نرسیدن به هدفش طی می‌‌کند که در این نرسیدن، آدم‌هایی کنارش هستند که هر‌کدام به نوبه خودشان ضربه‌ای به او برای نرسیدن می‌زنند.

گفتید‌ایده با شما مانده بود اما جالب است که در فضای غیر از ذهن شما هم، این داستان ادامه داشت. فعالان مدنی وارد گود شدند و بحث‌های زیادی درباره آن موضوع ممنوع‌الخروجی به راه افتاد.

من پیگیری‌اش نمی‌کردم. چیزی که برای من مهم بود این بود که یک آدم جلو یک اتفاق خوب را گرفته بود. ممنوع‌الخروجی شکل گرفته بود؛ یعنی یک نفر نگذاشته بود یک آدم دیگر برود و به آینده کاری‌اش ضربه خورده بود. برای من این مهم بود که اتفاقی که آن زن می‌خواست به آن نرسیده بود؛ یعنی لازم بود برود بازی کند ولی نتوانسته بود برود و آن فینال بدون حضور او شکل گرفته بود و تیم بدون حضورش برنده شده بود. یک ویدئو هم دیدم از فرودگاه که تیم با جام برگشته بود و آن ورزشکار ممنوع‌الخروج تک‌و‌تنها رفته بود به استقبال هم‌تیمی‌هایش. این ویدئو خیلی من را تحت تاثیر قرار داد که یک تیم با جام برگشته و کاپیتان تیم بدون آنکه در بازی باشد به استقبال آنها رفته؛ یعنی این آدم حذف شده بود و آنها باز به هدفشان رسیده بودند؛ یعنی انگار طبیعت و  کائنات او را ریجکت کرده بود.

هیچ وقت آن ورزشکار را ندیدید؟ 

نه. احساس کردم ممکن است روی قصه تاثیر بگذارد و ما را از راهی که داریم می‌رویم به سمت شرح‌حال‌نویسی ببرد، بنابراین دور شدم، چون  در این مواقع احساسات بر آدم غلبه می‌کند. ممکن است که شما با اصل موضوع، با مستند موضوع که ارتباط برقرار می‌کنی، بیشتر تاثیر انسانی روی شما بگذارد تا تاثیر سینمایی.

به نظرم ساختن چنین سوژه‌های پرالتهابی هم نوعی رندی می‌خواهد که در شما یافت می‌شود. در نمایش جشنواره مدام حس می‌کردم که چقدر خوب از میدان مین ممیزی عبور کرده‌اید و البته می‌ترسیدم که نکند حواشی، دامن فیلم را بالاخره بگیرد. راستی تا یادم نرفته بگویید موضوع شکایت آن مجری تلویزیون از فیلم چه بود؟ 

یک آدمی فکر کرده بوده که زندگی‌اش شبیه به این فیلم است که آمد و برایش توضیح دادیم که 8 تا آدم در یک سال زن‌هایشان را ممنوع‌الخروج کرده‌اند، پس آن 8نفر هم می‌توانند بیایند بگویند که زندگی ماست. توجیه شد و البته برای اکران اول تیتراژ هم کپشن زدیم که افراد فیلم هیچ شباهتی به اشخاص حقیقی ندارند.

ولی بالاخره برای فیلم تکل از پشت زدند و عرق سرد بر پیشانی سینماهای حوزه هنری ننشست. 

بله. حوزه هنری، بدترین بخش و تلخ‌ترین بخش این فیلم است برای من. برای اینکه فرایند نوشتن فیلمنامه این فیلم برای من یک سال‌ونیم طول کشید. یکی از سخت‌ترین فیلمنامه‌هایی است که من نوشته‌ام. نه به این دلیل که فکر کنید که من 2تا فیلمنامه نوشتم و 2تا فیلم ساختم، من قبل از فیلم ساختن، فیلمنامه می‌نوشتم. خیلی از من زمان برد و خیلی سخت بود. سخت‌تر از آن گرفتن پروانه ساختش بود وسخت‌تر از گرفتن پروانه ساخت، گرفتن پروانه نمایش این فیلم بود. همان‌طور که خودتان می‌گویید، فیلم را دیدید و گفتید برایش مشکلاتی به وجود می‌آورند. من با همه این سختی‌ها مسیر را قانونی طی کردم؛ یعنی قانونی فیلمنامه نوشتم، پروانه‌اش را گرفتم، قانونی فیلم ساختم و قانونی پروانه نمایش‌اش را گرفتم، با همه این سختی‌ها به اکران رسیدیم و یک روز به اکران مانده، از حوزه هنری تماس می‌گیرند که به دلیل اینکه مضمون فیلم را مورد تایید نمی‌دانیم، فیلم را در سینماهای خودمان پخش نمی‌کنیم و این سینماهای خودمان، به زبان راحت است، 97 تا سالن است در سراسر ایران؛ یعنی در ابتدا به ساکن نسبت به فیلم‌های دیگر منفی 97 می‌شوی؛ یعنی فیلم‌های دیگر 97 سالن بیشتر از تو دارند و تو در قدم اول، 97 سالن نداری که یکی از آنها سینما آزادی تهران است که  سینمای خیلی موثری است در اکران. ما به دفتر آقای حمزه‌زاده (رئیس سازمان سینمایی حوزه هنری) تلفن زدیم و چندین بار پیگیری کردیم که اصلا یک جلسه بگذارند و گفت‌وگو کنیم، ببینیم مشکل چیست و شاید این اختلاف سلیقه‌ها با چند تا اصلاحات حل شود ولی ایشان نه جوابی داد، نه قراری گذاشت و نه حتی حاضر شد ما را ببیند.

از حوزه به تهیه‌کننده تلفن زدند و گفتند اکران نمی‌کنیم؟ 

نه. به دفتر پخش (فیلمیران) پیغام دادند که ما این فیلم را در سینماهایمان پخش نمی‌کنیم.

آقای سرتیپی هم از پس‌شان برنیامد؟

نه. در این روزهایی که گذشت، من تا 5 روز اول اکران به هیچ‌جایی نگفتم که ما تحریم هستیم به امید اینکه درست می‌شود و شاید فیلم ما را اکران کنند. اینطور نشد که هیچ، سینما هویزه مشهد که قراردادش با موسسه سینماشهر بود و ما از طریق سینماشهر فیلم‌مان آنجا اکران بود، از چهارشنبه گذشته که حوزه هنری مسئولیتش را به عهده گرفته، در اولین قدم فیلم ما را از آنجا کشیده پایین. این اولین حرکت، یعنی اینکه ما با فیلم مشکل داریم و نمی‌خواهیم مسئله حل شود؛ یعنی توهین به تماشاگری که در سالن بوده و می‌خواسته فیلم را ببیند. حوزه هنری دارد به شکل ناخوشایندی تحریم می‌کند؛ یعنی می‌توانست حداقل با احترام تحریم کند. حداقل صاحب فیلم را ببینید و با او صحبت کنید، شاید بشود با گفت‌وگو حلش کرد اما نه حضوری ما را می‌بیند و نه حتی تلفنی با ما صحبت کرد و نه حتی دلایلشان را گفت. فیلم را تحریم کردند و حتی حاضر به حرف‌زدن نیستند و با هیچ‌جا مصاحبه نمی‌کنند و 2روز قبل از اینکه فیلم اکران شود، مدیر روابط عمومی‌شان گفت که ما هیچ فیلمی را  تحریم نمی‌کنیم، ممکن است که به یک‌سری از فیلم‌ها سئانس کمتری بدهیم ولی تحریمی وجود ندارد. دقیقا در همان زمانی که این حرف را زدند، فردایش فیلم ما را کامل تحریم کردند.

الان چند سالن در اختیار دارید؟ 

کلا 40 سالن در کشور. با وجود همه این نارسایی‌ها هم روزی 15‌تا 20 درصد رشد فروش داشته‌ایم.

زمان اکران شما هم زمان عجیبی است. کمدی‌ها از یک طرف و  «مغزهای کوچک زنگ‌زده» و «تنگه ابوقریب» از طرف دیگر  رقبای جدی شما هستند. 

به هر حال تنها زمانی که داشتیم همین بود. هرچه جلوتر می‌رفتیم و به جشنواره نزدیک می‌شدیم، بدتر می‌شد.

فیلمنامه اولیه با فیلمی که ساختید یکی است یا ممیزی شده است؟ 

نه، دقیقا همان است، فریم به فریم.

قبل از مصاحبه، با خودم فکر می‌کردم هرکدام از فیلم‌هایتان، به ویژه عرق سرد اگر دچار مشکل می‌شد ممکن بود مسیر حرکت شما کلا عوض شود. می‌خواهم ببینم در این فضا فیلمسازی در ایران را چطور می‌بینید؟ 

چیزی که می‌دانم این است که فیلمسازی در ایران خیلی سخت است؛ یعنی مناسبات فیلمسازی در ایران خیلی سخت‌تر از خود فیلمسازی در ایران است. اینکه تو یاد بگیری که با جریان مرسوم در ایران کنار بیایی، سخت‌تر از این است که فیلم بسازی. فیلمسازی مولفه‌هایی دارد که یاد می‌گیری، ولی اینکه چطور با جریان اصلی خودت را تطبیق بدهی که از ایده‌آل‌ها، حرف‌ها و تم اصلی‌ات که دوست داری در فیلم‌ها و اثرهایت باشد کوتاه نیایی و از آن طرف ریل منهدم نشود و بیرون نزنی و فراموش نشوی هم خیلی مهم است. اینکه چه خطی و چه مسیری را در پیش بگیری که جریان حاکم تو را پس نزند و تو را از مسیر فیلمسازی بیرون نیندازد و از آن طرف هم به یک آدم بله قربانگو بدل نشوی، کار دشواری است. باید جریانی را پیش بگیری که بتوانی سالی، دوسالی یک‌بار  فیلمت را بسازی و از آن طرف هم آدم مستقلی بمانی و بتوانی فیلم‌هایت را طوری که دوست داری بسازی و باجی هم به جریانی ندهی.


مربیگری یک سکانس


 باران کوثری  برای درآوردن پلان های فوتبال خیلی زحمت کشید. خانم شهرزاد مظفر که مربی تیم ملی است مربی‌اش بود و 4ماه تمرین کرد، هفته‌ای 4روز تمرین فوتبال داشت. راستش تلویزیون هنوز هم فوتبال بانوان را پخش نمی کند.حتی در اخبار ورزشی هنوز از فوتبال بانوان عکس نشان می‌دهند، هنوز فیلم نشان نمی‌دهند. من اما دیگر دل را به دریا زده بودم. تو وقتی تصمیم می‌گیری قصه‌هایی را بگویی، یا نباید بگویی یا وقتی می‌گویی شجاعانه باید تا تهش بروی. همان پلان فوتبال اول فیلم را خیلی‌ها به من گفتند نگیر. می‌گفتند به خاطر پوشش بانوان نمی‌توانی پخش کنی. در صورتی که آن پلان افتتاحیه فیلم بود و اگر مشکل‌ساز می‌شد همه چیز بهم می ریخت. ما سعی کردیم همان پوششی راکه همه فوتبالیست‌های زن دارند تنشان کنیم و بگیریم. کار دیگری نمی‌شد کرد. همان را انجام دادیم و گرفتیم و خدا را شکر به مشکلی هم برنخوردیم. 
امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد